تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فاطمه پاره وجود من است، هر که او را بیازارد مرا آزار داده و هر که او را خوشحا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803751497




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

«فرار زیگزاگی»، استراتژی خبرنگاری که از اسارت بعثی ها گریخت


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: «فرار زیگزاگی»، استراتژی خبرنگاری که از اسارت بعثی ها گریخت تهران - ایرنا - خبرنگاران در دوران دفاع مقدس فراز ونشیب های زیادی را برای پوشش اخبار جنگ پشت سر گذاشتند و امروز پس از سال ها، شنیدن خاطرات این خبرنگاران، یاد آن روزگاران را زنده می سازد.


خبرنگار جنگی، چشم و گوش مردمی است که در بطن جنگ حضور ندارند و باید اخبار آن را مخابره کند، اما واژه ها در این لحظات حساس باید تاکتیکی باشد چون هم در تقویت و تزلزل روحیه مردم و سربازان و هم در معادلات برون مرزی نقش دارد.
«حسن هانی زاده» خبرنگار و مسوول سابق دفتر ایرنا در آبادان وخرمشهر، یکی از خبرنگاران دلیری بود که در این سال ها اخبار جنگ را مخابره می کرد و حتی به اسارت نیروهای عراقی نیز درآمد.
وی می گوید: هنگام یورش ارتش بعثی به خرمشهر و آبادان، فرمانده سپاه آبادان «مهدی کیانی» و فرماندار وقت «محمد بخشی» و معتمدین محلی در منزل مرحوم آیت الله جمی امام جمعه وقت آبادان تشکیل جلسه دادند و برای بسیج عمومی و مقابله با ارتش عراق تصمیماتی اتخاذ کردند.
سپاه به همه افرادی که مورد اطمینان بودند چند نارنجک و یک سلاح «ژ 3» تحویل داد که چون احتمال میدادم لازم است از خود در مقابل دشمن دفاع کنم، من هم اسلحه سبک و نارنجک تحویل گرفتم.
حمله به شهر از غرب و جنوب آبادان بوسیله خمپاره آغاز شد و شهر حالت فوق العاده ای به خود گرفت.
مردم از جاده آبادان - ماهشهر به صورت گروهی خارج می شدند و این خروج دسته جمعی و عجولانه صحنه های دردناکی را در طول جاده بوجود آورده بود.
من به عنوان خبرنگار خبرگزاری پارس، ناچار بودم هر روز به خرمشهر بروم و صحنه های جنگ را پوشش دهم.
عراق تهاجم خود را با استفاده از لشکر سوم خود به فرماندهی سرتیپ «سعد شیته» و تیپ های مستقل کماندویی به فرماندهی سرهنگ «احمد زیدان»(که هر دو بعدا به هلاکت رسیدند) آغاز کرد.
خرمشهر صحنه تقابل خونین رزمندگان اسلام و نیروهای تجاوزگر عراقی بود که این امر به تغییر نام خرمشهر به «خونین شهر» منجر شد.
از اوایل مهر تا چهارم آبان ماه حدود هفت هزار نفر از کماندوهای ارتش عراق در مقابل نیروهای مردمی موجود در خرمشهر به هلاکت رسیدند که این امر تعجب فرماندهان رده بالای ارتش عراق را بدنبال داشت.
بعدها اصطلاحاتی وارد ادبیات خبر شد که تا قبل از آن وجود نداشت، از جمله خونین شهر، «خمسه خمسه»، «چلچله»، «جنگ تن با تانک» و «جنگ تن به تن» بود.
کار من این بود که اطلاعات میدانی و اوضاع شهر را از شهید «محمد جهان آرا» فرمانده سپاه و مرحوم «محمدرضا عباسی» فرماندار وقت خرمشهر بگیرم و پس از تنظیم به تهران مخابره کنم.
نخستین اماکنی که با خمپاره و کاتیوشا مورد حمله ارتش عراق در آبادان قرار گرفت، برج مخابراتی، مخازن ذخیره آب، پالایشگاه نفت، ساختمان صدا وسیما ،مدارس و حتی دفتر خبر گزاری پارس بود.
من و جمعی از رزمندگان و مدافعان شهر ناچار بودیم شب را در یک سنگر اجتماعی به سر ببریم زیرا حمله خمپاره ای به مرکز شهر هر روز شدیدتر می شد.
از عجایب سر در گمی اوایل جنگ این بود که یکی از افسران جزء ارتش ایران در آن زمان که به ما آموزش های اولیه جنگ کلاسیکی می داد به ما تاکید می کرد که در هنگام حمله خمپاره ای به شهر، داخل ساختمان نشویم بلکه باید در محوطه باز دراز کش کنیم.
بعدا متوجه شدیم که دراز کش در محوطه باز خطرناک تر از پناه گرفتن در طبقات پایین ساختمان است زیرا خمپاره معمولا به سقف یک ساختمان اصابت می کند.
در هر حال عراقی ها تمام فشار خود را به شهرهای آبادان وخرمشهر متمرکز کردند و آبادان را به صورت «نعل اسبی» محاصره کردند.
من تا چهارم آبان سال 1359 یعنی روز اشغال خرمشهر، هر روز اخبار درگیری ها و نبردهای میدانی را از خرمشهر می گرفتم و در پنج نوبت به تهران مخابره می کردم.
سقوط خرمشهر یکی از دردناکترین حادثه دوران فعالیت خبرنگاری من بود، شاید پس از سقوط شهر جزء معدود افرادی بودم که به سمت شرق خرمشهر آمدم و سقوط شهر و ورود سربازان متجاوز عراقی را با چشمانی اشکبار نظاره می کردم.
در اینجا گاهی ابتکار عمل شخصی در تنظیم یک خبر و چینش کلمات برای تقویت روحیه یک ملتی کاملا موثر واقع می شود.
هرگز قلبا راضی نمی شدم که از واژه سقوط خرمشهر در خبر استفاده کنم، از این رو با بهره گیری از کلمات حماسی این سقوط را عقب نشینی تاکتیکی رزمندگان از غرب به شرق شهرخرمشهر توصیف کردم.
فشار عراقی ها بر آبادان با سقوط خرمشهر تشدید شد و زمانی به خود آمدیم که عراقی ها وارد کوی «ذوالفقاری» آبادان شده بودند.
شاید نیاز به بازگویی نیست که فقط یک معجزه بود که شهر را نجات داد اما حضور «تیپ 2» قوچان و بسیج عمومی همه نیروهای مردمی برای دفع تجاوز عراقیها شهررا از سقوط حتمی نجات داد.
در اینجا انصافا رشادت پرسنل «تیپ 2» لشکر 77 خراسان به فرماندهی سرهنگ «منوچهر کهتری» در نجات شهر آبادان کاملا موثر بود و این نقطه اوج همگرائی و وحدت میان ارتش، سپاه و نیروهای مردمی بود.
سرهنگ منوچهر کهتری را در حالی در سنگر خود در نزدیکی رودخانه بهمنشیر یافتم که بشدت مجروح بود اما با روحیه باز فرماندهی عملیات را برعهده داشت.
شکست ارتش عراق برای نفوذ به شهر از طریق کوی ذوالفقاری آبادان زیباترین خبری بود که در آن زمان من سریعا به تهران مخابره کردم.

** پیش بینی در مورد وقوع جنگ
هانی زاده می گوید: آفتاب داغ شهریور ماه 59 بود که صبح همراه ضبط صوت کوچک خود برای پوشش خبری دادگاه سینما رکس به سینما نفت رفتم که در آنجا محاکمه عاملان آتش سوزی سینما رکس از مدتها پیش آغاز شده بود.
نیمه دوم شهریور ماه بود که در دادگاه تحرک غیر عادی مشاهده شد از «حسن میر نقیبی» دادستان و «میر مهدی» قاضی دادگاه سینما رکس، غیر عادی بودن جریان محاکمه را سووال کردم.
هر دو پاسخ دادند که اوضاع غیر عادی است و دستور رسیده که سریعا دادگاه را به پایان برسانیم زیرا احتمال حمله عراق به آبادان و خرمشهر وجود دارد.
دادگاه که قرار بود تا 15 روز دیگر ادامه یابد، طی سه روز دادرسی را به پایان رساند و احکام خود را در مورد متهمین حادثه سینما رکس صادر کرد.
بلافاصله به سمت مرز شلمچه رفتم و در کنار سربازان پاسگاه ژاندارمری در شلمچه آنسوی مرز را مشاهده کردم.
تحرکات ارتش عراق غیر عادی بود و از آرایش جدید نیروهای عراقی در آنسوی مرز ایران و عراق حکایت داشت.
موضوع را طی گزارش تفصیلی «ویژه» به سازمان خبرگزاری پارس - ایرنای کنونی - مخابره کردم و به دوستان خبرگزاری که تصور می کنم مرحوم «احمد بورقانی» مدیر وقت اتاق خبر بود تاکید کردم که اوضاع خطرناک است و احتمال تهاجم سراسری عراق وجود دارد.
این گزارش ها تا 31 شهریور ماه هر روز بصورت «نوبه ای» ادامه داشت تا اینکه در این روز حمله هواپیماهای ارتش عراق به فرودگاه های کشور از جمله فرودگاه بین المللی آبادان آغاز شد.
مردم که از مدتها پیش شرایط را غیر عادی یافته بودند، به تدریج شهر آبادان را تخلیه کردند، از جمله خودم سریعا برای اینکه با دست باز تری به پوشش خبری شهرهای آبادان و خرمشهر بپردازم همسر و فرزندم را به اهواز منتقل کردم.
در اوایل جنگ، جاده آبادان ماهشهر تنها راه ارتباطی آبادان به خارج بود و در عرض چند ساعت به اهواز رفتم و سپس به محل کار خود در دفتر خبرگزاری پارس در آبادان باز گشتم.
خبرگزاری جمهوری اسلامی تا قبل از سال 1361 به عنوان خبرگزاری پارس شناخته می شد و بعدا طی مصوبه ای در مجلس شورای اسلامی این نام به خبرگزاری جمهوری اسلامی با اسم اختصاری «ایرنا» تغییر یافت.
به علت قطع ارتباط تلفنی آبادان با خارج، من تا حدود چهار ماه از سرنوشت همسر و فرزندم در اهواز خبر نداشتم.
تنها وسیله ارتباطی ما با تهران، مخابرات شرکت نفت بود که روزی چند بار مرا با سازمان خبرگزاری پارس در تهران برای مخابره گزارش های جنگی ارتباط می داد.
البته بعدا همین جاده آبادان ماهشهر هم توسط ارتش تجاوزگر عراق اشغال شد و ارتش عراق صدها نفر از مردم عادی را به اسارت گرفتند.

** فرار زیگزاگی از دست بعثی ها
هانی زاده می گوید: یکی از اتفاقات نادر و خیلی عجیبی که اوایل جنگ برای من رخداد این بود که هنگام تهیه گزارش در اطراف کارخانه شیر پاستوریزه آبادان واقع در شمال شهر به اتفاق چند نفر از جمله چند غیر نظامی که قصد خروج از شهر را داشتند به اسارت عراقی ها در آمدیم.
از آنجایی که در جیب من کارت خبرنگاری و برگ تردد با مهر و امضای سپاه وجود داشت فرصت پیدا نکردم که این کارت و برگ تردد را محو کنم.
شنیده بودم اگر نیروهای بعثی یک خبرنگار ایرانی را دستگیر کنند در همانجا تیرباران می کنند، بنابراین مجموعه ای در حدود 30 غیرنظامی و نیروهای مردمی به اسارت درآمدیم و در این حال فکر عجیبی از ذهن من گذشت.
فاصله ما با میدان تیر آبادان حدودا کمتر از 700 متر بود بنابراین زمانی که دو سرباز عراقی از ما خواستند که دست ها را پشت سر قرار دهیم و به زمین بنشینیم، فقط یک فکر به مغز من خطور کرد و آن هم فرار بود.
در ذهن خود اینگونه تحلیل کردم که اگر فرار کنم قطعا سربازان عراقی به سوی من تیراندازی خواهند کرد، در این حال 50 درصد امکان کشته شدن وجود داشت که در آنصورت در خاک کشورم کشته خواهم شد و حداقل جنازه ام به خانواده ام تحویل می شود.
در حالت دوم 50 درصد ممکن است تیر به من اصابت نکند و نجات پیدا خواهم کرد که این وضعیت بهترین شرایط برای من خواهد بود.
بنابراین گزینه فرار سریع را انتخاب کردم و چون در دوران آموزش خدمت سربازی به ما مساله فرار بصورت زیگزاگ را آموزش داده بودند، من هم از همین شیوه استفاده کردم.
زمانی که سربازان عراقی با بی سیم از مقر لشکر خود درخواست اعزام یک کامیون برای تخلیه اسرا را می کردند، از فرصت استفاده کردم و سریعا مسیر حرکت خود را مشخص و به سمت «میدان تیر» فرار کردم.
هنگام حرکت که همراه با سرعت زیادی بود بصورت زیگزاگ می دویدم و سربازان عراقی نیز با کلاشینکف به سمت من تیراندازی می کردند.
خوشبختانه هیچیک از تیرها به من اصابت نکرد و من خود را به مقر گروه فداییان اسلام که فرماندهی آنان را شهید «سیدمجتبی هاشمی» برعهده داشت رساندم و به این ترتیب این اولین تصمیم به اصطلاح استراتژیکی من در زندگی بود که مفید واقع شد!
تصور من این بود که سربازان عراقی قصد نداشتند که مرا بکشند زیرا پس از شلیک چند تیر که بیشتر اطراف پاهای من اصابت می کرد، تیر اندازی را متوقف کردند.
اجتمام(5) ** 9185 ** 1071


24/06/1393





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن