واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گزارش فارس از هشت سال دلیرمردی جوانان کهگیلویه و بویراحمدی
روایتی غمبار از شناسایی پیکر پاسدار شهید/پدرانی که در سنگر میهمان پسران خود شدند
جوانان کهگیلویه و بویراحمدی در هشت سال دفاع مقدس ایثار و دلیرمردی از خود نشان دادند که البته خاطرات تلخ و شیرینی هم از آن دوران به همراه دارند.
به گزارش خبرنگار حوزه دفاع مقدس خبرگزاری فارس از یاسوج، جوانان کهگیلویه و بویراحمدی در هشت سال دفاع مقدس دلاورمردی و ایثارگری زیادی از خود بر جای گذاشتند که یکی از آنها نورالله دهناد است. دهناد در خصوص چگونگی حضور خود در سپاه میگوید: سال 60 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم و قبل از آن هم در واحد فرهنگی جهاد سازندگی فعالیت میکردم. وی افزود: دبیرستان هم که بودم در انجمن اسلامی فعالیت داشتم و قبل از سپاه هم چند ماهی به عنوان بسیجی در جبهه حاضر بودم و در ادامه در عملیاتهای بزرگی از جمله فتحالمبین، بیتالمقدس و آزادی خرمشهر، آزادسازی مهران و کربلای 4 شرکت کردم. تمام خاطرات جنگ را به زبان شعر درآوردهام اما هنوز برای چاپ تکمیل نشده است که نزدیک به 2 هزار بیت بوده، مجموعه دو بیتیهایم هم با 3 هزار بیت رو به اتمام است.
نورالله دهناد و نفر پشت سر در وسط شهید والامقام ولیپور دهناد بیان داشت: اما خاطره تلخ و غمباری دارم، در یکی از عملیاتها اجساد عراقیها را دفن میکردیم، نزدیک سنگر ما یکی از سنگرهای کمعق تخریب شده بود و پای یک نفر که پوتین عراقی پوشیده بود از مچ پیدا بود و بقیه بدن در خاک پنهان شده بود. وی عنوان کرد: من و شهید پذیرش و برادر خواجوی جلوتر رفتیم و وقتی پوتین را دیدیم خواستیم که لعن و نفرین کنیم اما یادمان آمد که سربازان عراقی هم به زور وارد جنگ شدهاند و آنها هم مقصر نبودند چرا که همه این ماجراها و تلخیهایی که در جنگ وجود داشت زیر سر استکبار جهانی و صدام بود و سربازان عراقی که گناهی نکرده بودند.
نشسته از چپ نورالله دهناد، مرحوم سید شنبه و شهید جعفر رواز این رزمنده هشت سال دفاع مقدس افزود: در همان روزها تعداد زیادی از خانوادهها از شهرهای مختلف تا نزدیکی خط مقدم آمده بودند و برای دیدار فرزندان خود لحظهشماری میکردند. همان جا در کنار جسد هر سه نفرمان به فکر فرو رفتیم که چرا باید جنگی توسط صدام مغرور برپا شود و اینگونه همه در آن بسوزند و این لحظه بود که دلمان برای آن فرد کشته شده سوخت و پیش خود گفتیم او هم پدر و مادر دارد و خدا میداند پدر و مادر او چه حال و روزی دارند. دهناد بیان داشت: به ناگاه شهید پذیرش به ما گفت گاهی اوقات بچههای خودمان پوتینهای عراقی میپوشند پس بیایید خاکها را کنار بزنیم نکند جسد مربوط به بچههای خودمان باشد. خاکها را کنار زدیم که صحنه تکان دهندهای پیش رویمان ظاهر شد و دیدیم که شلوار آن جسد از نوع پاسداری است که کار را سریعتر ادامه دادیم و وقتی خاک را کامل کنار زدیم با جسد یکی از پاسداران اهل فسا از استان فارس مواجه شدیم که تا قیامت آن صحنه غمبار را هیچگاه فراموش نمیکنم.
رزمندگان کهگیلویه و بویراحمدی ایستاده از چپ برادر بسیجی غفوری، نورالله فتحی، رضا منطقی و نورالله دهناد وی گفت: در همان حال پدر و مادر آن پاسدار شهید در محل دژبانی عینخوش دنبال فرزندشان میگشتند و ما تنها یک راه داشتیم، به آنها گفتیم که فرزندتان مرخصی گرفته و به پشت خط رفته است. وقتی آنها عازم شیراز شدند پیکر مطهر این شهید را به پشت جبهه فرستادیم و از آن پس در تفحص شهیدان دقت بیشتری به خرج دادیم. دهناد اظهار داشت: اما خاطره خوش به روزهایی برمیگردد که وقتی خسته و کوفته به همراه شهید پذیرش وارد سنگر خود شدیم با صحنهای جالب برخوردیم و دیدیم که دو نفر در سنگرها به خواب سنگینی فرو رفتهاند.
از چپ نورالله دهناد، فتحالله خاضع، محمدباقر خواجوی و رحمان راستین دهناد افزود: چراغ دستی را که به صورت آنها انداختیم دیدم آنها کسی نیستند جز پدر من اسدالله دهناد و پدر شهید پذیرش یعنی ناصر پذیرش که برای دیدار ما به جبهه آمده بودند. در همان حالت بهت و تعجب سعی کردیم آنها را از خواب بیدار نکنیم و همانجا کنارشان خوابیدیم اما صبح که شده بود آنها هم ما را بیدار نکردند و بعد از خواب دیدیم که دو نفر بیرون سنگر با لباس شخصی انگار که جنگی در کار نیست مشغول بگو و بخند هستند. وی گفت: خلاصه با هر لطایفالحیلی بود مدت 20 روز همان جا کنار ما ماندند و به حرف فرماندهان گوش نکردند تا این که موقع عملیات بیتالمقدس و فتح خرمشهر فرا رسید و با خواهش و تمنا آنها را راضی کردیم تا به پشت جبهه برگردند. ================== گزارش و عکس از رضا منطقی ================== انتهای پیام/2571/ی40
93/06/29 - 00:10
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 130]