تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 2 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1867350720




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

عشق نیروی بعثی به امام رضا(ع)


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



عشق نیروی بعثی به امام رضا(ع)
دو بار توسط شیعیان عراق نجات یافتم، یک بار لحظاتی بعد از اسارت بود که می‌خواستند سرم را زیر تانک له کنند، یک بار هم در بیمارستان التموز...



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، متن زیر روایت جانباز آزاده «غلامرضا حسنی مقدم» از 9 ماه حضور در جبهه‌های نبرد و 29 ماه اسارت در زندان‌های عراق است.   اولین اعزام کلاس سوم راهنمایی بودم. یکی از جمعه‌ها بود که به اتفاق چند نفر از همکلاسی‌ها بودیم که بحث جبهه و کاروانی به نام راهیان کربلا که از بیرجند عازم بود پیش آمد. آرزوی همه ما این بود که در جوار رزمندگان قرار گیریم اما می‌دانستیم که سن و قدمان تناسبی با آرزوهایمان ندارد. تصمیم گرفتیم فردا شانسمان را برای رفتن به جبهه آماده کنیم. دور از چشم والدین ساک‌هایمان را آماده کردیم. می‌دانستیم فردا اعزام است. صبح پانزده نفری به نیت رفتن به بسیج، مدرسه را ترک کردیم. اما موفق به رفتن نشدیم. بالاخره در تیرماه 65 به زاهدان رفتم و برای گذراندن دوره آموزشی به پادگان قدس رفتم.   زمان وصال و وقت فراغ پس از طی دوره به لشکر 41 ثارالله منطقه اعزام شدم. اولین باری بود که به جبهه میرفتم. در مرداد 65 بود که به پدرم تلگراف زدم و نامه‌ای نوشتم تا نگران نباشد. آخرین باری که به جبهه اعزام شدم غروب یکی ازاولین روزهای اردیبهشت67 بود. من در مسجد امام حسن عسکری(ع) زاهدان بودم. خبر دادند که اعزام اضطراری پیش آمده است. همان شب توسط هواپیما به اهواز آمدیم. فاو را عراق پس گرفته بود. ما به شلمچه رفتیم. حدود پانزده روز آنجا بودم که عملیات شد و به اسارت ما انجامید.   ماجرای نحوه‌ی اسارت و رهایی از کشته شدن زیر تانک‌های عراقی در اثر اصابت تیر کتفم و قسمت کشاله‌ی ران به صورت عمیقی آسیب دیده بود و داخل چاره خمپاره افتاده بودم. دیگر امکان تحرک از من گرفته شده بود. یکی از بچه‌های زاهدان به نام جعفری برگشت که مرا کول کند، نگذاشتم و گفتم تو برو و به خانواده‌ام خبر بده که من اسیر شده‌ام. با اصرار زیاد قبول کرد.   خود را از چاله بیرون کشیدم، سعی کردم به حالت نیم خیز به سوی خاکریز خودی بروم که متوجه تانک‌های عراقی شدم. نارنجک را در دست گرفتم و از ضامن خارج کردم. ناگهان لگدی محکم به کمرم خورد و نارنجک چند متر جلوتر پرتاب شد. به زبان عربی فریاد می‌زد و کلماتی می‌گفت. با عصبانیت چفیه‌ای را که بر زخم کتفم بود کشید و چند لگد و سیلی نثارم کرد. بالاخره بلوزم را درآورد و مرا کشان کشان تا پهلوی تانکی که در چند قدمی متوقف بود برد و سرم را زیر زنجیر آن گرفت. از بین سربازان عراقی مردی که از بقیه مسن‌تر بود به چشمم خورد. انگشت اشاره را به طرفم دراز کرد و گفت: «هذا طفل». یقه‌ام را بالا گرفت و از زیر زنجیرهای تانک بلندم کرد. کلماتی را می‌گفت که من متوجه نمی‌شدم اما ظاهرا معلوم بود که با کشتن من مخالف است.    مهر امام رضا(ع) و پی بردن به شیعه بودن مرد عراقی  آن مرد مسن در حالی که سخنانی را به زبان می‌آورد شروع به جستجوی جیب‌های شلوارم کرد. مهر و تسبیح و جا مهری‌ام را بیرون آورد و نگاهی به من انداخت و شکسته بسته گفت: «این امام رضا؟» متوجه شدم که می‌خواهد بپرسد: این مهر از مشهدالرضا است؟ با اشاره سر گفتم: «نعم». از کلمه یادگاری در بین حرفایش متوجه شدم که او شیعه است و مهر را برای یادگاری می‌خواهد. همین مرد مرا به پشت خط شان انتقال داد. در پشت خط چند عکس یادگاری با ما گرفت و به افرادی دیگر تحویل داد.    نحوه تقسیم آب  مدتی گذشت و ظاهرا به بصره می‌رسیدیم. هوا تاریک شده بود که خود را داخل محوطه‌ای که دور تا دور آن ارتفاع زیادی داشت و سیم خاردار کشیده شده بودند، دیدم. از آسفالت محوطه حرارت بالا می‌آمد و تا صبح همان جا بودیم. چشم‌ها و دستانمان را بسته بودند. برخی زخمی بودند و برخی از فشار تشنگی و گرسنگی ناله می‌کردند اما کسی توجه نمی‌کرد. یک ساعت بعد متوجه شدیم که آب آوردند اما با سطل روی ما می‌ریختند. دهانمان را رو به آسمان باز نگه داشتیم و دستانمان را که بسته بود به صورت ناودان جلوی دهانمان می‌گرفتیم تا قطرات آب را به دهان منتقل کنیم. آن روز همین مقدار آب، هم خوراکمان شد و هم نوشیدنی‌مان.      نحوه‌ی   غذا دادن ابتدا غذا را که توی دیگ بزرگی بود، داخل محوطه می‌آوردند. روی سر دیگ مقداری برنج می‌ریختند و یک آبگردان بزرگ آب مضاف به جای خورشت روی آن می‌پاشیدند. پس از صف کردن بچه‌ها ده تا ده تا به میدان غذا خوردنشان می‌فرستادند. مجبور بودند با دویدن خود را بر سر سفره برسانند. برخی هنوز لقمه اول را برنداشته بودند که سوت پایان به صدا در می‌آمد و باید عرصه غذایی را ترک می‌کردند.   بیمارستان بصره و نجات دوباره توسط شیعه عراقی مجروح‌ها را جدا کردند و به سمت ساختمانی که به استخبارات معروف بود بردند تا تخلیه اطلاعات کنند. نوبت به من رسید. پاسخ‌های بی سروته‌ای به سوالاتشان دادم. از شدت عصبانیت مرا زیر مشت و لگد گرفت و آنقدر ضربه‌ها شدید بود که زخمم مجدد سر باز کرد. بعد از ظهر همان روز زخمی‌ها را در آمبولانس‌هایی به بیمارستان بصره بردند. نزدیکی‌های صبح روز بعد به بیمارستان التموز منتقل شدم و بلافاصله توسط یکی از پزشکان شیعه مذهب مورد جراحی قرار گرفتم. تاحالا دو بار توسط شیعیان عراق نجات یافته بودم، یک بار وقتی که میخواستند سرم را زیر تانک ببرند، یک بار هم در بیمارستان التموز.   دفاع پرس  




۱۷/۰۶/۱۳۹۳ - ۱۴:۳۲




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن