تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 16 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821293877




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

السلام علیک یا علی‌بن موسی‌الرضا(ع) ز آستان رضایم خدا جدا نکند، من و جدایی از این آستان خدا نکند


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: السلام علیک یا علی‌بن موسی‌الرضا(ع)
ز آستان رضایم خدا جدا نکند، من و جدایی از این آستان خدا نکند
بوی شهریور ماه تمام فضا را آکنده کرده است و عطر بهشت از صحن و سرای بارگاه امام مهربانی به مشام می‌رسد و من زیر لب زمزمه می‌کنم: ز آستان رضایم خدا جدا نکند، من و جدایی از این آستان خدا نکند.

خبرگزاری فارس: ز آستان رضایم خدا جدا نکند، من و جدایی از این آستان خدا نکند



به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، آن روز دل من مانند همیشه نبود دلی بود پر از غم و گریه و دلی بود که دیگر شکاف‌های شکستگی‌اش را نمی‌توانستم بشمارم زیرا دگر دلی نبود چون مادرم در بستر بیماری بود و از دکترها هم کاری ساخته نبود. ساعت 6 صبح ماشین خود را روشن کردم و به راه افتادم اما مقصدی نداشتم نمی‌دانستم به کجا می‌روم و فقط زیر لب این شعر را می‌خواندم که وا ز دردی که درمان ندارن، فتادن به راهی که پایان ندارد... چشم‌هایم پر از اشک بود که ناگهان نا خودآگاه از خیابان منتهی به حرم رضوی عبور کردم و مانند همیشه به احترام گفتم السلام علیک یا علی‌بن موسی الرضا(ع)، السلام علیک یا غریب الغربا... دیگر آن شعر را نمی‌خواندم و فقط صدای بوغ ماشین‌هایی را می‌شنیدم که پشت سرم بود، برای اینکه با سرعت عبور کنم به سمت چپ پیچیدم و آن راهی بود که پایان داشت و آن راه همان حرم عاشقان بود همان راهی که باید می‌رفتم همان راهی که این امام رئوف مرا طلبیده بود. این بار دیگر اشک‌هایم برای دل شکسته‌ام نبود برای این بود که حق مجاوری حرم  ولی نعمت خود را به جا نیاورده بودم و امام مرا به سمت حرم خود کشاند و هرچه جلوتر می‌رفتم گنبد و گلدسته بارگاه منور امام هشتم(ع) نورانی‌تر و راه من به پایان کوتاه‌تر می‌شد. از پله‌های پارکینگ بالا آمدم، صحن رضوی بود و نسیم صبحگاهی بر روی گونه‌هایم سردی می‌کرد و چشم‌هایم را بستم و رویم را برگرداندم و به سمت صحن انقلاب به راه افتادم گویی امروز حرم با تمام روزهایی که آمده بودم متفاوت بود و امروز در چشمانم حرم رضوی از همیشه درخشان تر بود.

  از سمت خیابان نواب صفوی وارد صحن انقلاب شدم و دوباره به احترام خم شدم و زیر لب زمزمه کردم السلام علیک یا علی‌بن موسی‌الرضا(ع) المرتضی، سلام بر تو ای امام خوبی‌ها سلام بر تو ای ولی نعمت شهرم. دوست نداشتم نگاه خود را از گنبد بردارم و به راه افتادم و نگاهم به گنبد بود و یاد شعر زیبای استاد علی محمد کریم خوانی افتادم که آمده ام ای شاه پناهم بده، خط امانی ز گناهم بده، ای حرمت ملجا درماندگان، دور مران از در و راهم بده. زنگ ساعت هواسم را پرت کرد به بالا نگاه کردم ساعت هشت صبح بود و به یک باره با خود گفتم این ساعتی که برای من دقایقش مانند سال‌ها می‌گذشت چه شد که در حرمت به لحظه‌ای برایم گذشت. رفتم وضو گرفتم و نمازی خواندم و زیارت‌نامه امام رضا(ع) را خواندم و بعد از آن با امام خود نجوا می‌کردم که صدای گریه‌ای توجه من را جلب کرد، نمی‌دانم چرا به سوی او رفتم اما به او رسیدم و در کنارش نشستم و نگاهی به وی انداختم و گفتم دل شکسته‌ای، نگاهی کرد و گفت: در حرم این امام اگر دلی نشکند کجا بشکند، گفتم مشکلت آیا این لباس سیاه که به تنت است نشاه فوت عزیزی است؟ به من نگاهی کرد و گفت: ای کاش عزیزی را از دست می‌دادم من دیروز عزیزانم را از دست دادم، دیروز برادر و خواهر و مادرم را در سانحه تصادفی از دست دادم، نمی‌دانم اما به یک باره به یاد مشکلات و مادر خود افتادم  و در دل گفتم خدا را شکر، به آن فرد نیز گفتم امیدوارم خداوند به تو صبری عظیم عنایت کند. بلند شدم تا به زیارت امام رضا(ع) بروم و ضریح این امام را در آغوش بگیرم، بوی عطر خاص حرم در مشامم پیچیده بود و صدای ناب صلوات‌هایی که برای سلامتی امام زمان(عج) فرستاده می‌شد، به راه خود ادامه دادم و به ضریح رسیدم و باز زیر لب گفتم السلام علیک یا علی‌بن موسی‌الرضا المرتضی و به گوشه‌ای رفتم و گریه کنان از این امام رئوف طلب حاجت‌های خود را داشتم. چقدر لحظه جدایی و دل کندن از این ضریح سخت است اما باید می‌رفتم تا نکند حال مادرم بد شود و من نباشم و به راه خود ادامه دادم اما این بار دیگر فرق داشت و گویی کوله باری از روی دوشم برداشته شده بود و سبک شده بودم. سوار ماشین خود شدم به سمت خانه راه افتادم در را باز کردم مادرم روی تخت بود و نگاهی به من کرد و جویا شد که به کجا رفته‌ام، و من نیز گفتم امام رضا من را طلبید، وی نیز زیر لب گفت السلام علیک یا علی‌بن موسی الرضا... .................................................. گزارش: سید زهیر موسوی دارابی ................................................... انتهای پیام/70005/الف40

93/06/16 - 14:55





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن