واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:
۱۸ شهريور ۱۳۹۳ (۰:۵۲ق.ظ)
ابتکار: کدام درست ميگويند؛ اوباما يا کسينجر؟
به گزارش خبرگزاري موج، روزنامه ابتکار چنين نوشت:
در يکي دو روز گذشته دو چهره سرشناس آمريکايي دو اظهار نظر به ظاهر متفاوت و متناقض درباره نقش ايران در منطقه و جهان مطرح کرده اند. باراک اوباما رييس جمهور دموکرات و توليت کنوني دستگاه حکومتي آمريکا در گفتگويي با شبکه خبري انبياس آمريکا درباره شرايط کنوني منطقه خاورميانه و کشورهاي اسلامي منطقه گفته است: «کاملا مشخص است که مشکل پيش روي آمريکا و متحدان سني ما در منطقه، ايران يا موضوع شيعه و سني نيست، بلکه افراطگرايي سني است که خود را به شکل داعش نشان داده و بزرگترين خطر پيش رو است.»
همزمان هنري کسينجر ديپلمات معروف، مشاور اسبق امنيت ملي ايالات متحده آمريکا و وزيرخارجه سالهاي دور آمريکا هم در بياني براي روزنامه آمريکايي هافينگتون ديدگاهي عکس نظرگاه اوباما درباره نقش کنوني ايران در منطقه و مناسبات تهران و واشنگتن طرح کرده و گفته است که:»ايران تهديدي بزرگتر از داعش براي آمريکاست چرا که ايران نفوذ بيشتري در خاورميانه دارد و فرصتي بزرگ براي ايجاد يک امپراطوري در اختيار خواهد داشت.»
در نگاه اول به نظر ميرسد که فاصله بين سخنان اخير ديپلمات پير و رييس جمهور کمابيش جوان آنچنان زياد است که در عالم ديپلماسي نميتوان آنها را با هم جمع کرد و هر دو را با هم پذيرفت. به ناگزير بايد يکي يا هر دو را به طور کامل رد کرد و وقعي نگذاشت. ترديدي نيست که مقايسه يک کشور و يک گروه شبه نظامي و تروريستي قياسي مع الفارق و ناجور است و از اين منظر بيان اوباما و کسينجر در همان گام اول ايرادي اساسي دارد. چرا که در هيچ حالتي نميتوان عملکرد و موجوديت يک کشور داراي دولت، ملت و سرزمين و داراي ساختار اجتماعي حقيقى و ساختار سياسي حقوقى را با گروهي از شبه نظاميان تروريستي مقايسه کرد که همه قواعد اخلاقي و قوانين حقوقي جامعه بينالمللي را زيرپا گذاشته و ساختار وجودي آنها در هيچ قالب و تشکيلات تعريف شده اي در جامعه جهاني نميگنجد. اما اگر فرض را بر اين بگذاريم که اين دو در مقام پاسخ به خبرنگار و در راستاي تبيين موضع (اوباما) و ديدگاه ( کسينجر) چنين اظهار نظري کرده اند، ميتوان فارغ البال تر به بررسي اين دو نظر پرداخت.
اوباما در شرايطي خطاب به متحدان عرب و سني مذهب خود، داعش را به درستي بزرگترين خطر خاورميانه و جهان ميخواند که تا همين اواخر، اين مقام ارشد جهاني چنين نظري نداشت و حتي اگر کميته تحقيقي به نيابت از جامعه جهاني براي يافتن دلايل و مقصران شکل گيري داعش مامور شود، بيشک انگشت اتهام گزارش اين کميته، بيش و پيش از هر کشور و عاملي به سمت واشنگتن و دفتر آقاي اوباما در کاخ سفيد نشانه خواهد رفت. نشان به آن نشان که از اوايل سال 2011 تا همين بهارامسال آمريکاييها در راس گروه موسوم به «دوستان سوريه» بي توجه به هشدارهاي ايران و برخي ديگر کشورها، بزرگترين حيات خلوت و چتر حمايتي را براي رشد و نمو خلافت اسلامي عراق و شام (داعش) مهيا کردند. تحليلگران کاخ سفيد و مشاوران آقاي رييس جهور پس از سه سال خبط و خطا در تحليل واقعيتهاي عراق و سوريه تازه به همان نظرگاهي رسيده اند که تهران مدتها پيشتر به آن رسيده بود و بارها درباره مخاطرات بازي خطرناک ائتلاف غربي- ترکي – عربي در زميني که ( سهوا يا عمدا) اقتضائات آن را نميشناسند، هشدار داده بود. سرانجام هم همانطور که پيش بيني ميشد سير تحولات به گونه اي ديگر پيش رفت و اکنون اوضاع براي آمريکاييها در منطقه چنان دگرگونه و مغلوبه شده است که اوباما به عنوان يک رئاليست به اقتضاي شرايط از رويکرد جديد دولت خود به عنوان يک «تاکتيک ناگزير» رونمايي ميکند. رويکردي که ميخواهد ايران، آمريکا و پايتختهاي سني- عربي را در يک جبهه واحد جانمايي کند. بر اين اساس هيچ جاي تعجبي نيست که آقاي رئيس جمهور در مقام مجري ديدگاه رئاليستهاي آمريکا در حال پيدا کردن يک صفحه جديد در روابط با ايران است تا از طريق آن از مهلکه داعش و جغرافياي باتلاق گونه عراق و سوريه عبور کند.
رسانههاي آمريکايي همزمان با سخنان اوباما تحليل جديد هنري کسينجر درباره داعش را هم تيتر و برجسته کردند. از کسينجر به عنوان يکي از استراتژيستهاي ارشد آمريکا نام برده ميشود. کسينجر و اوباما اگرچه هر دو مورد وثوق رئاليستها در مقايسه با ايدهآليستهاي آمريکايي هستند، اما طي شش سال اخير همواره نشان داده است که در تفسير و تحليل چگونگي اتخاذ سياست خارجي کاخ سفيد و نحوه برخورد اين کشور با مسايل بينالمللي با آقاي رييس جمهور اختلاف نظرهاي گاه عميق دارد. او همان کسي است که در سالهاي گذشته و در دوران حضور محمدجواد ظريف وزير امور خارجه کنوني کشورمان در سازمان ملل يک نسخه از «کتاب ديپلماسي» خود را به او هديه داده و در صفحه نخست آن به رسم يادبود نوشت: «تقديم به دشمن قابل احترام، ظريف»
براي تفسير ديدگاه هنري کسينجر درباره ايران شايد بهتر اين باشد که نوع نگاه او به جايگاه آمريکا در جهان پس از جنگ جهاني دوم و چگونگي مواجهه واشنگتن با خاورميانه در دهههاي اخير را بازخواني کنيم. کسينجرِ برآمده از دوران اوج شوروي سابق، جنگ سرد و سالهاي جنگ ويتنام، عادت کرده است که موجوديت آمريکا به عنوان يک قدرت برتر جهاني را مشروط به دو قطبي ماندن جامعه بينالملل بداند. از اين رو است که همواره تداوم قدرت نمايي و شرط حيات واشنگتن را موکول به وجود دشمن يا دشمناني بزرگ در قامت يک امپراتوري ميکند. بر همين اساس و برپايه نظريه سلطه، او از آنجا که ايران را به طور قطع سلطه پذير نميداند، دشمن و خطر بزرگ احساس ميکند و واقعگرايانه به قدرت منطقه اي وعمق استراتژيک ايران در خاورميانه و شمال آفريقا و حتي آمريکاي جنوبي نيز اعتراف ميکند. با در نظر گرفتن همه اين اسباب بزرگي است که در گفتگو با خبرنگار روزنامه آمريکايي هافينگتون نه به عنوان يک تاکتيک ناگزير که به عنوان يک استراتژي ايران را در مقايسه با خطر کوتاه مدت داعش به عنوان يک دشمن بزرگ( با تعريفي که گفته شد) و در مقياس يک امپراتوري بلندمدت تحليل ميکند و در اهداي کتابش به آقاي ظريف از او به عنوان «دشمن قابل احترام» ياد ميکند.
نويسنده : سيدعلي محقق
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 100]