واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: "سنگ زیرین انقلاب"
رضا بیادی
کد خبر: ۴۲۴۸۱۵
تاریخ انتشار: ۲۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۶ - 12 August 2014
«همانا من برای اتمام مکارم اخلاق مبعوث شدم.» پیامبر گرامی (ص)
پس از دو سال حبس انفرادی در اداره استخبارات بغداد، درهای سلول که در یک زیرزمینی واقع شده بود، باز شد. شاید در طول این مدت به اندازه انگشتان دست هایش آفتاب را ندیده بود، همچنین ماه و ستارگان را ...
آثار شکنجه و پذیرایی های مخصوص! که بعثی ها بویژه سرگرد محمودی افسر ارشد بعثی از او کرده بود بر چهره و رخسارش نمایان بود. چهره ای زرد و رنگ پریده با بدنی نحیف و رنجور از درد ... اما او در آن تاریکی مطلق، با افق های دور نسبت داشت و روزنه های امید و روشنایی بخش را می دید ... بلکه خود به هاله ای از نور تبدیل شده بود و به سایر هم بندانش روشنی می بخشید و امید ... از جدش موسی ابن جعفر علیه السلام آموخته بود که همیشه و در هرحال می توان امید داشت، حتی اگر "فی قعر السجون" باشی . ...
نمایندگان صلیب سرخ پس از دو سال به سراغش آمده بودند و باصطلاح می خواستند اوضاع زندان را براساس موادی از کنوانسیون ژنو که در مورد اسیران و زندانیان و حقوق مشروع و قانونی آنان نوشته شده بود، بررسی نمایند، از جیره غذایی روزانه گرفته تا مسایل بهداشتی و حقوق فردی مثل رعایت نظافت محیط، وعده های غذایی، لباسهای زیر و رو، وجود حمام و توالت، مقدار نور و هوا در سلول و سهم هواخوری خارج از محیط سلول در هفته و ... اما دریغ و صد دریغ !!...
«میشل» سرگروه نمایندگان ، یک فرد مسیحی و میان سال و باتجربه است. همو بود که پس از سالها مراوده و آمدوشد به اردوگاهها در عراق و آشنایی با روحیات فوق العاده ملی و دینی اسرای ایرانی قسم یاد کرده بود که در هیچ کجای دنیا و در بین سایر اسرای ملل دیگر، به مانند اسرای ایرانی ندیده و نشنیده است و طی سخنانی در مرکز سازمان صلیب سرخ جهانی در ژنو اذعان کرده بود که اسرای ایرانی خارق العاده هستند و در عراق، جمهوری اسلامی دیگری تشکیل داده اند.
در حضور سرگرد محمودی و سایر افسران عالی رتبه بعثی، میشل از او در مورد شرایط محیط زندان و برخورد زندانبانان سوال کرد، سید در جواب آنان گفته بود: « خدا را شاکریم، الحمدلله این برادران عراقی با محبت با ما برخورد می کنند و همه چیز خوب است!!» دو روز از رفتن نمایندگان صلیب سرخ می گذشت که سرگرد محمودی وارد زندان شد تا مقدمات پذیرایی را برایش فراهم کند!! او شکنجه گر مخصوص سید بود و قبل از آمدن نمایندگان صلیب سرخ هم برای گرفتن زهرچشم و تهدید به قتل، متّه برقی را تا استخوان سر او فرو برده بود!
سرگرد محمودی که به زبان فارسی هم مسلط بود، درحالی که خنده ای خشک و بی روح و از سر تکبّر و موفقیت بر لب داشت، رو کرد به سید ما و گفت:«هان!! سید چرا حقیقت را به نمایندگان نگفتی؟! ترسیدی که دوباره متّه روی سرت بگذارم؟! ... » اما سید مثل همیشه باسکوت معنادار خود که نشان از وقار و آرامش قلبی او بود، با روی گشاده و لبخندی بر لب، که خاص اولیای خداست گفت:« سرگرد محمودی، برادر عزیز، تو خود در طول این مدت که مسئول اذیت و آزار من بودی، بارها مشاهده کردی که هیچگاه از نحوه برخورد و رفتار شما نسبت به خود شکوه و شکایتی نداشته و در حین شکنجه کوچکترین اعتراضی و فریادی نزده ام!! به خدای احد و واحد، من جز از معبود و خالق خویش از هیچ چیز و هیچ کس دیگری ترس و واهمه ای ندارم، اما نخواستم آبروی شما را نزد آنان ببرم! »
سرگرد محمودی گفت:« چه دلیلی داشت که این کار را نکردی؟» و او در جواب گفت:«به این دلیل که هم ما مسلمانیم و هم شما، اما نمایندگان صلیب سرخ غیرمسلمان بودند، مگر درقرآن نخوانده ای که می فرماید:" وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً " و خداوند هرگز برای کافرین به زیان مومنین راهی(تسلطی) نگشوده است(141 ـ نساء)، به خدا قسم نخواستم شکایت یک مسلمان را به غیر مسلمان کنم» و اینگونه بود که سرگرد محمودی بعثی از شدت عذاب وجدان، کلاه نظامی اش را به زمین کوبید و اشکش جاری شد و شد عبد و عبید سید مظلوم آزادگان کشور حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی.(روحش شاد و یادش همواره گرامی باد )
مقام معظم رهبری فرمودند:«آزادگان سنگ زیرین این انقلاب هستند.»
26 مرداد سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی مبارک.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]