تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر که از آبروی برادر مسلمان خود دفاع کند مطمئناً بهشت بر او واجب می شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812654490




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

داستان زیبای امیر مسعود و بزرگان ری (2)


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



داستان زیبای امیر مسعود و بزرگان ری (2)




به این مطلب امتیاز دهید

 
به گزارش سرویس کودک جام نیوز، مردم اصفهان، سر به اطاعت ما فرو نیاوردند. با آنها کاری کردیم تا عبرت تمام جهانیان باشد. ما در برابر نافرمانی، جوابی سخت و قاطع می‏دهیم. شما هم راست و درست و بدون حیله و نیرنگ، قولی بدهید که بتوانیم به آن اعتماد کنیم.»
وقتی حرف امیر تمام شد، اعیان و بزرگان ری، به یکدیگر نگاه کردند. معلوم بود که سخت‏ ترسیده‏ اند و زبانشان بند آمده است. در میان آنها مردی پیر و فاضل و جهان دیده‏ بود. همه به او نگاه کردند و از او خواستند که در جواب امیر حرفی بزند. پیرمرد برخاست و گفت: «زندگانی سلطان بزرگ درازباد! این مردم، در این مجلس باشکوه و در مقابل امیر، زبانشان بند آمده، اگر امیر اجازه دهد، ما بیرون رویم و امیر هم یکی از معتمدان خود را نزد ما فرستد، طاهر دبیر هم بیاید و ما آنجا جواب امیر را بر کاغذی بنویسیم.»


امیر گفت: «خوب است»
اعیان و بزرگان ری را به چادر دیگری بردند و طاهر دبیر هم به آنجا رفت و نشست. مردم با هم  تصمیم گرفته بودند که چه جوابی بدهند. طاهر گفت: «سخن امیر را شنیدید. جواب شما چیست؟»
بزرگان ری گفتند: «زندگانی خواجه دراز باد! ما مردم حرفمان یکی است و آن را به خطیب گفته‏ ایم و آنچه او بگوید، سخن همه ماست.»
طاهر گفت: «نیکو سخنی است.»
بعد رو به خطیب کرد و گفت: «چه می‏گویی؟»
خطیب گفت: «این گروه از بزرگان شهر، هر چه بگویند، بقیه مردم اطاعت کنند. حرف‏ اینها حرف همه مردم ری و اطراف آن است. و آن این است که: نزدیک سی‏ سال است که زیر ستم دیلمان بوده‏ ایم؛ دستورات اسلام از میان رفته بود و کسی به آن عمل نمی ‏کرد. از وقتی  فخرالدوله مرد و حکومت به دست همسرش و پسر کوچکش افتاد، بر این مردم ظلم و ستم زیادی شده است. تا بعد که سلطان محمود به اینجا آمد و این مردم را از ظلم و ستم آن زن و آن پسر آزاد کرد.


سلطان محمود، حاکمی بر ما گماشت، عادل و دادگر و مهربان. از آن زمان، این حاکم لحظه‏ ای نیاسوده است و پیوسته در کار ملک و مردم است. همه بدکاران را به سزای کار بد خود رسانید، حاکمان فاسد را از کار بر کنار کرد و طعم عدل و داد را به مردم دیگر هم  چشانید. ما هم در خدمت او بودیم. سواران حاکم بیشتر از دویست نبود؛ اما جوانان ما در همه وقت در خدمت او بودند و در هر کاری که لازم بود همراه او می‏ شدند و او را یاری می‏ کردند. حتی اگر لازم بود تا مصر هم برویم، برایمان فرقی نمی‏ کرد و در خدمت او بودیم.
امیر، شهر ما و سرزمین ما را به خودشان بسپارد و دنبال کارهای بزرگ خود برود. وقتی از آن کارها فارغ شد باز گردد. مطمئن باشد که ما مردم همین‏طور که مروز فرمان برداریم، آن روز فرمان بردارتر خواهیم بود. چه خود امیر بیاید و چه فرستاده‏ای از طرف او بیاید، ما در خدمت او خواهیم بود و تا جان در بدن داریم، برای حفظ این نعمت بزرگ کوشش خواهیم کرد.
امروز که امیر قصد رفتن دارد، اگر تازیانه‏ ای در اینجا بگذارد، ما از آن فرمان ببریم و سرپیچی نکنیم. این است سخن ما.»
طاهر نزد امیر بازگشت و حرف‏های مردم را برای او باز گفت. امیر، شهر را به مردم واگذار کرد و به طرف خراسان راه افتاد.

حکایت های شیرین تاریخ بیهقی 2006   «برای ارسال نقاشی های زیبای خود این قسمت را کلیک کنید»




۱۶/۰۵/۱۳۹۳ - ۲۳:۵۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 102]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن