واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت/ مهدی فضائلی
ایران و نظم جدید جهان
در مقابل جریان واداده و مرعوبی که متأسفانه در میان برخی روشنفکران کشورمان هم وجود دارد، جریانی قدرتمند، مستدل و واقع بینی وجود دارد که باورمند به «شروع» افول غرب و «شکلگیری نظم نوین جهانی» هستند.
مهدی فضائلی طی یادداشتی در روزنامه جام جم نوشت: «اشاعهگرایی اروپامدار» که نتیجه نظریه «خیزش خودبنیاد اروپا»ست و اروپاییان متعصب آن را «معجزه اروپایی» میخوانند، بیش از 150 سال است که نه فقط مغز اروپاییها که فکر و اندیشه بسیاری را در سطح جهان تسخیر کرده است. این نظریه ضعیف اما خوشساخته و خوب پرداخته شده، در اروپا به خلق و توسعه نژادپرستی و در دیگر کشورها به شکلگیری جریان روشنفکری غربزده منجر شد.اشاعهگرایی اروپامدار، روایت مرموزی است که منشأ و مبدأ همه اتفاقات مهم بشریت را از قرنها پیش به این طرف متعلق به قاره اروپا میداند و اروپاییها را باهوشتر، نجیبتر و شجاعتر از مردم بقیه سرزمینها معرفی میکند. این نظریه، اهالی آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین را مردمی بدوی، منحط و مستبد توصیف میکند که البته میتوانند تحت آموزش و مدیریت اروپاییها به سطوح محدودی از تمدن دست یابند. هر چند نظریه اشاعهگرایی اروپامدار بتدریج که از آغازش فاصله گرفت تعدیل شد و از صراحت خود درباره برتری نژادی اروپایی و منحط بودن مردم بقیه قارهها کاسته است، اما بنمایه خود را حفظ کرده و تبختر و نخوتی که امروز در دولتمردان غربی موج میزند بهترین نشانه آن است. غربمحوری یا جهان اروپامدار با تسخیر طبیعت از طریق تکنولوژی و علم، سلطه خود و آنچه در نظریه پیشین اشاره شد را تحکیم و واقعنمایی کرد اما در عین حال باید پذیرفت بخش بیشتر تصویری که از غرب در اذهان نقش بست محصول تبلیغات و کار روانی است که رسانه هادر آن نقش محوری داشتهاند. پرسش مهم امروز این است که از این هیمنه و جلال و جبروت غرب یا به عبارت دیگر نظم جهانی ترسیم شده از سوی غرب چقدر باقی مانده است و آیا روند غربمحوری کماکان با قوت ادامه دارد یا رو به افول است و نظمی نوین در حال شکلگیری است؟ عدهای بدون درنگ پاسخشان به این پرسش این است که غرب کماکان حاکم و مسلط بر جهان است و نشانهای از افول آن دیده نمیشود. طرفداران این نظر که نشان می دهد از بسیاری واقعیات پیرامون خود و حتی اعترافات اندیشمندان و سیاستمداران غربی بیاطلاعند، طبیعتا نه تنها مقاومتی در برابر سلطه غرب ندارند بلکه هر نوع مقاومتی را بینتیجه میدانند و توصیهشان به دیگران این است که هژمونی غرب را بپذیرند و آب در هاون نکوبند. در مقابل این جریان واداده و مرعوب که متأسفانه در میان برخی روشنفکران کوتاه قد کشورمان و حتی برخی مسئولان نمونههای آن را میتوان مشاهده یا احساس کرد، جریانی قدرتمند، مستدل و واقع بین وجود دارد که باورمند به «شروع» افول غرب و «شکلگیری نظم نوین جهانی» هستند. نظمی که جهان در پیچی تاریخی در حال حرکت به سمت آن است و نقش آفرینی کشورها در نظم پیش رو و ظهور قدرتهای جدید، در گرو«قدرت» آنها و قدرت در گرو «فرهنگ»، «اقتصاد» و«علم» است. پیشبینی انحطاط تمدن و سلطه غرب در بین صاحبنظران مسلمان سابقه طولانیتری دارد و شروع بیداری اسلامی که با نهضت امام خمینی (ره) وارد مرحله عملی خود شد بهترین دلیل آن است. اما بین نظریهپردازان غربی شاید اولین کسی که به شکل صریح و نظریهپردازی شده نسبت به این موضوع هشدار و حتی خبر داد ساموئل هانتینگتون رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک دانشگاه هاروارد بود که شهرت او نیز به همین نظریه «برخورد تمدنها» برمیگردد. بحث در این باره زیاد و خارج از این مجال است اما اشاره به دلایل هانتینگتون برای ظهور تمدنهای جدید (هفت یا هشت تمدن) مفید است. اختلاف تمدنها اساسی است. خودآگاهی تمدنی در حال افزایش است. تجدید حیات مذهبی وسیلهای برای پرکردن خلأ هویت در حال رشد است. رفتار منافقانه غرب موجب رشد خودآگاهی دیگر تمدنها گردیده است. ویژگیها و اختلافات فرهنگی تغییرناپذیرند. منطقهگرایی اقتصادی و نقش مشترکات فرهنگی در حال رشد است. خطوط گسل موجود بین تمدنها امروزه جانشین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد شده است. اینها هفت دلیل این اندیشمند غربی برای اثبات به هم خوردن نظم موجود جهان و شکلگیری نظم نوینی است که مذهب و بخصوص «اسلام» در آن نقش اساسی دارد. فهرستی که میتواند بلندتر شود و مشکلات اقتصادی روزافزون غرب، تشدید منازعات سیاسی بین نخبگان در قدرت با سیاستمداران، بیاعتمادی مردم به کارآمدی دولتهای غربی، شکستهای پی در پی نظامی وسیاسی درافغانستان، عراق، سوریه، فلسطین و لبنان و انحطاط نگرانکننده اخلاق را به آن اضافه کرد. اینجاست که پای نقش الهامبخش «ایران اسلامی» به میان میآید و نقش انقلاب اسلامی در به چالش کشیده شدن نظم جهانی ساخته غرب آشکارتر میشود. نقشی که امروز به یک مدل تبدیل شده و عمق استراتژیک آن علاوه بر کشورهای منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه، به آمریکای لاتین و آسیا گسترش یافته و قدرتهای بزرگ جهان مانند چین و روسیه را علاقهمند و مصر به برقراری روابط راهبردی با ایران کرده و خواب سلطهگران غربی را پریشان و مشوش ساخته است. تشویشی که آشکارا خود را در این سخنان کیسینجر، سیاستمدار کهنهکار و یهودیالاصل آمریکایی نشان میدهد. «هنری کیسینجر» وزیر پیشین خارجه آمریکا در مصاحبه با رادیو «انپیآر»، با تاکید بر اینکه آمریکا در هر صورت نباید نقش ایران در تحولات جهان را نادیده بگیرد میگوید: «نوعی کمربند شیعی از تهران، تا بغداد و از آنجا تا بیروت شکل گرفته است. این وضع، این فرصت را به ایران میدهد تا امپراتوری پارس باستان را این بار با عنوانی شیعی، احیا کند.» اظهاراتی که یک بعد آن تقویت ایرانهراسی و شیعههراسی است اما بعد دیگرش اذعان و اعتراف به قدرت روزافزون و کارآمدی ایران اسلامی در ابعاد کلان منطقهای و بینالمللی است. به آن دسته از روشنفکران و مسئولانی که هنوز قد کوتاهشان اجازه دیدن افق بلند انقلاب اسلامی را نداده و همچنان غرب را یکهتاز تحولات می پندارند توصیه میکنیم سرشان را بالا بگیرند و اگر وعدههای الهی و نظرات مردان الهی نظیر امام راحل و رهبر فرزانه انقلاب اسلامی را باور ندارند، حداقل بر اساس تقلید و باور محضشان از غرب، این نظرات غربیها را باور و به قدرت انقلاب اسلامی اذعان کنند که اگر نکنند خود رسوا خواهند شد. مطلب فوق مربوط به سایر رسانه ها می باشد وخبر گزاری فارس صرفا آن را باز نشر کرده است بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی انتهای پیام/
93/06/22 - 12:30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 53]