واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: نگاه شما: برای کودکان معصوم غزه
بخش «نگاه شما» برای ارائه و معرفی «نگاه» مخاطبان «تابناک» به همه موضوعات است. هر مخاطب «تابناک» میتواند با مد نظر قرار دادن شرایط همکاری با این بخش، «نگاه» خود را ارسال کند تا در معرض دید و داوری دیگر مخاطبان قرار گیرد.
کد خبر: ۴۲۲۹۲۴
تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۲۱:۱۶ - 05 August 2014
محمد صادق رحمانی از اسلام آباد غرب در مطلب ارسالی برای «نگاه شما» نوشت:
هنوز زود است! مگر حجمِ بودن تو چه اندازه سنگین بود که زمین از زیر بارت شانه خالی کرد؟ مگر سینه ی کوچکت چه اندازه وسیع بود که باران گلوله ها به مهمانی اش آمد؟
هنوز زود است! اما تو هم سهمی داری از این همه گلوله که در کوچه می بارد؛ از نمایش انفجارها و انفجار بمب ها بی گمان به تو هم ترکشی می رسد و سهمت را از توحش این روزها می گیری!
تو کوچک ترین پیامبری که رسالتت را در گهواره به جا می آوری و ماهیت آنان که دم از دوستی می زنند و نقاب انسان بودن بر چهره می کشند را فاش می کنی.
صدای تو رساست. صدای پر زدنت خواب را به چشم شیطان های زر و زور و تزویر، حرام خواهد کرد.
به تو ایمان می آورم؛ به دست های کوچکت که آیه های نورند؛ به قلبت که لت لت شد؛ به گهواره ی خونینت؛ به لبخندهای معصومانه ات که در فصل شکفتن پژمرد.
به تو ایمان می آورم و به صدای آخرین نفست قسم می خورم که خواب هایشان به رنگ خونت خواهد شد و همیشه ضجّه ی آخرینت در دیواره های گوششان خواهد پیچید؛ آنسان که سر بر سنگ بکوبند و از ننگِ بودنشان به ستوه آیند.
قسم می خورم به لخته های خونت که خون بهایت ویرانی کاخ هایشان خواهد بود...
لعنت به تفنگ؛ لعنت به جنگ و لعنت به آنان که تو را ساده و معصومانه به بازی خونین خود کشیده اند. بر تخت هایشان تکیه داده اند و تو در این میان قربانی دودِ شومی هستی که از مغزهای مسمومشان روانه ی آسمان می شود. ننگ بر آنان که به سینه ی کوچکت گلوله و ترکش هدیه دادند.
تو همیشه هستی؛ همیشه می مانی با سری سربلند و رویی سفید در میان لکه های سیاه کتاب تاریخ.
بخوان به نام گلوله که حامیان بشر
صدای ناله ی تیر و تفنگشان برخاست
به شوق صید دو تا بچه ماهی کوچک
دوباره موج خیالات جنگشان برخاست
بخوان به نام حقوقی که از بشر بردند
به دست بسته و خاموش سازمان ملل
بیا که مرثیه ای تازه تر رقم بزنیم
برای ذهن فراموش سازمان ملل
هوای غربت و آوار درد می بارد
میان خانه به فرق کبوتری کوچک
هنوز مات نگاهی که دوستش دارد
کنار پاره ی پیکر، عروسک کودک
هوای کوچه پس است و صدای پای دروغ
میان خالی ذهن بشر قدم میزد
و هول ناله ی بمبی که ناگهان ترکید
سکوت ساده ی این شهر را به هم میزد
سکوت ساده ی این شهر تا به هم می خورد
صدای ناله و فریاد کودکان برخاست
دریغ، فصل ترانه سرایی بلبل
میان حنجره اش بانگ الامان برخاست
بیا دوباره بخوانیم از صمیم وجود
خدای آینه ها را خدای باران را
که از هجوم سیاهی دمی رها سازد
هوای آینه ها را هوای باران را...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]