تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 1 مرداد 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):اگر مردم تعقل می کردند و مرگ را تصور می کردند، دنيا ويرانه مى‏شد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1807436996




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

از خانه های فساد تا بوی تریاک در بازار آهن پایتخت


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری پانا: از خانه های فساد تا بوی تریاک در بازار آهن پایتخت خبرگزاری پانا:مادران و پدران زیادی وقتی صدای خالی كردن بار آهن كه انگار صدایش در دل شب می پیچد و زیاد می شود آنها را یاد فرزندانی می‌اندازد كه برای بزرگ شدنش كلی آرزو در سر داشتند و عبور یكی از این كامیون‌ها بچه‌های آنها را به سینه قبرستان فرستاد و داغ آنها را بر روی دلشان نشاند.
۱۳۹۳ يکشنبه ۲ شهريور ساعت 12:30



افکار نیوز نوشت: «اینجا شب یعنی سر و صدای آهن پاره‌هایی كه برای بازار آهن فروش‌ها پول روی پول می‌آورد و برای ما بی‌خوابی...» این‌ها جملاتی هستند كه اگر سری به محله‌های فردوس و حسینی و ۱۷ شهریور بزنیم، تك تك مردم محل آن را به زبان می‌آورند و شاید با نفرت به كامیون‌هایی نگاه می‌كنند كه با بار آهن در كنار خیابان‌ها ایستاده‌اند تا ساعت ۱۲ شب كه سر و صدای خالی كردن بار آهن مثل خوره اعصابشان را بخورد.  سال هاست كه كودكان این محله‌ها رویاهای كودكانه‌شان با صدای آهن پاره‌هایی كه برای بازاری‌ها حكم طلا را دارد به كابوس تبدیل شده و قتی بزرگتر كه می‌شوند در تمام نقاشی‌های آنها می‌توان یك كامیون بزرگ با رنگ سیاه دید. برای مردم این محله‌ها استراحت شبانه و سكوت شب كه زمانی در دل باغ‌ها و فضاهای سبز باقیمانده از مزارع معنا داشت، تبدیل شده به واژه‌ای بی‌معنا. صدای آهن‌هایی كه از روی ماشین‌ها توسط كارگران روی هم می افتد، ساز مخالف شب‌های این محله‌هاست. مادران و پدران زیادی وقتی صدای خالی كردن بار آهن كه انگار صدایش در دل شب می پیچد و زیاد می شود آنها را یاد فرزندانی می‌اندازد كه برای بزرگ شدنش كلی آرزو در سر داشتند و عبور یكی از این كامیون‌ها بچه‌های آنها را به سینه قبرستان فرستاد و داغ آنها را بر روی دلشان نشاند. آهنگ زندگی در این محله‌ها صدای ناموزن خالی كردن بار آهن است و صدای كامیون‌هایی كه برای اینكه جای خود را به كامیون دیگری بدهند با تمام قدرت گاز می‌دهند و به عقب می‌آیند. اینجا بازار آهن است.
زندگی و كار به روایت بازار آهن وارد بازار آهن كه می شویم،‌تا چشم كار می كند آهن پاره‌هایی است كه در فاصله مغازه‌ها روی هم انبار شده است و كارگرانی كه انگار كار كردن در این بازار آنها را به رنگ آهن در آورده است. بازار آهن كه در سال ۶۸ به منطقه۱۸ منتقل شده است آنقدر گسترش پیدا كرده است كه از شمال به بزرگراه زرند، از سمت شرق به محله فردوس، از غرب به محله ۱۷ شهریور و شادآباد و از سمت جنوب به محله‌های امام خمینی و صاحب الزمان رسیده است. پنجه‌های اهنی این بازار آنقدر قوی است كه با هر حركت سالانه خود برای خود جا باز می كند و جای آن آهن می‌كارد. « اینجا به اندازه فروش روزانه بار تخلیه می‌شود...» این‌ها را یكی از مغازه‌دارهای بازار آهن می‌گوید كه متعجب از حضور یك زن در بازاری كاملا مردانه شده است . انگار به هر تازه وارد به مانند یكی از تیرآهن‌های زنگ زده نگاه می كند. قانون نانوشته این بازار تنها جا برای رفت و آمد مردها و البته خریداران آهن باز
” به خدا مردم این منطقه غیرت دارن... ما هم خواهر بزرگ داریم،‌ این خانه‌ها در محله‌های اطراف به خاطر مشتریان پولدارش زیاد می‌شود “
كرده است و بس. جلوی هر كدام از مغازه‌ها تا چشم كار می‌كند آهن بر روی هم انبار شده است كه گاهی وزن آنها به چند تن می رسد. فروشنده دیگری از داخل مغازه خود بیرون می‌آید و با لحجه تركی آهن‌هایی كه امروز مقابل مغازه خود خالی كرده معامله می كند. در بازار آهن هر مغازه با مغازه روبرویی ۱۵ متر فاصله دارد و از این فضا تنها ۵ متر برای رفت و آمد داخل كوچه و پس كوچه های بازار جا برای عابران وجود دارد و سهم هر كدام از مغازه‌دارهای دو طرف كوچه‌های بازار ۵ متر برای انبار آهن‌هاست. تا چشم كار می‌كند مردانی است كه گاهی بر روی بار آهن جلوی مغازه خود استراحت می‌كنند و داغی آهن‌ها برای آنها لذت بخش است. « این باری كه می بینید... تا چند ساعت دیگه آب می‌شه... بقیه آهن‌ها در انبارها تخلیه شده...» این‌ها را اكبر آقا می گوید كه یكی از حجره دارهای بازار آهن است و دزدگیر ماشین شاستی بلند خود را دائم به صدا در می آورد تا شاید صدای دلنشین‌تری از داخل دزدگیر بیرون بیاید. وانت‌بارهای زیادی برای جابه‌جایی و حمل آهن‌های فروخته شده به داخل بازار می آیندو دوباره آهن‌هایی راكه شب تخلیه شده بود رابار می زنند تا به دل شهر ببرند. اكبر آقا یك تن از بار آهن فروخته شده را بار وانت می كند و آنقدر سنگین می شود كه هر لحظه احتمال می‌رود تا این وانت بار با آهن‌ها واژگون شود. «... سعید... بپر یه تیكه لنگ از داخل مغازه بیار سر آهن‌هاببندیم تا پلیس گیرنده...» كار هر روز فروشندگان آهن در این بازار این است كه با تكه لنگی قرمز نشان دهند كه قوانین راهنمایی و رانندگی را به هنگام بار سنگین رعایت می‌كنند و وقتی به بار سنگین آهن آن هم بر روی وانت اشاره می كنیم،می‌گویند:« اینكه باری نیست،‌یك تن بار هم شد بار... این‌ها خرده فروشیه... تا آخر شب كلی آهن داریم كه بفروشیم...» داخل بازار آهن تنها بوی عرق تن كارگران و سیگار دلالان و داغ شدن تریاك سوخته و آهن به مشام می رسد. دلالانی كه بر روی آهن پاره‌های داغ مقابل برخی از مغازه‌ها لمیده‌اند و به غیر از دلالی خرده آهن‌ها دلالی‌های دیگری هم می‌كنند. «...عمران كلی جنس توپ آورده... حاجی به قول اون شاعره كه می‌گفت ساقی و ساغر و... همه چی جوره... ول كن این تریاك سوخته رو كه همش دود می گیری ازش... بیا فردوس جنس با ساقی بهشتی بهت تعارف كنم...» بعد هم صدای خنده‌های كه تنها نشان به یاد مانده از آن دندان‌های زرد و برق نگاهی كه مثل تیری از بدنت عبور می كند و به عمق جانت می‌نشیند. نگهبان بازار هر از گاهی از مقابل مغازه‌ها رد می شود و چاق سلامتی‌ای با فروشندگان می‌كند و دوباره در كوچه‌پس كوچه‌های آهنی بازار رد می شود و گویی لابه لای آهن قراضه‌ها مدفون می شود. هر چه به غروب نزدیك‌تر شویم حجره داران حساب و كتاب آهن‌های فروخته شده را می كنند و كارگرانی كه شب در بازار می‌مانند آمار تمام ماشین‌هایی كه قرار
” داخل بازار آهن تنها بوی عرق تن كارگران و سیگار دلالان و داغ شدن تریاك سوخته و آهن به مشام می رسد. دلالانی كه بر روی آهن پاره‌های داغ مقابل برخی از مغازه‌ها لمیده‌اند و به غیر از دلالی خرده آهن‌ها دلالی‌های دیگری هم می‌كنند. “
است از راه برسندو بار آنها تا نیمه‌های شب خالی شود را از فروشندگان می‌گیرند تا چیزی از قلم نیفتد. اما از ساعات اولیه صبح تا شب برخی از حجره داران در ساعات اوج گرما زندگی پنهان دیگری در كوچه پس كوچه‌های محله های اطراف دارند. تا هم به قول خودشان جنس جور باشد و هم ساقی بهشتی. زندگی پنهانی در كوچه پس كوچه‌ها
از ساعت ۱۲ تا ۲ ساعت نهار است و فروش اغذیه فروشی‌های و سالن‌های چلوكبابی و دیزی‌فروشی‌های محله فردوس شلوغ می شود. بعداز غذا دود و دم و خماری و استراحتی كوتاه در یكی از خانه‌های محل كار هر روز برخی از آهن فروش‌هاست. «.. از وقتی بازار اهن به اینجا آمده از آخر و عاقبت دخترها و پسرهای خودمون می‌ترسیم...همه این خونه‌هایی كه از بازار آهن به آن سرازیر می‌شوند،‌دست زنان خیابانی است... خدا ازشون نگذره...» این‌ها را طاهره خانم می‌گویدو سلانه سلانه به سمت مسجد محل می‌رود تا نماز بخواند. هراز چندگاهی ماشین‌های سفید و سیاه بازاری‌ها مقابل یكی از خانه‌ها توقف می‌كند و چند نفری از ان خارج می شوند و به داخل خانه‌می‌روند. «... بیرون اومدن آنها با خداست... مثل اینكه كلی به اونها خوش می‌گذره...» محسن دانشجوی ریاضی محض است و وقتی از او درباره این خانه‌هاسوال می كنم از خجالت سرخ می شود و سرش را پایین می‌اندازد:«... به خدا مردم این منطقه غیرت دارن... ما هم خواهر بزرگ داریم،‌ این خانه‌ها در محله‌های اطراف به خاطر مشتریان پولدارش زیاد می‌شود... من كه اصلا اجازه نمی‌دهم خواهرهایم تنهایی از خانه بیرون بیان...» نگاهش هنوز به زمین دوخته شده است و شقیقه‌هایش قرمز شده. چند دقیقه‌ای كه می‌گذرد بوی تریاك سوخته و صدای موسیقی و خنده‌های بلند بیرون می آید. اكرم محمدی خانه دار است و ساكن محله فردوس. وقتی كه سر و كله مشتری‌های این خانه‌ها در محل پیدا می شود، چادرش را محكم می‌گیرد و فوری به داخل كوچه‌ای باریك می‌رود:«... بخدا ما هم دختر داریم... این زن‌هاو دخترهایی كه معلوم نیست خانواده دارن یا نه همین‌طور داخل محله‌ها خانه اجاره می كنن و پای این مردهای پولدار به خانه‌هاشان باز می شود... می‌ترسیم شوهر و پسرهای ما هم جوان هستن... بارها شكایت كردیم. به نیروی انتظامی، بسیج... اوایل كمتر بودن اما حالا آنقدر زیاد شدن كه نمی‌شه اونها را جمع كرد... خدا نجاتمون بده...» دیگر ادامه نمی‌دهیم واز ترس مادران و پدرانی كه نمی خواهند دختران و پسران جوانشان به اعتیاد و فرار ازخانه كشیده شود نمی گوییم... دیگر نمی‌گوییم كه خیلی از زنان این محله‌ها از ترس اینكه شوهران جوانشان به دام زنان خیابانی نیفتد، زود پیر می شوند. دیگر نمی‌گوییم كه مردم این محله‌ها به خاطر سر و صدایی كه از بازار آهن شب و صبح مزاحمشان می شوند عصبی هستند.
اینجا بازار آهن است و گورستان آهن قراضه‌ها در جاییكه زمانی باغ بود و الان تا چشم كار می‌كند گورستان ماشین است. اگر زمانی این منطقه به خاطر زمین‌های كشاورزی و باغ‌ها سبز بود اما حالا خاكستری است.آهن‌های اینجا مثل خوره به جان باغ‌ها افتاده‌اند و درختان آن را برای تبدیل كردن به انبار می‌خشكانند.











این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاری پانا]
[مشاهده در: www.pana.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن