واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: شما خبرنگار هستید؟ - غلامرضا مالک زاده خبرنگار، مهمان داشت و خود نمی توانست به جلسه ای که مربوط به کارش می شد، برود. مهمانش همراه خود شیرینی آورده بود و به او تعارف کرد.
خبرنگار بین خوردن و نخوردن شیرینی مانده بود که موبایلش تک زنگ خورد و پیامکی بر روی صفحه تلفن همراهش نقش بست.
پیامک فقط یک کلمه بود: نشد!
چهره اش برافروخته شد.از دفتر رسانه بیرون آمد و در حیاط قدم زد.
معنای نشد را در ذهن خود مرور کرد: مشکل 10 ساله تشکیلات مسکن خبرنگاران برای ساخت و ساز که او هم عضوی از اعضای این تشکیلات بود، باز هم حل نشد.
مشکلات مالکیت و نبود اسناد لازم و کج بودن زمین.
پیامک بعدی هم در تلفن همراه، با اطلاعات خوبی همراه نبود.
پیامک می گفت که بیمه او (خبرنگار) پس از 10 سال کش و قوس، به جایی نرسیده است.
ذهن خبرنگار دوباره به تکاپو افتاد و اندیشید: متولی بیمه همانند آن طبیب که کنج خانه را می گشت بلکه بتواند پوست خربزه ای، تکه اناری، موی بزی، استخوان ماهی مرکبی، ناخن خروسی بیابد و بیمار را بابت خوردن آن مقصر جلوه دهد، در این 10 سال توانسته همه این ها را بیابد و بیمه ما خبرنگاران را به پستوی دست به دست کردن بفرستد.
بیمه گر و متولی مربوط توانسته بود با این پوست های زمخت ایراد و تکه های پیوسته بهانه، خبرنگار را از بیمه شدن محروم کند.
خبرنگار، همکارانش را که متقاضی مشمول شدن شغلشان در چارچوب قانون مشاغل سخت و زیان آور شده بودند به یادآورد که سازمان مرتبط و مجری این قانون، مدام از منجنیق زمان، سنگی می یافت و می انداخت و چندین سال بود این خبرنگاران همچنان آماج این سنگ های تعویق افکن بودند.
خاطره ای را که یکی از همکارانش برایش تعریف کرده بود به یاد آورد:یکی از کارمندان سازمان بیمه گر که باید مجری قانون مشاغل سخت و زیان آور باشد از این همکار خبرنگار پرسیده بود: شما خبرنگار هستید؟
خبرنگار از لحن این کارمند و پرسش کارمند سازمان بیمه گر چندان خوشش نیامده و پرسیده بود: چطور؟ چرا می پرسی؟ مگر مدارکم را به شما نداده ام؟
کارمند سازمان متولی قانون مشاغل سخت و زیان آور گفته بود اگر خبرنگار بودی، مشکل خودت را حل می کردی همانطور که می گویی من مشکلات مردم را حل می کنم.
خبرنگار ما از این افکار که یادآور تنها بخشی از مشکلات حل نشده او تلقی می شد، بیرون آمد و به یاد آورد که مهمان دارد. از حیاط خود را به دفتر کارش رساند.
هنوز درست و حسابی، کلام مهمان میانسال برای جواب سلام خبرنگار منعقد نشده بود که مرد میانسال با روی گشاده و خندان جلو آمد و دستان او را فشرد و گفت: آقای عزیز واقعا فهمیدم خبرنگار هستید، آفرین. مشکلم حل شد.
خبرنگار گفت: خدا را شکر که مشکل شما حل شد، دعا کنید بتوانیم مشکلات خودمان را حل کنیم.
مرد میانسال رها شده از مشکل گفت:آدم شوخی هم هستی. کام ما را با این سخنانت شیرین کردی. بیا این شیرینی را بخور تا با شهد کلامت، اوقات ما عسل شود.
مرد مهمان، شیرینی بزرگ تر از دهانش را قورت داد و از خنده به سرفه افتاد و ادامه داد: عجب حرفی می زنید، مشکل مردم را حل می کنید ولی نمی توانید مشکل خودتان را حل کنید؟! شوخی خوبی بود. بفرما دهنت را شیرین کن.
پیامکی بر روی موبایلش نقش بست.
از قول یک مقام مهم که روز خبرنگار را تبریک گفته بود، نوشته شده بود: خبرنگاران زبان گویای مردم برای بیان مشکلات جامعه هستند.
خبرنگار ما این دفعه شیرینی را خورد و با خود اندیشید:روز خبرنگار با جانفشانی و شهادت شهید محمود صارمی بر عرصه تاریخ و تقویم کشور جا گرفت، چه خوب بود این روز و مناسبت-هفدهم مرداد-، تبدیل به جایگاهی برای رد و بدل شدن جمله های زینتی و بدون پشتوانه نمی شد.
14/05/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]