محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1842033168
آقا گفتند: با آقای وزیر(ارشاد) حرف زیاد داریم
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
حاشیه های دیدار شعرا با رهبر انقلاب اسلامی آقا گفتند: با آقای وزیر(ارشاد) حرف زیاد داریم ماه مبارک رمضان یک اتفاق ویژه را همیشه با خود همراه دارد و آن دیدار صمیمانه شاعران کشورمان با رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای است که مهدی یکی از شاعران، دیدار امسال را به قلم خود توصیف کرده است.
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از khamenei.ir، مهدی قزلی حاشیه ای بر جلسه دیدار رهبری با شعرا نوشته است که می خوانید: مثل همیشه رمضان که به نیمه می رسد مثل یک رسم ریشه دار شعرا به جنب و جوش می افتند. حیاط حوزه هنری در بعدازظهر این روز گواه این شور و جنب وجوش است. جوان و پیر، خندان و بشاش و خوش پوش جابه جا مشغول گفت و گپ می شوند و گهگاهی چشم به ساعت دارند که کی خواهند رفت. کمی مانده تا غروب بالأخره با دو اتوبوس شرکت واحد از حوزه هنری سرازیر می شوند شعرا به سمت انتهای خیابان فلسطین، به سمت خانه واقعی شعر و شاعران. دیگر برای کسی جای شک نیست که این جلسات تأثیر وثیقی بر جریان شعر معاصر گذاشته است. یکی از گواه های این حرف هم سبقت شعرا برای شرکت و شعرخوانی در این مجلس است. جمع شاعران در بیت سرحالتر هستند. هرچند هوا گرم است و روزه ۱۶-۱۷ ساعتی مردافکن، ولی شادابی جمع به چشم می آید. در حیاط پردرخت بیت رهبری زیلو پهن شده و شعرا می نشینند. یکی از مسئولین برنامه فاضل نظری و محمدمهدی سیار را صدا می زند بروند صف جلو. بعدتر هم سبزواری و مجتبی رحماندوست و حدادعادل و گرمارودی. حیاط بوی نم و آب خوردگی می دهد. قزوه و مؤمنی محل رجوع و سؤال مجریان برنامه هستند. پشت سرم محمدکاظم کاظمی و سعیدی راد نشسته اند به صحبت. کاظمی خاطره کتابی را می گوید که این کتاب یک جور رمان تاریخی از وضعیت ۵۰ سال اخیر افغانستان. یک روز محمدحسین جعفریان اطلاع داد که آقا این کتاب را خوانده و نظراتی هم درباره اش دارند. من متعجب ماندم کتابی که پخش نشده چطور دست ایشان رسیده و چطور ایشان ۱۶۰۰ صفحه کتاب را با این سرعت خواندند. بعدتر متوجه شدیم یک نسخه از کتاب در نمایشگاه کتاب به ایشان هدیه شده و همان را خوانده اند. توی دلم چند بار ۱۶۰۰ صفحه را تکرار کردم و در ذهنم ورق زدم. خیلی زیاد است! با خودم گفتم کاش آقا کتاب ۳۰۰ صفحه ای من را هم می خواندند. خانم ها ایستاده صحبت می کنند. بچه های اجرایی می روند و می آیند. یک نفر دفترها و کتاب های میهمانان را با خودش می آورد. شعرا می روند سراغ کتاب و دفترشان و باز صف ها به هم می خورد. یک نفر شوخی می کند که: یکی خوبش را برای ما سوا کن. همان که یک بغل کتاب با خودش آورده بود، این بار یک بغل نامه می آورد که باز جماعت برای پیدا کردن مال خودشان جاکن می شوند. نامه ها زیاد است و در این زیاد بودن سه نکته دم دستی: اول اینکه در خیلی موارد مشکلی هست که باید حل شود. دوم اینکه راه حل مشکل، در یک جایی مشکل دارد که به صورت معمول حل نمی شود و سوم اینکه این جماعت به خوانده شدن نامه هایشان اطمینان و امید فراوان دارند. به امید روزی که در نامه به مسئولان، چیزی از جنس طرح مشکل نباشد. چند نفر با سر و شکل غیرایرانی هم در جمع هستند. از همان حیاط حوزه هنری به چشم می آمدند. خارجی هایی که یک جوری به شعر فارسی ربط دارند. به آقای مؤمنی گفته بودم به این مهمان ها پیشنهاد دهد سفرنامه آمدنشان به ایران را بنویسند. حضور این فارسی زبان ها و تنفس شان در این مجلس برای جغرافیای تمدنی فارس ها مهم است، خیلی مهم. سمت راستی ام از کسی که سمت چپم نشسته سؤال می کند: فرزانه خجندی و همسرش را می توانم ببرم جایی؟ این ها که نام برد از مهمانان خارجی حوزه هنری بودند. ادامه که دادند حرف هایشان را، فهمیدم یک بار در خانه آن ها در تاجیکستان مهمان بوده و حالا می خواهد ببردشان خانه اش به میهمانی. سمت چپی گفت: همه شان را اگر می بری، کمکت کنم. سواکردنی نیست! خورشید افق را نارنجی کرده و دیگر هوا گرفته شده است. این حدود ۱۰۰ نفر مهمان، صف هایشان به باغچه و چمن کشیده. هوا دم دارد. همین موقع هاست که آقا می آیند. شعرا بلند می شوند به احترام و آقا با لبخند جلو می آیند، به چشم های هر که می شود نگاه می کنند و سر تکان می دهند به سلام. با این حضور قبل از اذان عملاً دیدار شروع می شود. برعکس بیشتر دیدارهای ماه رمضان که با افطار تمام می شود، این برنامه تازه با افطار وارد بخش اصلی می شود.
بزرگترها که جلو نشسته اند سلام می کنند. قبل از همه پیرمرد پاکستانی قابی را به آقا هدیه می دهد که گویا شعری از خودش در آن خوشنویسی شده. قزوه تند تند توضیح می دهد که پیرمرد کیست و قاب چیست. پیرمرد چیزهایی می گوید که نمی شنوم ولی آقا تواضع می کنند و به پیرمرد می گویند: قابل این حرف ها نیستیم ما! شاعرها اول کار آرامند و با همان آرامش ظاهری سعی می کنند پیشروی کنند سمت صندلی آقا ولی این حرکتِ ناخودآگاهِ عمومی کم کم سرعت می گیرد و مجریان جلسه و حتی محافظان غافلگیر می شوند. سال قبل هم دیده بودم این ازدحام با ترکیب کت و شلوارهای پلوخوری جماعت، باعث عرق ریزان شان می شود. هوا دیگر گرگ و میش شده. یک روحانی چفیه آقا را می گیرد. انگار داستان علاقه این ملت به چفیه آقا تمام شدنی نیست! حلقه دور صندلی آقا تنگ تر می شود تا اینکه ایشان از جا بلند می شوند. جماعت قدمی عقب می گذارند بفهمند ماجرا چیست که آقا، حمید سبزواری را بغل می کنند. شاعری که روزی خانه اش پاتوق شعر انقلابی بوده و آقا هم آنجا رفت وآمد داشته. بعد از او فرید هم با آقا معانقه می کند. آقا دوباره می نشینند. پیرمردی علایی نام، از بازماندگان واقعه پیشوای ورامین و کشتار ۱۵ خردادش با آقا سلام و علیک می کند و از پسر و داماد شهیدش می گوید و کتابی می دهد. جوانی بعد از او جلو می آید و در گوش آقا چیزی می گوید. مسئولین بلندش می کنند که طولانی نکند حرف خصوصی را. جواد شیخ الاسلامی می نشیند و می گوید شاعر میثم مطیعی (مداح) است و شعرهایش را می دهد. زود هم بلند می شود که ظلم به بقیه نباشد. نوجوانی با یک بسته نامه می نشیند جلوی پای آقا. آقا با لبخند می پرسند: این همه نامه؟ پسر می گوید: مال من نیست. بچه های قم دادند بدم بهتان. بعدی که می نشیند فقط از حرف ها می فهمم از بندر دَیر آمده. ردیف دندان های سفیدش از پس لبخندش پیداست. جوان دیگری می نشیند که دانه های درشت عرق روی پیشانی اش مثل شبنم نشسته است. آقا با دست چپ دست می کشند به پیشانی پسر و پدرانه عرق ها را پاک می کنند. با اینکه نزدیک آقا هستم ولی صدای صحبت ها را خوب نمی شنوم. یک نفر می نشیند و می گوید: ... اردبیلدَن گلمیشم... و گزارشی می دهد به زبان ترکی. آقا هم جواب می دهند: سلام یتیر! حرف های جوان بعدی را نمی شنوم ولی متوجه می شوم آقا به او می گویند: خدا دلتان را گرم نگهدارد. تمام تنمان عرق شده. چراغ ها هم روشن می شود. یک نفر جلو می آید صورت آقا را می بوسد و می گوید: دوستتون داریم، خیلی دوستتون داریم. منتظر عکس العمل ایشان هم نمی ماند و می رود. بعدی هم می آید و می خواهد آقا دعا کند برای شهادتش. جوانی می گوید: فداتون بشم آقا. آقا دست روی صورت جوان می گذارند و جلو میکشندش که صدایش را خوب بشنوند. بعدی جوانی ترکه ای و تُرک است که فارسی حرف می زند: از تبریز آمدم، ۱۰ ساله منتظر این لحظه ام. خدا شما را برای ما نگه دارد. آقا بحث را عوض می کنند و جزو ه ای که دست پسر هست را می گیرند و می گویند: ببینم شعرت را! روحانی جوانی می نشیند و می گوید: نوه شفیعی هستم، ابوی هم سلام رساندند و کتابی می دهد. آقا می گویند من شعرهای این کتاب را خواندم. دوتا اسم شفیعی توی کتاب هست. طلبه جا می خورد و تعجب می کند. می گوید: بله... چیزه... یکی من هستم، یکی هم پسرعمویم. یک جوان افغان جلو می آید و سلام می کند. قزوه می گوید جوان از کابل آمده. آقا می گویند: اوضاع شعر در کابل خوب هست؟ جوان لبخند می زند و جزوه ای می گیرد سمت آقا و می گوید: این اولین مجموعه شعر عاشورایی افغانستان است که من جمع کردم. بعد جزوه دیگری می دهد و ادامه که: این هم اولین مجموعه شعر انتظار. اگر کلمه «اولین» در جملات جوان دقیق نباشد، لااقل توصیف کننده وضع افغانستان هست. یعنی معلوم می شود مجموعه شعر با رنگ و بوی تشیع آنجا نیست یا کم است. جوان افغان که نشست فکر کردم به برکت انقلاب اسلامی، برای شیعه بودن و ابراز کردن آن دچار محدودیت و ناامنی نیستیم. و البته مثل ماهی داخل آب از نعمت آب غفلت داریم. محمدکاظم کاظمی هم آمد به سلام کردن و آقا جمله ای تکراری به او گفتند: من شما را خیلی دوست می دارم. سال های قبل هم این را شنیده بودم. گویی نگاه و راه کاظمی را آقا خیلی می پسندند. بعد از افغان یک نفر دست آقا را می گیرد و می گوید: بأبی و امی و نفسی. این جمله اش را دو سه بار تکرار می کند و همین وقت کسی گوشه حیاط اذان می گوید: الله اکبر... الله اکبر... اذان تنها چیزی است که در این دیدار می تواند حلقه اطراف آقا را از هم بگسلد و صفوف نماز را مرتب کند. وقتی می رسم سر سفره افطار، کنارم جواد زمانی را می بینم. خوش و بش می کنیم و نگاه می کنم به سفره. مثل قبل، افطاری ساده است و مثل قبل تعمد دارم بنویسم کمی سبزی و پنیر و خرما و شکر و حلوا و چای و آب و نان و نمک، افطار است و غذا هم یک نوع، مثل همیشه پلو مرغ! (البته یک زمانی که مرغ یکدفعه گران شد، غذای آقا هم شد فسنجان با گوشت چرخ کرده قلقلی!) همه ماها اگر همین سفره را برای مهمانی ها و افطار پهن کنیم اوضاع چشم و هم چشمی درست می شود. هنوز جاگیر نشده ایم که آقا می رسند. همه بلند می شوند، ما هم. آقا به ما که می رسند، با زمانی سلام و علیک می کنند. بعد رو به من می کنند و سلام سریعم را جواب می دهند. عادت نداشتم از سلام به آقا در این جلسات، بیش از جواب سلام بگیرم. اما ایشان می ایستند و با لبخند می گویند: شما آقای قزلی هستید نه؟ بله را با دست پاچگی می پرانم؛ ایشان ادامه می دهند: کتاب «پنجره های تشنه» شما را خواندم، الحمدلله خیلی کتاب خوبی از آب درآمده بود. می گویم: ببخشید، زحمت کشیدید. روبرمی گردانند به سمت جای خودشان و البته می گویند: نه، کتاب خواندن که زحمت نیست! وقتی می نشینم متوجه می شوم تمام تنم عرق کرده، این بار نه از سرما. باید بگذارم به حساب عظمت و ابهت این مرد. یاد حرف های کاظمی افتادم و دلخواسته ام! سر شام گاهی حدادعادل و محسن مؤمنی چیزهایی به آقا می گفتند. گاهی هم ایشان چیزی می پرسیدند. آقا از محسن مؤمنی درباره علی معلم سوال می کنند و غیبتش. مؤمنی هم از کسالت معلم می گوید و البته نمی گوید زیر سِرُم است تا شاید آقا را زیادی نگران نکند. آقا هم می گویند: از طرف من حال پُرسشان باشید. این وسط یکی دو نفر هم می روند جلو صحبتی می کنند و گپی می زنند. بعد از شام و افطار آقا می روند که به خانم ها هم سری بزنند. بیرون توی حیاط یک بار دیگر می بینم شان، به حرف های سیدعبدالله حسینی گوش می کنند. حسینی می گوید لباسی هست که امام در آن نماز خواندهاند و از آقا هم می خواهد در آن نماز بخوانند. آقا می گویند: وقتی لباس با بدن امام متبرک شده دیگر من چه کاره ام. حالا من هم برای تبرک گرفتن آن را می گیرم. این تواضع از جنس تصنع نبود، از جنس ارادت بود. محمدحسین جعفریان به عادت همیشه در حیاط ایستاده تا آقا را ببیند. دیده بوسی می کند و کتاب و مجله می دهد و با هم می روند سمت حسینیه. در راه آقا درباره یک نویسنده افغان می پرسند و البته جواب جعفریان را نمی شنوم. وقتی آقا وارد حسینیه می شوند، جمعیت به صلوات از روی صندلی ها بلند می شوند. آقا می روند بینشان و هر که سلام می کند، جوابش را می دهند. به شهرام شکیبا که می رسند، می ایستند و صحبتی می کنند. از اینکه برنامه تلویزیونی اش را می بینند و اینکه خوب است و چند نکته را یادآوری می کنند. بعد می روند می نشینند در مرکز جلسه. رضا رفیع می رود پیش آقا و برمی گردد. هنوز قاری قرآن نخوانده که آقا، امیری اسفندقه را صدا می زنند. امیری می رود و می نشیند جلوی آقا، دست روی زانوی ایشان می گذارد و چند دقیقه صحبت می کنند. حضار بدشان نمی آید از حرفها سردربیاورند اما گویا نمی شود. آقا لبخندی می زنند و امیری بلند می شود سر جایش می نشیند. ساعت حدود ۱۰ است که قاری قرآن خواند و جلسه با شعری از قزوه درباره رمضان شروع می شود. قزوه می گوید به رسم مهمان نوازی از خارجی ها شروع می کند و به رسم ادب از سالخورده این جمع که همان استاد پاکستانی است: «ظهیر احمد صدیقی» که حافظ کل قرآن است و استاد همان دانشگاهی که علامه اقبال لاهوری در آن درس خوانده و درس داده. ظهیر احمد با لهجه ای بسیار سخت شعر می خواند: ای عزیزان عجم! ای صاحبان دین و دل
دیدن خضر و مسیحا هست دیدار شما شعرش خیلی خوب است. ایرانی ها و پاکستانی ها را خیلی نزدیک و برادر دیده در این شعر و همین باعث می شود آقا و البته حضار لابه لای شعرخوانی تشویقش کنند. آقا هم بعد از پایان شعر او را پروفسور خطاب می کنند و می گویند: شعر خوب و خوش مضمون و خوش لفظ و خوش جهتی بود. ظهیر احمد هم تأکید می کند هر چه هست و هرچه دارد از ایران و ایرانی ها دارد. شعرخوانی آقای بلرام شکلادرباره امیرالمومنین علیه السلام بعد از او قزوه شاعری هندی و هندو را معرفی می کند. موقع نماز دیدمش که نشسته روی صندلی کنار محمدحسین جعفریان. و هیچ دورخیزی برای نماز خواندن نداشت. حکمتش معلوم می شود! اسمش «بلرام شکلا» است و جالب اینکه شعرش درباره حضرت علی (علیه السلام) : به من رساند نسیم سحر سلام علی
برهمن ام که شدم چون عجم غلام علی شعرش را با لحنی شیوا می خواند. هر بیت که تمام می شود جمع تشویقش می کند و احسنت می گوید. آقا هم بعد از شعر تشویقش می کنند و می گویند: إن شاءالله مشمول کمک و عنایت آن بزرگ قرار بگیرید. مؤمن قناعت به معرفی قزوه نام درخشان شعر تاجیکستان است که قرار می شود شعر بخواند. قزوه توضیح می دهد در زمان شوروی سابق، قناعت به عنوان وکیل تاجیکستان در پارلمان با گروهی از نمایندگان شوروی رفته به یکی از کشورهای خلیج برای میانجی گری در ماجرای جنگ. آنجا یکی از شیوخ خلیج به او اصرار می کند شعر بخواند و آقای قناعت شعری می خواند. بعد خواهش می کند او همان شعر را اینجا بخواند. قزوه ۳-۴ بار خلیج فارس را خلیج می گوید و من منتظرم آقا چیزی به قزوه بگویند. اما قناعت شروع می کند: از خلیج فارس می آید نسیم فارسی
ابر از شیراز می آید چو سیم فارسی شعر قناعت هم خیلی مورد توجه آقا و حضار قرار می گیرد. بعد از هر بیت آفرین و احسنت از هر گوشه جلسه بلند می شود. آقا بعد از شعر تشویقش می کنند و می گویند: به یاد آقای قزوه هم آوردید که بگویند خلیج فارس نه خلیج. شعرخوانی خانم آنا برزینا نوبت رسید به «آنابرزینا»، بانوی اوکراینی که دکتری زبان فارسی را از دانشگاه تهران گرفته و در مسکو استاد دانشگاه است. فارسی را خیلی خوب صحبت می کند. شعر خواندنش هیچ لحن ندارد: این خاک گهربار که ایران شده نامش
شیری است که در بین دو دریاست کنامش آقا بعد از شعر گفتند: آفرین آفرین. طیب الله أنفاسکم. نفر بعد فرزانه خُجندی است که از بزرگان شعر تاجیکستان محسوب می شود. می گویند رئیس جمهور فقید تاجیکستان اسم دخترش را به خاطر این شاعر گذاشته فرزانه! قزوه هم تکمیل می کند که یک زمانی قیصر امین پور کتاب او را در انتشارات سروش چاپ کرده. فرزانه خجندی شعر می خواند و بعد از او نوبت می رسد به سیده تکتم حسینی که شاعره افغان و مهاجر است. او کاملاً مثل ما فارسی صحبت می کرد. نشسته برف پیری روی مویت، دلم می خواست تا باران بگیرد
تنت از خستگی خرد و خمیر است، بیا تا خانه بوی نان بگیرد آقا، خانم حسینی را هم خیلی تشویق می کنند و آفرین می گویند. بعد از پایان شعر هم این تکه شعر را زمزمه می کنند: برای برگ های زرد عمرم، بگو جنگل حنابندان بگیرد. نفر بعد خانم غزاله شریفیان است: بدون مقصد پایانه ها شبیه هم اند
همین که دور شوی خانه ها شبیه هم اند
بعد از او هم انسیه سادات هاشمی:
مزه عشق به این خوف و رجاهاست رفیق!
عاشقی بازی آزار و تسلاست رفیق!
هر دو شاعر شعرشان با آفرین های آقا تشویق می شود. شعرخوانی آقای حسین عباسپور نوبت به آقایان می رسد و اول حسین عباسپور که شعری برای امام حسن (علیه السلام) می خواند: بارها از سفره اش با این که نان برداشتند
روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند رضاشیبانی، نفر بعدی است با شعری امام زمانی (عجل الله فرجه): طلوع می کنی آخر، به نور و نار قسم
به آسمان، به افق های بی سوار قسم
شیبانی در جایی از شعرش می خواند:
به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز
به حلقه و گره و مرگ و چوب دار قسم
دلم شبیه گسل های شهر تبریز است
به این سکوت... به این صبر پایدار قسم
کجا روم که دمی شهریار خود باشم؟
نه شهر مانده... نه یاری... به شهریار قسم همین ابیات بهانه می شود تا آقا بگویند: تبریزلی سن ها؟ از ترویج قالی تبریز در شعر معلوم است. شهریار هم مثل شما بوده در این سن و سال. من همیشه گفتم اینجا منزل اول شماهاست. منزل آخر نیست. تازه باید شروع کنید به بهتر بودن و بهتر شدن. إن شاءالله از شهریار هم جلو بزنید. علی فردوسی، شاعر جوان بعدی است با شعری تقدیمی به مردم غزه: ناگاه بی مقدمه آمد به حرف، سنگ
این گونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد
تنها به یک جوان فلسطینی ام بده
با من ببین که می شود آنگه چه کار کرد! آقا شعر و شاعر را تشویق می کنند و می گویند: آفرین خیلی خوب بود. مضمون و لفظ و جهت، همه خوب بود. کاربردهای مختلف سنگ را سروده بودید. کمی مکث کردند بعد زمزمه که: هر سنگ که بر سینه زدم نقش تو بگرفت
آن هم صنمی بهر پرستیدن من شد شاعر کرجی، علی قنبری، شعری درباره امام رضا (علیه السلام) می خواند: هرچند که در شهر تو بازار زیاد است
باید برسم زود... خریدار زیاد است
من دربه در پنجره فولادم و دیری است
بین من و آن پنجره دیوار زیاد است مصرع به مصرع و بیت به بیت آفرین و خیلی خوب نثار شعر این جوان می شود تا شعرش تمام شود. وسط شعر وقتی قنبری می رسد به این بیت که: گندم به کبوتر بدهم؟ شعر بگویم؟
آخر چه کنم در حرمت کار زیاد است آقا بی درنگ گفتند: زیارت از همه بهتر است! جمع که با دقت داشتند گوش می کردند، همه خندیدند. شعرخوانی آقای احمد بابایی احمد بابایی جوان بعدی است که با توجه به اوضاع روز عراق شعری می خواند. دیگر رهبر انقلاب نمی توانند شادی و شعفشان را از شعرهای خوب جوان ها پنهان کنند و می گویند: جوان ها امشب ماشاءالله غوغا کردند! بعد از این نوبت به «علی سلیمانی» می رسد و پس از او به «محمدحسین ملکیان» که شعری با موضوع جنگ بخواند: جنگ یک جدول تناسب بود، تا جوابش همیشه این باشد
پدرم ضربدر چهل درصد، حاصلش بخش بر زمین باشد
عده ای را ضریب منفی داد، عده ای را به هیچ قسمت کرد
تا هر آن کس که سوء نیت داشت، تا ابد زیر ذره بین باشد شعر که تمام می شود آقا از ملکیان می پرسند: شما فرزند جانباز هستید؟ جواب مثبت او را که می گیرند ادامه می دهند: به ایشان سلام من را برسانید. میثم داودی شعری درباره امام هادی(علیه السلام) می خواند و آقا حسابی تشویقش می کنند. هم او را و هم تعمیم می دهند به بقیه: آفرین به جوان ها! مهدی نظارتی هم قرار می شود شعری سپید بخواند برای مردم غزه. او که می خواند جو جلسه سنگین می شود. بین این همه کلاسیک خوان، سپید خواندن سخت است. آقا بعد از شعر او می گویند: خوب بود. با اینکه من با شعر سپید مأنوس نیستم ولی شعر شما را متوجه شدم. بعضی کنایه ظریف آقا به شعر سپید را درمییابند و لبخند می زنند. شعر طنز آقای سعید طلایی سعید طلایی مسئولیت خواندن شعر طنز را در جلسه به عهده گرفته است. شعری درباره نماز خواندن آدم های سبک سر!
فکرم همه جا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محراب دعا نیست
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از کمیت کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یک ذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعت من حائز عنوان جهانی است!
آقا اینجای شعر با لخند می گویند: باید در کتاب گینس ثبت کنید! و جمع می خندد.
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندی است که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شام نیست
هر سکه که دادند دو تا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکی است، ربا نیست!
از بس که پی نیم وجب نان حلالیم
در سجده همان رونق اگر هست، صفا نیست
به به، چه نمازی است! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست! حضار جابه جا با لبخندهایشان شاعر و شعرش را تشویق می کنند. آقا هم می گویند: خوب بود، خدا این نماز را از شما قبول کند! و باز جمع می خندد. بلال کمالی شعر ترکی می خواند و شریف صادقی شعری دیگر. آخرین کسی که قزوه معرفی می کند سیدعبدالله حسینی است. قزوه قبل از خواندن او توضیح می دهد: همه کسانی که شعر خواندند بار اولشان است. حسینی می گوید اصل شعر ۵۰ بیت است که من خمسش را برای جلسه می خوانم. آقا می خندند و می گویند: سهم ساداتش برای خودتان، سهم امامش برای ما. جمع می خندد و حسینی شعر می خواند. بعد از شعر، آقا می گویند: شعر شما به «اهل عبایی» طعنه دارد که توجه به موضوع فلسطین و استکبار ندارند، البته باید توجه کنید آن کسانی که توجه لازم را دارند هم از همین اهل عبا و روحانیان هستند. خوب است نیمه پر لیوان را هم ببینید. قزوه اعلام می کند جلسه به پایانش رسیده و عنان کار را می سپرد دست آقا. می خواهد اگر ایشان کسی مدنظرشان است نام ببرند برای شعر خواندن و اگر نه خودشان صحبت کنند. آقا به خنده و شوخی می گویند: کاش امشب همگی شعر بخوانند اینجا بعد از آن تا سحری جمله بمانند اینجا همه می خندند و برایشان معلوم است که امکان ندارد. به هرحال آقا به زکریا اخلاقی و حدادعادل و امیری اسفندقه هم تعارف می کنند شعر بخوانند. بعد از اینها هم آقای محمدی گلپایگانی. آقای محمدی می گوید می داند احتمالاً آقا از شعرش راضی نباشند ولی می خواند. در شعر هم از آقا تعریفهایی می کند. بعد از اتمام شعر آقا می گویند: شما گفتید من راضی نیستم و خواندید. بعضی خندیدند و البته بعضی جدیت آقا را متوجه شدند. آقای محمدی داشت توضیحی می داد که آقا گفتند: هر چه هم الآن بگویید همین معنا تقویت می شود. یاد جلسه چند روز پیش افتادم که در تبیین این جلسه دکتر اسماعیل امینی گفته بود: فرق این جلسه با جلسه شعر حاکمان این است که آنها این جلسات را برگزار می کنند که دیگران از آنها تعریف کنند ولی آقا اگر بداند کسی می خواهد از ایشان به تعریف شعر بخواند اجازه نمی دهد. ناصر فیض هم به همین مضمون گفته بود در همان جلسه و این برخورد ایشان با شعر آقای محمدی هم شاهدش! دیگر جمع منتظر می شوند صحبت های آقا را گوش کنند که یک نفر از خانمها می گوید: خانمها مظلوم هستند کمتر شعر خواندند. آقا سریع جواب می دهند: به نسبت تعداد خانمها و آقایان خیلی هم کم نخواندند خانمها. اسم آقایان بد دررفته ولی معمولاً بیشتر آقایان از بعضی خانمها مظلومتر هستند! قزوه اصرار می کند آقا چند دقیقه ای صحبت کنند و جمع با صلواتی از او پشتیبانی می کند. آقا شروع می کنند بعد از بسم الله. بعد از خوش آمدگویی و تشکر، درباب شعر چند نکته می گویند، اصالت داشتن دلتنگی ها و فردیت شاعر در شعر و به رسمیت شناختن آن. و فرع بودن همین موضوع مذکور در برابر تأثیری که شعر بر مخاطب و خلوت او می گذارد. آقا تأکید می کنند از بابت همین تأثیرگذاری، شاعر باید شعرش را غنا ببخشد مخصوصاً غنای معنوی. توجه به وجه اجتماعی شعر هم محور دیگری از صحبت های ایشان است و محور این وجه اجتماعی هم عقلانیت ملازم با معنویت است. ایشان البته جریان شعر کشور را مثبت ارزیابی می کنند و در عین حال از شعرا می خواهند توجه بیش از پیش به فرهنگ و هویت ملی کشور داشته باشند و البته غنای هنری اشعارشان را هم فراموش نکنند. صحبت های آقا که تمام می شود، شعرا صلوات می فرستند و باتجربه ها بلند می شوند برای خداحافظی آخر جلو می روند. ازدحام زیاد می شود. فیض و برقعی کتاب هایشان را می دهند به ایشان. آقا از کنار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که با تأخیر هم آمده بود می گذرند و می گویند: با آقای وزیر حرف زیاد داریم، در عرصه فرهنگ اشکال جدی داریم. آقا آرام آرام می روند سمت دَر و شعرا آرام آرام قبول می کنند این سال هم شب قدر شعرش گذشت.
دوشنبه 30 تیر 1393 18:59 بازدید:26
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]
صفحات پیشنهادی
شب غوغای شعر جوانها/ مقام معظم رهبری: با آقای وزیر حرف زیاد داریم
شب غوغای شعر جوانها مقام معظم رهبری با آقای وزیر حرف زیاد داریم صحبتهای آقا که تمام میشود ازدحام زیاد میشود آقا از کنار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که با تأخیر هم آمده بود میگذرند و میگویند با آقای وزیر حرف زیاد داریم در عرصه فرهنگ اشکال جدی داریم به گزارش نامه نیوزبا آقای وزیر حرف زیاد داریم/ در عرصه فرهنگ اشکال جدی داریم
روایتی خواندنی از دیدار شعرا با رهبر انقلاب با آقای وزیر حرف زیاد داریم در عرصه فرهنگ اشکال جدی داریم خبرگزاری رسا ـ صحبتهای آقا که تمام میشود ازدحام زیاد میشود آقا از کنار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که با تأخیر هم آمده بود میگذرند و میگویند با آقای وزیر حرف زیاد داریم«با آقای وزیر، حرف زیاد داریم»
با آقای وزیر حرف زیاد داریم آقا از کنار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که با تاخیر هم آمده بود میگذرند و میگویند با آقای وزیر حرف زیاد داریم در عرصه فرهنگ اشکال جدی داریم به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر به نقل از سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای درشب غوغای شعر جوانها تذکر رهبر انقلاب به علی جنتی/ با آقای وزیر حرف زیاد داریم در عرصه فرهنگ اشکال جدی داریم
شب غوغای شعر جوانهاتذکر رهبر انقلاب به علی جنتی با آقای وزیر حرف زیاد داریم در عرصه فرهنگ اشکال جدی داریمصحبتهای آقا که تمام میشود ازدحام زیاد میشود آقا از کنار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی که با تأخیر هم آمده بود میگذرند و میگویند با آقای وزیر حرف زیاد داریم در عرصه فرهوزیر ارشاد خبر داد: 5 میلیون کاربر واتس آپ و وایبر داریم/ شرایط جدید رفع فیلتر و فیلتر سایتها
وزیر ارشاد خبر داد 5 میلیون کاربر واتس آپ و وایبر داریم شرایط جدید رفع فیلتر و فیلتر سایتها وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی٬ از تدوین آییننامه جدید برای کمیته تعیین مصادیق مجرمانه خبر داد و گفت با تصویب نهایی این آییننامه فیلتر یا رفع فیلتر هر صفحه و سایتی با نظر اکثریت اعضا صورتکامران در بیان جزئیات سوالش از وزیر صنعت آقای نعمتزاده! پولهای صندوق بازنشستگان فولاد کجا رفته است
کامران در بیان جزئیات سوالش از وزیر صنعتآقای نعمتزاده پولهای صندوق بازنشستگان فولاد کجا رفته استنماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی از وزیر صنعت خواست پیرامون اعتبارات صندوق بازنشستگان صنعت فولاد توضیح دهد به گزارش خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس در جلسه علنی امروز سهشنوزیر ارشاد: ۵ میلیون کاربر واتس آپ و وایبر داریم
وزیر ارشاد ۵ میلیون کاربر واتس آپ و وایبر داریمتاریخ انتشار شنبه ۲۸ تير ۱۳۹۳ ساعت ۱۳ ۳۰ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی٬ از تدوین آییننامه جدید برای کمیته تعیین مصادیق مجرمانه خبر داد و گفت با تصویب نهایی این آییننامه فیلتر یا رفع فیلتر هر صفحه و سایتی با نظر اکثریت اعضگیتارنوازی آقای وزیر
گیتارنوازی آقای وزیر بین الملل > آمریکا - جان کری وزیر خارجه آمریکا در سفرش به چین در جمع برخی از اهالی موسیقی برای دقایقی گیتار نواخت لطفا منتظر بمانید منبع رویترز 5252 دانلود لینک را کپی کنید دانلود جمعه 20 تیر 1393 - 21 40 29مبارزه با قليان عمل ميخواهد آقاي وزير!
مبارزه با قليان عمل ميخواهد آقاي وزير نامه 4 هزار پزشك به رئيسجمهور براي مهار سونامي سرطان ناشي از افزايش مصرف قليان پس از سپري شدن حدود يك ماه و پس از انتقاد رسانهها و برخي از چهرهها همچون دكتر عليرضا مرندي وزير بهداشت اسبق و عضو كميسيون بهداشت و درمان مجلس شوراي اسلامي بالوجه تمایز خطبه های آیت الله هاشمی رفسنجانی در بیان آیت الله نکونام/اصلا آقای هاشمی حرف که می زند یک جوری می گو
وجه تمایز خطبه های آیت الله هاشمی رفسنجانی در بیان آیت الله نکونام اصلا آقای هاشمی حرف که می زند یک جوری می گوید که زبانش را بفهمند آزمایشگاه و پیرایشگاه تفکر آقای هاشمی در خودشان است اصلا آقای هاشمی حرف که می زند یک جوری می گوید که زبانش را بفهمند با کلمات و لغات بازی نمی کندپیام تبریک و تشکر آقای وزیر برای والیبالی ها
پیام تبریک و تشکر آقای وزیر برای والیبالی ها وزیر ورزش و جوانان در پیامی موفقیت تیم ملی والیبال ایران را در لیگ جهانی والیبال تبریک گفت ایسنا دکتر محمود گودرزی وزیر ورزش و جوانان بلافاصله بعد از پیروزی تیم ملی والیبال ایران مقابل برزیل و صعود به جمع چهار تیم برتر جهان طی پیامیآقای وزیر میخواهد واردات گسترده خودرو داشته باشد
آقای وزیر میخواهد واردات گسترده خودرو داشته باشددولت مجوز ورود سالانه 20 هزار دستگاه خودرو سواری نسل جدید و مدرن و 8 هزار دستگاه ون نسل جدید با مصرف انرژی کم را صادر و امکان ورود این خودروها با استفاده از معافیت گمرکی و سایر عوارض را صادر کند بر اساس نامه چندی پیش یکی از وزرایرسایی: آقایان ارشاد سوراخ دعا را گم کردهاند /عرض خود میبری و زحمت ما می داری
رسایی آقایان ارشاد سوراخ دعا را گم کردهاند عرض خود میبری و زحمت ما می داری حمید رسایی اعلام کرد که وزارت ارشاد تذکرات را به صورت خصوصی در پاکت لاک و مهر شده برای مدیر مسئول رسانهها ارسال میکند به گزارش نامه نیوز به نقل از فارس حجتالاسلام حمید رسایی نماینده مردم تهران درگفت و گوی فارس با رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر تهران نیکوکاران مشکلات اجتماعی را نمی شناسند/ احداث گرمخانه برا
گفت و گوی فارس با رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر تهراننیکوکاران مشکلات اجتماعی را نمی شناسند احداث گرمخانه برای زنان آقای وزیر وقت نمی دهدسه دو یک ثانیه شمار معکوس صفر می شود گاز می دهی اما نمی رسی و چراغ زرد چشمکی می زند و قرمز می شود کلافه از توقف اجباری ۸۰ ثانیه ای ترمزکشف دیرهنگام آقای وزیر دفاع
کشف دیرهنگام آقای وزیر دفاع اذعان چاک هیگل وزیر دفاع امریکا به این که تروریستهای داعش تهدیدی برای واشنگتن و متحدانش هستند کنایهآمیز است چرا که این کشور خودش به پیدایش این هیولا کمک کرد به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر جرج جتراس تحلیلگر سابق سیاست خارجی سنای امرکار پسندیده آقای وزیر + عکس
کار پسندیده آقای وزیر عکس بازدید وزیر تعاون کار و رفاه اجتماعی از مرکز خیریه آموزش معلولین جسمی و ذهنی عمل به این مطلب امتیاز دهید ۲۹ ۰۴ ۱۳۹۳ - ۱۸ ۲۳تلاش کردیم آقای هاشمی را از فتنه دور نگه داریم/ هیچ لابی برای ریاست خبرگان صورت نگرفته است
آیت الله خاتمی در برنامه شناسنامه تلاش کردیم آقای هاشمی را از فتنه دور نگه داریم هیچ لابی برای ریاست خبرگان صورت نگرفته است خبرگزاری رسا ـ آیت الله سید احمد خاتمی با تاکید بر این که در خبرگان تلاش بسیاری کردیم تا آقای هاشمی را از محدوده فتنه دور نگه داریم درباره ریاست آینده مج-
سیاسی
پربازدیدترینها