واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: ممنوعيت كلنگ در مملكت كلنگي
نویسنده : اولاد آدم
ابوي ميگويد: بلند شو برو آن كلنگ را در پستوي خانه پنهان كن. فردا پس فرداست كه ناياب شود.
ميگويم: كلنگ؟ ناياب؟ چينياش را ميآورند. اين چه حرفي است؟ اصلا چه كسي گفته كه كلنگ ناياب ميشود؟
ميگويد: هر چيزي را ميخواهند بازار سياه درست كنند و گرانتر كنند اول ممنوعش ميكنند. الان كلنگزني ممنوع شده. يك وقت ميبيني كلنگها را به خاطر كلنگزني در 9 سال گذشته ضبط كردند. دستشان به كلنگزنها كه نميرسد...
ميگويم: چه كسي كلنگزني را ممنوع كرده؟
ميگويد: مدير عامل راهآهن گفته 30 سال طول ميكشد تا كلنگهايي كه زدهاند محل دردش درمان شود! گفته تا زمان رفع فشارهاي اقتصادي در مقابل هر پروژه تابلوي ورود ممنوع قرار دارد.
ميگويم: اي پدر من. بروم كلنگ را بياورم برويم كاسبي. فكرش را بكن بخواهيم تابلوي ورود ممنوع بكاريم. همه پروژهها را به هواي فشار اقتصادي دارند رها ميكنند، الان نان در كلنگزني براي نصب تابلوهاي ممنوعيت كلنگزني است.
ميگويد: با اين وضع مملكت شخم ميخورد كه. ميشود مملكت كلنگي!
ميگويم: باز نظريه صادر كرديد. نميشود كه هم نظريه صادر كنيد، هم مشاوره بدهيد و هم كار يدي بكنيد و هم. . . يكي را انتخاب كنيد! چرا از اين شاخه به آن شاخه ميپريد هي!
ابوي ميگويد: دلايل خاصي دارم كه نميتوانم بگويم چرا.
ميگويم: نكند شما هم شدهايد اماكن!
ابوي: اماكن ديگر چه صيغهاي است؟ اماكن همان مكانهاست آيا؟ نقاطي براي استقرار آدميان در روي زمين؟
ميگويم: دوران لفظ به قلم سخن گفتن تمام شده. حالا كو تا انتخابات! الان ديگر هر جوري صحبت بكنيد، كردهايد! منع قانوني هم ندارد.
ابوي: خب! از اماكن ميگفتي. برگرد به جاده اصلي لطفا!
ميگويم: رئيس اتحاديه بوفهداران سينما و مجامع عمومي گفته 300 بوفه غيرقانوني شناسايي شده اما مشكل داريم.
ميگويد: مشكل چيست؟ بوفهها مال بابك زنجاني است و بابك در دسترس نيست؟ صاحبانش آنها را با وام بانكي خريدهاند و جزو بزرگترين بدهكاران بانكي هستند و بانك پايش را گذاشته روي خرخره اتحاديه؟ ربطي به كرسنت دارد؟ موضوع مافيايي است؟ با پولش سودش بورسيه غير مجاز خريدهاند؟ موضوع چيست؟ جان بكن. من پيرمرد كلنگي را لنگ در هوا نگه ندار!
ميگويم: نه. رئيس اتحاديه بوفهداران سينما و مجامع عمومي گفته كه اماكن براي پلمب بوفههاي غيرقانوني با كندي برخورد ميكند كه البته آنها دلايل خاص خود را دارند.
ميگويد: مرا گرفتهاي. خب بگو پدر من! دوره لفظ به قلم حرف زدن كه تمام شد، دوره در لفافه سخن گفتن شروع شده. ديگر چرا اينقدر ميپيچاني. نزديك بود الان همه را متهم كنم. از كسي كه كلنگ ميزند تا كسي كه كلنگ ميخورد! تا دسته كلنگ!
ميگويم: ببخشيد. مانده بودم شما را چطور به اين نقطه برسانم كه قدري آرامتر و در لفافهتر حرف بزنيد.
ميگويد: به قول ظريف كه گفته اصولي بازي كرديم و برديم. تو هم اصولي بازي كن. نترس! حرفت را بزن.
ميگويم: ظريف گفته برديم. دلواپس نباشيم. تورم دود شد. تحريم يخ شد. كلنگ ميزنيم پس باز؟ درود بر ظريف.
ميگويد: آن ظريف نه. فرهاد ظريف را گفتم. بازي با ايتاليا. واليبال...
ميگويم: خيلي ديگر داريد ظريف مرا سر كار ميگذاريد. قدري بازتر صحبت كنيد تا آدرس غلط به كسي ندهم.
ميگويد: ما را گرفتهاي. شل كن و سفت كن ندارد ديگر. از كوزه همان برون تراود كه در اوست.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۰ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۷:۱۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]