واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: بهاي عشق چيزي جز عشق نيست
دنياي برخي با دنياي ما تفاوت زيادي دارد؛ تفاوتي شايد به اندازه زمين تا آسمان.
اصلاً انگار بعضي از ما ياد گرفتهايم كلمات و زندگيها را در بين اين همه زندگي مادي و پولي متفاوتتر از بقيه ترجمه كنيم. اعتراف ميكنم كه زندگي با كسي كه نه توان راه رفتن نه قدرت غذا خوردن دارند چيزي نيست كه از عهده كسي برآيد. اينكه فردي با قلبي آكنده از عشق و عطوفت پذيراي زندگي در كنار فردي باشد كه ميداند جانباز قطع نخاع گردني است ساده نيست. جانبازي كه نه تنها قدرت كار كردن ندارد بلكه از عهده انجام كارهاي شخصي خودش هم بر نميآيد. جانبازي كه اگر خوشبين باشيم و با هزار و يك جراحت ديگر باقي مانده از جنگ دست و پنجه نرم نكند همين قطع نخاع بودنش مسئلهاي است غيرقابل حل. اعتراف كنيم كه هنوز اكثر ما دقيق نميدانيم جانباز قطع نخاعي كيست و قطع نخاع گردني چه شرايط سختي را براي هر فرد ايجاد ميكند. رفعت رحمتزاده شيرزني است كه با وجود مخالفت خانوادهاش با ميل و رغبت قلبي در سن 25 سالگي حلقه پيوند با جانباز 70 درصد جنگ تحميلي را به دست كرد و با داشتن فرزند دختري كه او را هديه الهي ميداند به زندگي سعادتمندانهاش همچنان ادامه ميدهد. او در تركيب فراز و فرود واژه فرود را دليرانه حذف ميكند و سخاوتمندانه از انگيزهاش درباره ازدواج با همسر جانبازش ميگويد:«من هيچ سهمي در دوران جبهه و جنگ نداشتم. به همين دليل هميشه آرزو داشتم در راهي قدم بگذارم تا اندك حقي از حقداران جنگ را ادا كنم. فكر ازدواج با يك فرد جانباز تنها راهي بود كه مرا به آرزويم ميرساند. اين بود كه در دوران درس و دانشگاه از طريق يكي از استادانم با سعيد آشنا شدم. از همان روز اول دريافتم تمام آنچه از زندگي ميخواهم در وجود همسرم نهفته است. با جلب رضايت خانوادهام پاي سفره عقد نشستم. برخي تصور ميكردند نتوانم سرافرازانه راهي را كه انتخاب كردهام ادامه دهم اما با توكل بر خدا و توسل به ائمه معصوم (ع) 13 سال از ازدواجمان ميگذرد. در اين مدت خداوند به ما فرزند دختري عطا كرد كه لذت زندگيمان را نيز صد چندان نمود. هر روز وقتي به روزهاي سختي كه پشت سر گذاشتهام فكر ميكنم ميبينم بزرگترين لطف همه اين اتفاقات اين بود كه من سعيد را داشته و دارم. همين بزرگترين لطف خدا در حقم بوده وقتي همسن و سالهايم همه فكر و ذكرشان اين بود كه چه بخرند، چه بپوشند و كجا بروند مسافرت من همه دغدغههاي زندگيام در نيازهاي سعيد خلاصه ميشد و اين خوب بود چون بر خلاف تصور همه من در روند زندگيام هدف داشتم و آن رضايت سعيد بود.» در كلامش عشق به همسرش آشكار است، عشقي بيريا و بيمنت همين است كه ميگويد:«عشق و علاقه بود كه باعث شد همسرم بعد از ازدواج از مقطع ديپلم تا فوق ليسانس صعود كند و امروز آماده آزمون دكترا باشد. وقتي عشق باشد سختيها كنار ميرود و براي پيشرفت نيروي عشق كمكت ميكند. عشق به در راه ماندهها انرژي ميدهد و همين انرژي است كه باعث موفقيت ميشود، همين انرژي است كه باعث ميشود عاشقها نسبت به بقيه موفق تر باشند حالا فرقي نميكند موفقيت كاري باشد يا درسي يا شغلي.» بايد اعتراف كنم كه رفعت رحمتزاده تفاوت دنياي همسرش با ساير افراد را بهتر از ما درك كرده است. توكل، استقامت، صبر، روح بلند و مناعت طبع وجه تفاوت دنياي همسرش و امثال او با ديگران است. در بين همه گفتههاي خوب و خاطره انگيزش از روزهاي زندگي اگر و فقط اگر فرصت پيدا كند كمي هم از دردهاي جسمي همسرش ميگويد؛ از زخمهاي روح و روانش كه سعي ميكند با كلامي مهربانانه و محبتي بيمنت مرهمي بر دردش باشد. اما گاهي هم قلب خودش از دردهاي همسرش فشرده ميشود اما چه ميتوان كرد جز صبر و توكل بر خدا. ميگويد:«كوه صبر هم كه باشي بالاخره يك روز يك جايي كم ميآوري. باز جاي شكرش باقي است كه در اين چند سال جز لطف خدا چيزي نديدم و اگر احساس خستگي بود كاملاً گذرا بوده و اثري از آن باقي نمانده است.» ميگويد: «خب دركش براي دخترم سخت بود اگرچه با اين شرايط بزرگ شده بود و هميشه پدرش را روي ويلچر ديده بود اما وقتي بزرگتر شد كمي سخت با اين قضيه كنار آمد. حالا ديگر به اين درجه از درك رسيده است كه ويلچر پدرش بزرگترين افتخار زندگياش است. برخلاف سالهاي كودكي خودش وقتي ميخواهد حرفي از پدرش و شرايطش بزند با اطمينان ميگويد كه قصه ويلچر پدرش قشنگترين قصه زندگي اوست، فكر ميكنم ديگر به اين درجه از درك رسيده و خوب ميداند پدرش بر اين چرخ نشست تا مردم اين خاك توان ايستادن داشته باشند.» همسر فداكار اين جانباز نه تنها پشيمان نيست بلكه با افتخار از راهي كه انتخاب كرده است حرف ميزند اما گاهي نيش زبانهاي ديگران دلش را ميآزارد: «پول، خانه، ماشين، سهميه كنكور و... شما كه وضعتان خوب است! دولت به هر كسي كه كمك نكند به شما خوب ميرسد!» فقط ميخواهم بدانم در ذهن همه آدمهايي كه اينطور حرف ميزنند نعمت نشستن، برخاستن، با فرزند خود بازي كردن، كارهاي شخصي را انجام دادن، مسافرت رفتن و... در كفه كدام ترازو با پول، خانه و ماشين برابري ميكند؟ كدام وزنه همگون و هم وزن ارزش و بهاي جانبازي و ايثارگري است؟ آنان كساني هستند كه سلامتي خود را براي ما ارزاني كردند اما بيمهري زمانه ياد و نام آنها را در دفتر ذهنمان كمرنگ كرده است. با خودمان رو راست باشيم آيا واقعاً اين چنين نيست؟
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۴ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۵:۴۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]