واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
انکار مرگ؛تناقضهای موجود در یک بستر فرهنگی وبلاگ > معتمدی، غلامحسین - در گفتهُ لاروشفوکو که میگوید :" نمیتوان مستقیماً به خورشید و مرگ نگریست" حقیقتی نهفته است که میتواند مبین رویکردی حاشیهای و یا حتّی انکار مرگ باشد ولی تمام ماجرا را منعکس نمیکند.
چون هیچ کس از خورشید نمیترسد ولی همه از مرگ میترسند. به قول چرچیل "هرکه بگوید از مرگ نمیترسم دروغگوست."
طنز ماجرا در آن است که عمیقترین نیاز انسان رهایی از اضطراب عمومی مرگ و نابودی است ولی آن چه این ترس را بیدار میکند خود زندگی است. میدانیم که ترس از مرگ به بقای انسان کمک میکند. لذا اگراضطراب عمومی مرگ پیآمد ترسی است که مبنای تکاملی دارد و دوشادوش درک و فهم میرایی بشر پیش میرود، پس آن دسته از استراتژیهای شناختی که منجر به نادیده گرفتن خطرات غیرقابل پیشگیری و از همه مهمتر انکار مرگ میشود میتواند نقش مهمّی در زندگی ایفا کند. ازاین جاست که انکار مرگ زاده میشود و به این پیش فرض بنیادین میانجامد که تمدّن بشری در نهایت یک مکانیسم دفاعی پیچیده نمادین برعلیه شناخت میرایی و فناپذیری
ماست.
ارنست بکر معتقد است ما میکوشیم تا مسئله غامض میرایی را از طریق قهرمانیگری(heroism) تعالی بخشیم.مفهومی که در برگیرنده نیمههای نمادین معنایی انسان است که در برابر نیمهً جسمانی نابودشوندهُ اوقرار میگیرد. بکر از پروژهُ نامیرایی سخن میگوید که در طی آن فرد با خلق چیزی ماندگار ویا وصل با آن هم فناناپذیر میشود و هم احساس میکند که زندگی دارای معنا، هدف و اهمیّت است. بر این مبنا سودای جاودانگی در قالب صورتهای مختلف مانند بقای نفس، بقای نسل، به جای گذاردن میراث،
مقابلهُ فیزیکی با مرگ مثل مومیایی کردن، کسب شهرت و غیره اشکالی از انکار مرگ یا دستیابی به نامیرایی نمادین به شمار میرود. این فهرست را می توان ادامه داد ولی تا همین جا هم در مییابیم که در واقع این اشکال عناصر سازندهُ تمدّن بشری هستند. پس انکار فرهنگی و تاریخی مرگ از همان ابتدا تا امروز به صورت آشکار و پنهان بشر را همراهی کرده است و گویا ازآن گریزی نیست. بنابراین برخلاف برخی از پژوهشها که نشان میدهد بر اساس ملاکهای عمده ُ انکار مرگ در ادبیات مربوطه جوامع غربی کنونی انکارکنندهُ مرگ نیستند، نگرشهای انکارکنندهُ مرگ هنوز هم در جوامع گوناگون غلبه دارد و پیشرفتها و دستاوردهای علم وتکنولوژی هم به نوبهُ خود در آن سهیم هستند.امّا میدانیم انکار مرگ در سطح فردی هم در کار است و حتّی در مقابلهُ مستقیم با مرگ و در مراحل مردن نیز به چشم میخورد و روانکاوان منشاء آن را در ناخودآگاه انسان میدانند. فرهنگ و تمدن امری جمعی است و در برابر آن مقابلهُ فردی با مرگ قرار دارد. انکار مرگ در این ساحت نه تنها فرد را از رویارویی مناسب با مرگ و پذیرش آن باز میدارد ، بلکه در برخی از اشکال خود میتواند ناشی از آسیبشناسی روانی باشد. میدانیم آموزهُ اصلی مرگشناسی گذر از انکار مرگ و نیل به پذیرش آن است که راهبردهای درمانی نیز در این راستاست. پس تناقض موجود درآن است که در یک بستر فرهنگی انکارکنندهُ مرگ چگونه میتوان انسان را به پذیرش فردی آن هدایت کرد. بیتردید نخستین گام در این زمینه تبدیل نگرش انکارکنندهُ مرگ به نگرش پذیرندهُ آن و تحقّق پذیرش مرگ در جامعه است.
پنجشنبه 27 شهریور 1393 - 19:54:14
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]