واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: مهمان نوازی خبرنگار ایرنا از اسیر عراقی تهران-ایرنا- ˈرضا ضیاییˈ یکی دیگر از خبرنگاران قدیمی ایرنا که در زمان جنگ به جبهه اعزام شده بود نیز همچون دیگر همرزمان و همکارانش حامل خاطرات تلخ و شیرنی است که برای هر شنونده ای جالب است.
ضیایی در خصوص یکی از خاطراتش در نبرد حق علیه باطل در هشت سال دفاع مقدس به خبرنگار ایرنا می گوید که عملیات خیبر تمام شده بود و دو سه روزی بود که من و برو بچه های خبرنگار بیکار بودیم و خبری برای ارسال به تهران پیدا نمی شد.
برای پر کردن وقت خیلی وقت ها کنار پل معلقی می رفتیم که توسط بچه های بسیج و سپاه در حال احداث بود.
یک روز وقتی داشتیم با کمپوت های صلواتی پذیرایی می شدیم کنار نیزار ها حدود صدمتر دور تر از ما یک تجمعی درست شد که معلوم بود خبری شده. خودمان را به آنجا رساندیم و متوجه شدیم یک نظامی عراقی که حدود 48 ساعت لابلای نیزارها مخفی شده بود توسط بسیجی ها دستگیر شده است.
می خواستیم با او مصاحبه کنیم اما هیجان ناشی از ترس اسیر عراقی و سرو صدای رزمنده ها امکان آن را فراهم نمی کرد.
به اسیر عراقی گفتم بیا داخل ماشین تا با او مصاحبه کنیم . وقتی در قسمت عقب لندکروز نشست بسیجی ها با کنجکاوی و صورت هایی که به خاطر فشار دادن به شیشه خودرو پهن شده بود هم چنان اسیر عراقی را می ترساندند.
من بودم و آقای دشتستانی مترجم خوب ایرنا و حسین آقارضی از راننگان با صفا خبرگزاری یاد هر دو به خیر.
وقتی دیدم شرایط برای مصاحبه مهیا نیست به راننده گفتم حرکت کن در راه با اسیر عراقی بیشتر آشنا شدیم او یک سرباز احتیاط بود که حدود 10 ماه از پایان خدمتش گذشته بود و هنوز ترخیص نشده بود. سواد چندانی هم نداشت باسن اش هم به شدت مجروح شده بود و خون زیادی از او رفته بود و بسیار گرسنه و تشنه بود.
با مواد غذایی اهدایی مردم مسلمان کشورمان از جمله سوهان قم، انار و مقداری نوشیدنی و چند تا شوخی از او پذیرایی کردیم و سپس او را به یکی از کمپ های اسرا تحویل دادیم.
با خوشرویی از او خداحافظی کردیم و به محل استقرار خود بازگشتیم.
فردای آن روز اعلام کردند که قرار است اسرای عملیات تخلیه شوند و از کلیه خبرنگاران داخلی و خارجی دعوت شده بود که در مراسمی که جمعیت اسرا به نمایش گذاشته می شد، حضور یابند تا از آنان فیلم، عکس و گزارش تهیه کنند.
یادم نیست چند هزار اسیر بود اما وسعت زیادی از منطقه عملیاتی را صفوف منظم شده اسرا تشکیل می داد.
در چهره بسیاری از آنان نگرانی را می شد دید، از لابلای صفوف اسرا یکی مرا شناخت برایم دست تکان داد و می خواست از مهمانوازی من تشکر کند من هم برای او دستی تکان دادم همان اسیری بود که تحویل کمپ داده بودم.
او با فریاد (به گونه ای که صدای او به من برسد) گفت: سلام علیکم من هم در پاسخ گفتم سلام علیکم. ولی می خواستم رسم مهمان نوازی را به جا بیاورم و از او احوالپرسی کنم.
می خواستم بپرسم ناحیه ای که مجروح شده است چطور است فریاد زدم " کیف ما تحتک؟ " بعد از سوال پرسیدن من اسرای دیگر آنقدر خندیدند که من نفمیدم چه پاسخی داد بعد آقای دشتستانی تذکر داد که باید می گفتی کیف جراحتک؟
خدا می دونه اگر من اون روز این چند تا کلمه عربی را بلد نبودم چه جوری باید از اون اسیر بیچاره مهمان نوازی می کردم!
اجتمام**7364**1436
18/06/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]