تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهم‌ترین آثار تاریخی ایران شناخته می‌شود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1820426236
داستان مرد گم شده و امام زمان (عج)
واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
داستان مرد گم شده و امام زمان (عج)
به این مطلب امتیاز دهید
به گزارش سرویس کودک جام نیوز، گرمای خورشید به سطح کویر سوخته و آن را در واقع غیر ممکن است برای هر چیزی که در زندگی به حمل ساخته شده است. او از کاروان جا مانده بود و راه را نمی دانست. هر جا کهنگاه می کرد بیابان بود. او صبر و شکیبایی خود را به دلیل تشنگی زیاد از دست داده و خود را به نوعی در آستانه مرگ می دید. در این حال او با خود میگفت : "من خواهم مرد و این کرکسها که بر فراز سر من پرواز می کنند و این مورچه ها بدن مرده مرا می خورند و هیچ راه فراری نیست. ناگهان، اسبی آمدو او با تمام قدرت چشمانش را باز کرد و در افق نگاه کرد ناگهان یک اسب سوار جوان را دیدم و ب طرف او رفتم و با خود گفت : آیا واقعا او یک سوار است یا این توهم است ؟ آیا او به من کمک خواهد کرد؟ اسب سوار نزدیک شد و به او یک کاسه آب . او آن را نوشید و گفت: "چه آب خوبی ! چگونه سرد و شیرین است! شما که هستید؟ غریبه پاسخ داد: "این من هستم که باید جهان راپراز عدالت کنم من حجت خدا برای بندگانم، من باقی مانده خدا بر روی زمینم . " در این هنگام آن مرد به لرزه افتاد و خود را مانند یک قطره در مقابل یک اقیانوس ، امام مهدی (ع) سپس به او گفت : " چشمانت را ببند ! " او چشمانش را بست و هنگامی که و وقتی آنها را به فرمان امام باز کرد، خود را در مقابل کاروان از دست رفته دید .برای تشکر از امام به اطزاف نگاه کرد اما امام را ندید. 2006/ ezsoftech
۲۰/۰۵/۱۳۹۳ - ۲۰:۳۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]
-
گوناگون
پربازدیدترینها