تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826471130




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

انتخاب راه با چشم و گوش باز ...


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: نوشتاری برای خبرنگار شهید/ انتخاب راه با چشم و گوش باز ... کرمان - ایرنا - او مطمئن و مصمم قدم بر می دارد گام هایش در مسیری که انتخاب کرده آنچنان استوار است که رعشه بر اندام دشمن می اندازد و چنین می نگارد تمام مورخان، قلم بدستان، نگارندگان و خلاصه همه دنیا بدانند که من چشم و گوش بسته این راه را انتخاب نکردم او خبرنگار شهید است.


به گزارش ایرنا، جوهر قلمش خونی است که در رگ هایش به عشق وطن می جوشد و از فرط غیرت گام هایش را استوار و عزمش راسخ است که چنین بی مهابا به قلب دشمن می تازد. خبرنگار شهید ˈاحمد محمدیˈ در فرازی از وصیت نامه اش چنین آورده است: تمام مورخان، قلم بدستان، نگارندگان و خلاصه همه دنیا بدانند که من چشم و گوش بسته این راه را انتخاب نکردم و اگر اهداف عالیه اسلام به خون من و امثال من محقق می گردد، زهی سعادت که من هم از یاوران حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) باشم و با نثار خون ناچیزم به تمامی مستضعفان جهان ثابت کنم که جوانان حزب الله آماده اند تا جهت آزادی کربلا و قدس عزیز جان خویش را فدا نمایند. اما عزیزان و دوستان همسنگرم در سنگرهای عقیدتی، همانطور که مرزهای خاکی و جنگ های آتشین احتیاج به خون من و سایر دوستانی که در ابتدا با نثار خون مقدسشان راه را بر ما روشن نموده اند، دارد، مرزهای عقیدتی نقش حساس تری دارند و عزیزان مطمئن باشید که محصول مغز شما اثرش عمیق تر از خون ناچیز حقیر می باشد...
روستای پاقلعه از توابع شهرستان شهربابک در سال 37 شاهد تولد نوزادی بود که او را احمد نامیدند؛ احمد از همان کودکی دارای اخلاقی نیکو و پسندیده بود.
حضور در راهپیمایی ها و تظاهرات دوران انقلاب، بخشی از زندگی سیاسی احمد بود که آگاهانه و مشتاقانه پا در آن گذاشت.
با پیروزی انقلاب اسلامی احمد به عنوان خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی فصل جدیدی را در زندگی خود رقم زد. در همین سال ها ازدواج کرد و با شروع جنگ تحمیلی چندین مرتبه عازم جبهه نبرد حق علیه باطل شد.
او سرانجام در 13 اسفند سال 65 بر اثر اصابت ترکش در عملیات کربلای پنج در شلمچه به فیض شهادت نایل آمد.

*مژه های بهم چسبیده
خواهر شهید محمدی می گوید: دوران دبیرستان من و احمد با هم در رفسنجان زندگی می کردیم و درس می خواندیم، احمد نمازهایش را معمولا در مسجد و به جماعت به جا می آورد، او هر وقت از مسجد بر می گشت، مژه هایش بهم چسبیده بود و این در اثر گریه زیاد اتفاق می افتاد، احمد در نماز بسیار حالت تضرع و خشوع داشت.

*عشق مادر
پدر شهید محمدی نقل می کند: احمد به مادرش بسیار احترام می گذاشت، هنگامی که مادرش پا برهنه راه می رفت احمد به او می گفت، مادر! کاش می شد پا بر چشمان من بگذاری و راه بروی و پاهایت را بر زمین سخت نگذاری.
عشق احمد به مادرش یک عشق پاک و مقدس بود که از ایمان او سرچشمه می گرفت.

*شب عروسی
برادر شهید می گوید: شب عروسی احمد، دوستان رزمنده اش نیز حضور داشتند، من مرتب پیگیر مسایل شام و پذیرایی بودم و نگران از اینکه مبادا مشکلی یا کم و کسری پیش بیاید، ولی احمد از این فرصت استفاده و از بچه های رزمنده درخواست کرد که در جمع میهمانان به بیان خاطرات جنگ بپردازند تا هم علاوه بر ایجاد فضای معنوی حاکم بر جلسه، بتواند برای تشویق دیگر جوانان برای حضور در جنگ، اقدام کند.

*رونق تاسوعا و عاشورا
برادر این شهید بزرگوار نقل می کند: ما در روستای پاقلعه متولد و بزرگ شده بودیم، بعدها هر کدام برای ادامه زندگی از روستا هجرت کردیم، اما احمد حساسیت و وسواس عجیبی روی زادگاهمان داشت، به همین خاطر وصیت کرده بود که بعد از شهادتش او را در روستا دفن کنند، احمد که مراسم تاسوعا و عاشورا را هر سال با شکوه در روستا برگزار می کرد، گفته بود اگر مرا در روستا دفن کنند، حتما برادران و خواهرانم ایام دهه محرم برای برگزاری مراسم به روستا می آیند و این مراسم از رونق نمی افتد.

*تقویت خوبی ها
خواهر شهید محمدی روایت می کند: هر کدام از خواهران و برادران خود را به خاطر خصوصیتی که در آنها می دید، دوست داشت و سعی می کرد نقاط قوت آنها را تقویت و ضعف ها را برطرف کند. مثلا یکی را به خاطر مقید بودن در حفظ حجاب، یکی را به خاطر میهمان نوازی، یکی را به خاطر رعایت تقوا، یکی را به خاطر نماز اول وقت، یکی را به خاطر رعایت صرفه جویی و ... دوست داشت.

*کاش دعا نمی کردم
چوپان روستا معروف به ملاعلی می گوید: همیشه خصوصا ماه مبارک رمضان به من سفارش می کرد که ملاعلی! بعد از نماز و در وقت سحر برای من دعا کن و از خدا بخواه که مراد من را بدهد. من که نمی دانستم حاجت او چیست اما برایش خیلی دعا می کردم، بعد از شهادتش دلم شکست، هر چند این عاقبت خوشی برای او بود، ولی از دست دادن احمد برای ما خیلی سخت بود. من با خود می گفتم کاش دعا نکرده بودم.

*زیباتر از همیشه
پدر شهید می گوید: قبل از شهادتش خیلی به من سفارش می کرد که بعد از شهادتش گریه و زاری نکنم، وقتی شهید شد برای دیدن پیکرش رفتم خیلی زیباتر و شاداب تر شده بود اصلا باورم نمی شد که او شهید شده هیچگاه احمد را به آن زیبایی ندیده بودم وقتی هم بالای سر او رفتم اصلا نتوانستم گریه کنم. سفارش شهید اجرایی شده بود.

*خداحافظی
داماد خانواده شهید نیز چنین نقل می کند: با احمد رفته بودیم عیادت یکی از دوستان که در جبهه مجروح شده و در بیمارستان بستری بود موقع خداحافظی با مجروح در گوش او چیزی گفت که آن بنده خدا بر آشفت. بعدا به دیدار آن مجروح رفتم و گفتم: احمد آن روز در گوش شما چه گفت؟ و او در جوابم گفت: احمد گفته من دارم به جبهه می رم و شهید می شم و تو روی این تخت افتاده ای و به تشییع جنازه ام هم نمی توانی بیایی. اتفاقا همین طور شد و احمد شهید شد و آن بنده خدا هم نتوانست به تشییع جنازه بیاید.

*کار با لودر
برادر این خبرنگار شهید می گوید: وقتی که عملیات نبود، احمد به رفسنجان بر می گشت. در یکی از این مرخصی ها به یک مجتمع صنعتی مراجعه کرد و گفت، می خواهم کار با لودر و بلدوزر را یاد بگیرم.خیلی وقت ها در جبهه راننده لودر شیهد یا مجروح می شود و کسی نیست که کار او را تمام کند. می خواهم یاد بگیرم و در این مواقع خودم جای راننده بنشینم.

*نمی دانستم شهادت این قدر خوبه!!
ˈمحمد ریاحیˈ یکی از دوستان شهید می گوید: بعد از شهادتش یک شب او را در خواب دیدم. من در خواب می دانستم که احمد شهید شده، به او گفتم: احمد آیا دوست داشتی زودتر از این شهید شوی؟ گفت: قبلا ایام عید که همه دور هم جمع می شدیم، دوست نداشتم از این جمع جدا شوم و یا به شهادت برسم، اما حالا که شهید شدم، آنقدر راضی ام که حسرت می خورم چرا ایام عید من دوست نداشتم شهید شوم.

*شرط گذاری
همسر برادر شهید نیز چنین نقل خاطره می کند: سه سال در خانه ما زندگی می کرد سال هایی که هنوز ازدواج نکرده بود من جز خوبی و پاکی چیزی از او ندیدم.
ماه های رمضان می گفت: اگر می خواهید من پیش شما سحری بخورم باید اجازه بدهید ظرف ها را بشویم هرچه اصرار می کردم که تو یک نفر هستی و مهمان مایی، حریف او نمی شدم که سراغ ظرف ها نرود او شرط کرده بود و چاره ای نداشتم.

*توسل
بردار شهید می گوید: 17 - 16 ساله بود که دستش سوخت او را به بیمارستان بردیم پزشکان گفتند باید عمل شود، احمد بستری شد و مورد عمل جراحی قرار گرفت محمود برادرمان در کنار احمد بود و طی این مدت خیلی ضعیف شده بود.
یک روز به او گفتم، احمد سوخته و مورد عمل جراحی قرار گرفته تو چرا این قدر ضعیف شده ای؟ گفت: حالات معنوی احمد مرا خیلی تحت تاثیر قرار می دهد، او در اوج درد با ائمه معصومین سخن می گوید، در بی هوشی صحبت می کند و مرتب از ائمه علیهما السلام سخن می گوید و موقع به هوش آمدن این شعر را می خواند که ˈامروز بجز شوق جوانی به سرم نیست/ عکسم تو نگهدار که فردا اثرم نیست.ˈ

*عبادت در شب عروسی
برادر شهید نقل می کند: شب عروسی اش برای او با شب های دیگر هیچ فرقی نداشت، مثل همیشه به نماز شب ایستاد و در قنوت و سجده با گریه و اشک با خدا راز و نیاز می کرد، اصلا متوجه اطراف خود نبود اصولا در موقع نماز خواندن از محیط اطراف جدا و غرق در عبادت می شد.

*کمک به جبهه
خواهر شهید محمدی می گوید: شب عروسی اش متوجه شدم به همسرش می گوید که شما قدری از طلاهای خود را برای کمک به جبهه اهدا کنید، این را در جمع میهمانان اعلام می کنیم تا آنها نیز تشویق شوند و کمک های مناسبی امشب برای جبهه جمع آوری شود. من که فهمیدم مانع شدم به احمد گفتم: اینها میهمان ما هستند، خوب نیست چنین کاری انجام دهیم بگذارید در مجالس و مواقع دیگر برای این کار تبلیغ کنید.

*شرط ازدواج
همسر شهید محمدی نقل می کند: من طلبه بودم و به علوم حوزوی بسیار علاقه داشتم همان ایام شنیدم که احمد برای خواستگاری از من پیغام داده اند گفتم: من مایل به ادامه تحصیل هستم و اگر ازدواج مانعی در این راه باشد، نمی پذیرم، احمد گفت: اگر شما مایل به ادامه تحصیل باشید، حتی اگر لازم باشد شما را با پای پیاده به کربلا و نجف ببرم تا تحصیل کنید این کار را خواهم کرد و هیچ گاه مانع پیشرفت شما در کسب علم نخواهم شد.

*چگونگی راز و نیاز با خدا
همسر شهید ادامه می دهد، احمد دایم الوضو بود، هیچ شبی بدون خواندن سوره واقعه نمی خوابید در مناجات با خدا اشک و گریه اش مداوم بود در آخرین سجده های نمازش، شاهد سجده های طولانی و اشک فراوان او بودم در تواضع و بندگی غیر قابل توصیف بود یک سفر که با هم به مشهد مقدس رفته بودیم بسیار با معنویت زیارت می کرد.هرگاه او را می دیدم پلک هایش متورم بود. اما می گفت: کاش می دانستم چگونه با خدا راز و نیاز کنم؟!!

*عید برای همه
پدر شهید می گوید: سال 65 برای عملیات کربلای 5 آماده رفتن به جبهه می شد که مادرش به او گفت: عید نزدیک است پیش ما بمان. احمد با ناراحتی گفت: فرزندان این مملکت در جبهه در خون خود غوطه ورند، آیا آنها و خانواده هایشان عید ندارند؟!
مادرش نیز راضی شد و سکوت کرد.

*دفترچه نیازمندان
همسر شهید محمدی می گوید: بعد از شهادتش متوجه دفترچه ای شدیم که احمد در آن اسم و آدرس نیازمندان را نوشته بود و به آنها کمک می کرد هیچ کس از این کار احمد خبر نداشت.او به خانواده، اطرافیان و نیازمندان بسیار توجه می کرد و از مستضعفین غافل نبود و در حد توان به آنها کمک می کرد.

*سخنرانی به سفارش شهید
خواهر شهید می گوید: احمد از همسرش خواسته بود که بعد از شهادتش حتما در مراسم خاکسپاری او سخنرانی کند. فاطمه همسر احمد در وضعیت روحی و روانی مناسبی نبود اما به خاطر سفارش احمد دقایقی در مراسم خاکسپاری سخنرانی کرد. او بخشی از خطبه حضرت علی (علیه السلام) در باب جهاد را انتخاب و پیرامون آن صحبت کرد روحانی حاضر در مراسم، از وجود چنین شیر زنانی که این گونه با صلابت و ایمان در تشییع همسران خود سخنرانی می کنند، تجلیل کرد.ک/4
7433/8154



16/05/1393





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن