تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اجابت دعایت را دیر مپندار، در حالی که خودت با گناه راه اجابت آن را بسته ای.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815746923




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وقتی زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی عوض می‌شود


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۰



هفتادساله شدن هوشنگ مرادی کرمانی بهانه‌ای شد تا این نویسنده در یک مهمانی از خودش حرف بزند. «مجید» مرادی کرمانی به گزارش ایسنا، بر اساس گزارش رسیده، در این مهمانی که در رستوران گردان برج میلاد برگزار شد، حضور علی پولاد، از اهالی فرهنگ که 50 سال اخیر را در ترکیه زندگی کرده، بهانه‌ای شد تا مرادی کرمانی درباره استقبال مردم ترک از کتاب‌های «مربای شیرین»، «ماه شب چهاردهم» و به‌خصوص «قصه‌های مجید» صحبت کند؛ «مجید»ی که مردم با غم‌ها و غصه‌ها، امیدها و اندوه‌هایش همذات‌پنداری می‌کنند. شبی در اصفهان، مهمان مامان! ترجمه داستان‌های کرمانی اما به استانبول و ترکیه محدود نیست و آثار او تا کنون به زبان‌های مختلف دنیا و در راس آن به آلمانی، انگلیسی، عربی، فرانسوی، چینی، یونانی و... ترجمه و چاپ شده، حتی اگر مترجم فرانسوی مجبور باشد زیر عنوان «مهمان مامان» بنویسد «شبی در اصفهان»؛ چون فرانسوی‌ها اصفهان را می‌ شناسند. بی‌رقیب و صاحب سبک با همه این اوصاف اما مرادی کرمانی به رقیب و رقابت فکر نمی‌کند. چون معتقد است «هرکسی باید خودش را بنویسد، اگر خودش را ننویسد و صمیمیت نداشته باشد، به دل نمی نشیند». به گفته او در این صورت است که «سبک به وجود می‌آید». قصه پرغصه وقتی دکتر محمود اسعدی، طراح و دبیر ستاد چهره‌های ماندگار که سابقه کارگردانی برنامه‌های مستند هم دارد، درباره اینکه «تا حالا مستندی درباره هوشنگ مرادی کرمانی ساخته شده؟» پرسید، خاطره مستند «قصه‌ها» دوباره زنده شد. مستندی قدیمی که پیش از تولد «شما که غریبه نیستید» ساخته و حتی شاید بهانه نوشتن آن شد. مرادی در آن فیلم از کودکی خودش شروع می‌کند. از روزهای بی‌مادری. بعد یک سخنرانی از او پخش می‌شود و از گمشده‌ همیشگی داستان‌هایش می‌گوید: مادر... هرچند مستند «قصه‌ها» 13 سال اخیر زندگی او را ندارد، اما روزهای کودکی مرادی و قصه‌هایی را که بعد نوشت‌شان خوب تعریف می‌کند. روزهای شیرین جایزه گرفتن و روزهای سخت آوارگی و زندگی در زیرزمین‌ها و زیرپله‌ها. از خانواده‌ هوشنگ مرادی هم می‌گوید. از همسر نویسنده‌اش که در سایه نام بزرگ هوشنگ مرادی کمتر دیده شده. از بچه‌هایی که از حساس بودن پدرشان در وقت‌های نوشتن لذت نمی‌برند و... خانواده خوب مرادی خانواده مرادی کرمانی که در شب تولدش او را همراهی می‌کردند، این فرصت را به مهمانان دادند که بعد از گذشت سه سال از اکران «قصه‌ها» دوباره آنها را ببینند. خانواده‌ای که مرادی کرمانی درباره آنها گفته «یک خانواده خوب دارم که با بسیاری از تنگناهای مالی من ساختند و من نویسنده شدم». ملوک بهروز، همسر هوشنگ مرادی کرمانی 38، 39 سال است که او را همراهی می‌کند. از نظر او، هوشنگ یک پدر خوب و مهربان است، کسی که در کارش صادق و پاک بوده و راه درستی را که باید برود رفته و حرف‌هایی را که باید بزند زده. او زندگی ساده و بی‌آلایش و بچه‌های خوب‌شان را بزرگ‌ترین ثروت خانواده مرادی می‌داند. یکی از این ثروت‌ها گلرخ است؛ علاقه‌مند به کتاب، فیلم و عرفان. عزیز پدر است و پدر عزیز او. شاید برای همین است که پیش از انتشار کارهای پدر، اولین کسی است که آنها را می‌خواند. بیژن ثروت دیگر این خانواده است که در شب تولد هفتادسالگی پدر «لو داد که شعر و ترانه می‌گوید»؛ خبری که خود مرادی کرمانی به مهمان‌ها داد. معرفی خانواده، وقتی به هومن، فرزند اول می‌رسد، با داستان آشنایی او با الهه، همسرش، شیرین می‌شود. هومن پدرش را بیشتر از پدر، دوست خودش می‌داند. هر کسی از ظن خود حرف از زندگی‌نامه‌های موجود از هوشنگ مرادی کرمانی در نشریات مکتوب و مجازی که به میان آمد، معلوم شد که چقدر دلش از آنها پر است. او گله‌هایش را با چند مثال این‌طور بیان کرد: «در یکی از نشریه ها که امسال به مناسبت تولد من ویژه‌نامه‌ای تهیه کرده بودند چیزی نوشته بود که بسیار غلط بود. نوشته بود: دیپلم که گرفت از 15 سالگی به تهران آمد. من دو دفعه، سه دفعه رد شدم. اصلا آرزویم این بود که بتوانم دیپلم بگیرم. چطور 15 سالگی توانستم دیپلم بگیرم؟ 20 ‌سالگی آمدم، پنج سال تاخیر داشتم. آن یکی نوشته پنج ساله بود پدرش مرد. من 35 ساله بودم که پدرم از دنیا رفت. یک فیلمنامه هم نوشته‌ام به نام «کاکلی»، همه جا نوشته‌اند فیلمنامه‌ای نوشت به نام «کاکی». همه می پرسند کاکی یعنی چی؟ چیزهایی درباره من نوشته‌اند که من خودم ماتم می‌برد که اینها را از کجا نوشته‌اند». آخرین مثال مرادی از آنچه درباره او می‌نویسند، فضا را از صدای خنده مهمان‌ها پر کرد: «جایی نوشته بودند ایشان کتابی نوشته به نام مهمان مامان که کیومرث پوراحمد از روی آن فیلمی ساخته به نام خواهران غریب...». این نویسنده کرمانی زندگی‌نامه‌ای را درباره خودش مورد استناد می‌داند که در انتهای کتاب «شما که غریبه نیستید» آمده. «خالق قصه‌های مجید، تولدتان مبارک» هوشنگ مرادی کرمانی در پایان جشن جمله «خالق قصه‌های مجید، تولدتان مبارک» را روی کیک نصف کرد. کبوتری در برج مرادی کرمانی همچنین داستان «کبوتر و برج میلاد» را در اجابت درخواست حاضران که خواستند یک قصه برای این شب بگوید ساخت و پرداخت و نقل کرد. قصه‌ای که هرچند کودکانه خواند، بزرگسالان را هم همراه کرد: «کبوتری دلش می‌خواست برود برج میلاد را ببیند و در آن بگردد. راه افتاد و رفت تا رسید به برج بلند میلاد، ولی راهش ندادند. بیرون ایستاد و غصه خورد. یکهو یادش افتاد که بال دارد. بال‌ها را باز کرد و پرید بالا و بالا و بالاتر. آنقدر پرید و با برج مسابقه داد تا رسید به بالای آن. وقتی خسته شد و نشست تا کمی خستگی در کند، چشمش افتاد به کسانی که خودشان را به بالای برج رسانده‌اند و این طرف و آن طرف می‌روند. به آنها گفت: من خودم آمدم، من پرواز کردم، شما چرا با بالهایتان نیامدید؟ آنها گفتند ما که بال نداریم. کبوتر گفت: شما هم بال دارید، اما خودتان خبر ندارید. با بالهای خیالتان می‌توانید تا هر جایی که دوست دارید، پرواز کنید». انتهای پیام








این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن