محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844240747
گزارش فارس از جانباز قطع نخاعی که از آب طلا گرفت تیر یادگاری در قلب، مونس ۳۰ ساله جانباز محمدی
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گزارش فارس از جانباز قطع نخاعی که از آب طلا گرفت
تیر یادگاری در قلب، مونس ۳۰ ساله جانباز محمدی
همیشه آدم‌های بزرگی هستند که حتی اگر سال‌ها روی ویلچر نشسته باشند و رنج بیماری را به جان خریده باشند گله‌ای ندارند و موفق هستند.
به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، جانباز قطع نخاعی محمد محمدی از همین آدم‌های بزرگی است که با وجود اینکه ایثار و شجاعت او در جبهه‌های دفاع مقدس سبب شده تا وی سال‌ها بر روی ویلچر بنشیند اما ویلچر نشینی او برای این جانباز سرافراز محدودیتی ایجاد نکرده و به موفقیت‌های بزرگی دست یافته است. وی که در رشته ورزشی شنا فعالیت دارد توانسته نخستین طلای شنای جانبازان و معلولان کشور را به دست بیاورد تا به اصطلاح دوستانش نخستین جانبازی باشد که از آب طلا گرفته است. محمدی در سال 1344 در محله خواجه ربیع در یک خانواده شلوغ 10 نفره به دنیا آمد، پدر نان خیاطی را به برکت مداحی و قرآن برای فرزندانش مهیا می‌کرد که زمزمه‌های انقلاب محمد را به کوچه و خیابان کشاند و چون کم سن و سال بود کسی به او شک نداشت و اعلامیه‌های امام راحل را پخش می‌کرد، اما هنوز شیرینی انقلاب را نچشیده بود که جنگ و لیبک گفتن به فرمان امام مبنی بر اینکه «پر کردن جبهه‌ها واجب کفایی است» او را وادار کرد تا به صورت بسیجی و داوطلبانه در سن 16 سالگی به سمت اسلام آباد غرب برود. *دلم برای امام تنگ شده وقتی با این جانباز سرافراز درباره آن سال‌ها صحبت می‌کنم با شور و حال خاصی از آن دوران یاد می‌کند و می‌گوید: آن روز‌ها روزهای خیلی خوبی بود، همه به عشق امام و گوش به فرمان پیر و مراد خود سینه‌شان را برای دفاع از انقلاب سپر کرده بودند، باور می‌کنید دلم برای امام تنگ شده این روز‌ها عجیب است که دشمن همه جوره جنگ نرم راه انداخته است و حتی به ریز‌ترین ارزش‌ها هم حمله می‌کند. یک فرمان امام کافی بود تا جبهه‌ها پر شود اما آنانی که حتی قدمی در جبهه نزدند می‌خواهند تظاهر کنند ما مشکل نیرو داشتیم، این در حالی بود که بعد از شکل گرفتن بسیج فرماندهان ما همیشه مشکل کم کردن نیرو داشتند خود من به خوبی یادم هست به خاطر سن و سال و قد کوتاه ته کفشم را مقوا گذاشته بودم تا بتوانم وارد جبهه شوم تازه این یکی از کوچک‌ترین کارهای ما بود خیلی‌ها شناسنامه‌شان را دستکاری می‌کردند و لو می‌رفتند و با چشم گریان از اتوبوس‌ها پیاده می‌شدند. وی ادامه داد: نخستین عملیاتی که شرکت کردم در مسلم بن عقیل بودکه در منطقه سومار و نفت شهر و ارتفاعات مندلی عراق شکل گرفت، از آنجایی که دشمن بعثی روی ارتفاعات بر ما تسلط داشت جنگ سختی در گرفت من آن وقت مسئول جمع آوری مجروحان و شهدا بودم تمام اسامی را می‌نوشتم و در آن سن و سال برایم دردآور بود که تن و بدن خونین بدن دوستان نزدیکم را ببینم و مشخصاتشان را بنویسم و دوستانی داشتم همچون شهید بختیاری و جواد توکلی آنجا به شدت مجروح شدند، این را می‌گویم تا دیگران بدانند جنگ شوخی نبود جنگ ما یک کشور نبود ما به نوعی در واقعه کربلا بودیم و آن طرف خیلی‌ها پشت پرده عراق را حمایت می‌کردند. *تیر یادگاری در قلب شاید شما هم نقاشی‌های یک عاشق دلشکسته را دیده باشید که با شکیدن یک تیر در قلب می‌خواهد دلشکسته بودن خود را نشان دهد اما جانباز محمدی واقعا یک عاشق دلشکسته است. محمدی در اواخر 63 و اوایل 62 به عنوان آر.پی.چی زن در والفجر مقدماتی شرکت می‌کند این حمله در بلندی‌های شرهانی شکل می‌گیرد و همان جا توسط خمپاره ریه اوپاره می‌شود، از آنجایی که آن عملیات نزدیک به باختران بود وی توسط هواپیماهای 313 به تبریز برده می‌شود. محمدی در ارتباط با این ماجرا گفت: تیر مستقیم توی سینه‌ام و بالای قلبم خورده بود دکتر‌ها منتظر شهادتم بودند حتی به برادرم هم گفته بودند خودشان را آماده برای مراسم تدفینم کنند، اما به لطف و عنایت سیدالشهدا شفا گرفتم و حالم خوب شد هر چند هنوز هم همان تیر به عنوان یادگار جنگ با وجود سه عمل سخت بالای قلبم باقی مانده است. محمدی که قلب تیر خورده‌اش این روز‌ها از بعضی سخن‌های بی‌منطق می‌سوزد، افزود: این حرف را با تمام قوا رسانه‌ای کنید که جنگ ما جنگ احساس نبود، نیرو‌ها ما اولویت برایشان جانشان بود، جان برای همه عزیز است اما به خاطر ناموس و وطن از خودشان می‌گذشتند در همین عملیات والفجر مقدماتی دشمن دو کانال زده بود که روی آن قیر ریخته بود و زیر قیر مین و باز در یک لایه سیم خاردار، بچه‌های رصد و تخریب تنها شش ماه 24 ساعته زمان صرف باز کردن راهی در این کانال کرده بودند ما شبانه روز روی نقشه‌های عملیاتی کار می‌کردیم. عزیزان رزمنده به تمام سلاح‌ها تجهیز بودند، دشمن ما قدرتمند بود یک عراق و صدام نبود بلکه 80 کشور از او حمایت می‌کردند به واقعیت تمام کسانی که در جبهه بودند از نخبگان کشوری بودند، خود بنده به شخصه نفس افرادی همچون شهید برونسی را احساس کردم که با اینکه هیچ مقام و منصبی نداشتند اما آدم‌های بسیار با تدبیری بودند، شاید فیلم‌هایی ساخته شده باشد که مثلا یک تعداد شهید خودشان را روی مین می‌اندازند اما این مورد شاید در جنگ تنها به اندازه انگشتان دست آن هم در حالی که چاره‌ای نبود صورت بگیرد در جایی که رگبار دشمن در هر ثانیه صد‌ها نفر را به زمین می‌انداخت و ما مجبور بودیم از کانال به سرعت عبور کنیم و من همین جا از همه می‌خواهم در فرهنگ‌سازی جنگ و مقاوت روی این مسئله تاکید کنند که ما بهترین مهندسین را در سال‌های دفاع مقدس داشتیم. محمدی این حرف‌ها را شور و اشتیاق خاصی گفت و بعد در ادامه خاطراتش از جبهه اظهار کرد: آدمی نبودم که به راحتی از جبهه دل بکنم برای همین بعد از بهبودی دوباره به جبهه برگشتم و این بار در واحد تخریب و همین طور غواصی فعالیت خود را ادامه دادم. این جانباز سرافراز در برابر پرسش ما مبنی بر اینکه چرا با وجود تجربه یک قدمی مرگ بازهم به جبهه باز گشته است؟ خاطرنشان کرد: شاید همان وقت‌ها هم خودمان همین فکر را می‌کردیم که برگردیم و به زندگی عادی ادامه دهیم اما واقعیت اینکه گویی دستی از داخل آنقدر قوی بود که نمی‌گذاشت ما از آن فضا دور بمانیم همان دستی که شفای من را داد خود نیز دوباره مرا به جبهه برگرداند. در سر در واحد تخریب نوشته شده است، نخستین اشتباه آخرین اشتباه، واحد تخریب جایی است که هر کسی وارد آن می‌شود ابتدا باید از جانش بگذرد محمدی تصریح کرد: حتی همین امروز با گذشت این همه سال مهندسین کره‌ای و ژاپنی که منطقه را دیده‌اند از مهندسین آن زمان ما حیرت زده‌اند، عراق یک شبه هزاران مین را در زمین کار می‌کرد آن هم مین‌های گوجه‌ای، تله‌های انفجاری با نقشه‌های عجیب و غریب. بچه‌های ما شبانه روز کار می‌کردند و خلاقیت به خرج می‌دادند تا آنها را خنثی کنند، ما باید چاشنی مین را استخراج می‌کردیم و دوباره آن را طبق نقشه سر جایش می‌گذاشتیم تا آنها پی نبرند که تا کجا پیش روی کردیم. *قطع نخاعی شدن در 19 سالگی محمدی در تاریخی که تنها یک هفته بعد از تولد 19 سالگی‌اش می‌گذرد در جزایر مجنون قطع نخاع می‌شود و برای همیشه توان راه رفتن را از دست می‌دهد، وی در این باره اظهار کرد: نزدیک به عملیات بدر بود همان که متاسفانه دشمن توانسته بود استراق سمع کند و ما را دور بزند در یک شب که سوار بر قایق بودیم این اتفاق افتاد، ابتدا متوجه نشدم چرا که وقتی نخاع قطع می‌شود دیگر دردی احساس نمی‌کنی همه گمان بردند فقط دستم ترکش خورده و من را با اتوبوس به عقب برگرداند و بعد از دو روز تازه فهمیدند قطع نخاع شدم. این جانباز قطع نخاعی افزود: بعد از این اتفاق در آسایشگاه جانبازان و معلولان پارک ملت بودم و کمی حالم خوب نبود که این بار نیز با توسل و شفاعت معصومین فهمیدم باید زندگی را بر روی ویلچر ادامه دهم همین شد که زندگی را از دریچه نو آغاز کردم درسم را ادامه دادم یک بار در دانشگاه حقوق قبول شدم که بنا به دلایلی نرفتم و بعدا الهیات را در دانشگاه ادامه دادم و در کنار درس همان طور که در جنگ غواصی می‌کردم شنا را نیز در برنامه زندگی‌ام قرار دادم و خوشبختانه توانستم مقام‌هایی را هم برای کشورم دریافت کنم. در کارنامه ورزشی جانباز محمدی 11 طلا به چشم می‌خورد، نفر نخست مسابقات جهانی تایوان در رشته‌های شنای قورباغه و کرال سینه در سال 2007، نفر سوم مسابقات جهانی تایوان در رشته شنای کرال پشت 2007 و ... مهمترین مقام‌هایی است که این جانباز قطع نخاعی کسب کرده است ضمن اینکه او رکورد شنای قورباغه، کرال سینه و کرال پشت در ایران را به نام خود ثبت کرده است. فعالیت‌های اجتماعی این جانباز قطع نخاعی تنها محدود به دانشگاه و ورزش نیست بلکه جانباز محمدی یک موسسه قرآنی را نیز راه‌اندازی کرده است. گروه تواشی او هم‌اکنون در کشورهای زیادی برنامه داشته و رتبه‌های زیادی را کسب کرده است که می‌توان از جمله مهمترین آنها به کسب رتبه نخست مسابقات قرائت قرآن بهزیستی کشور، رتبه برتر مسابقات قرائت قرآن جانبازان در کشور، رتبه دوم مسابقات قرائت قرآن ورزشکاران در کشور، رتبه نخست مسابقات قرائت قرآن بسیج اصناف در مشهد، رتبه نخست مسابقات قرائت قرآن جانبازان مشهد و خراسان در چند نوبت و کسب مقام نخست رشته حفظ قرآن در مسابقات جانبازان در سطح استان اشاره کرد. *حرف آخر... زندگی این جانباز قطع نخاعی زندگی شیرین و جالب توجهی است به ویژه اینکه محمدی سه فرزند سه قلو دارد و یک همسر بسیار خوب که محمدی به حضورش افتخار می‌کند. وقتی از این جانباز می‌خواهم به عنوان حسن ختام این گزارش چند جمله‌ای را بگوید، در حالی که بغض سختی گلویش را می‌فشارد، گفت: زندگی یک جانباز قطع نخاعی خیلی سخت است مدام باید یک نفر باشد که او را تر و خشک کندف لباس‌هایش را عوض کند، مراقب او باشد ویلچرش را براند و ... این‌ها همه سختی‌های است که یک جانباز قطع نخاعی دارد و من خدا را شکر می‌کنم که همسر بسیار مهربانی به من داده تا در کنار او به این آرامش برسم... --------------------------- گزارش از: حمیده وحیدی --------------------------- انتهای پیام/70005/
93/05/04 - 14:07
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]
-
گوناگون
پربازدیدترینها