واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: بيمار اروپايي در پاريس
انتخابات اخير پارلمان اروپا بيش از هر جا در فرانسه شگفتآفرين بود زيرا جبهه ملي فرانسه به رهبري خانم مارين لوپن توانست احزاب سنتي اين كشور حزب سوسياليست حاكم و جريان راست ميانه را با اختلاف قابل توجهي پشت سر بگذارد.
انتخابات اخير پارلمان اروپا بيش از هر جا در فرانسه شگفتآفرين بود زيرا جبهه ملي فرانسه به رهبري خانم مارين لوپن توانست احزاب سنتي اين كشور حزب سوسياليست حاكم و جريان راست ميانه را با اختلاف قابل توجهي پشت سر بگذارد. پيروزي جبهه ملي آن قدر چشمگير بود كه لوپن ديگر فقط چشم به پارلمان اروپا ندوزد و متقاعد شود كه از اين پيروزي در داخل فرانسه استفاده كند. از اين رو، او به دو انتخابات پارلمان و رياست جمهوري فرانسه در آيندهاي نه چندان دور اميدوار شده اما اين اميدواري چه معنايي ميتواند داشته باشد؟ پيروزي جبهه ملي و اين اميدواري خانم لوپن از نظر مخالفان راستگراي افراطي نشان از بيماري فرانسه دارد كه به سوي گرايشهاي افراطي ناسيوناليستي سوق پيدا كرده و از اين جهت است.
بيمار اروپايي
«مرد بيمار اروپا» اصطلاحي است كه براي نخستين بار توسط نيكلاي اول، تزار روسيه، در 1853 و در مورد امپراتوري عثماني به كار رفت. منظور تزار از اين اصطلاح بيان وضعيت عثماني بود كه با وجود قدمت تاريخي و وسعت سرزمين اما ضعف سياسي و اقتصادي آن را از پاي درآورده تا آنجا كه به حد فروپاشي رسيده است. نيكلاي اول در آن موقع وضعيتي را براي عثماني پيشبيني ميكرد كه بيش از نيم قرن بعد و با فروپاشي عثماني در بعد از جنگ جهاني اول تحقق پيدا كرد و بعد نيز توصيف او مبدل به اصطلاحي براي وضعيت مشابه براي ديگر كشورهاي اروپايي شد. بريتانيا در دهههاي بعد جنگ جهاني مرد بيمار اروپا بود چون با وسعت مستعمرات اما به چنان ضعفي دچار شده بود كه از درون دچار فروپاشي شده و مستعمرات خود را يكي پس از ديگري از دست ميداد. اين وضعيت افول بريتانيا ادامه داشت تا آن كه مارگارت تاچر با پارهاي اصلاحات اقتصادي توانست به آن خاتمه دهد و دورهاي از شكوفايي را ايجاد كند كه به دوره تاچريسم مشهور شده است. آلمان در دهه 90 و به دليل اتحاد مجدد دو بخش شرقي و غربي «مرد بيمار اروپا» بود. بازگشت پنج ايالت شرقي و ضعف اقتصادي اين ايالتها، آلمان را مجبور به تحمل هزينههاي سنگين كرد تا آن كه اين ايالتها بتوانند خود را به استانداردهاي اقتصادي قابل قبول برسانند. اين هزينهها در اقتصاد آلمان بيتأثير نبود و ركود بيش از يك دهه را بر آلمان تحميل كرد اما بعد از آن، آلمان توانست به چنان قدرت اقتصادي برسد كه حتي در برابر بحران اقتصادي اتحاديه اروپا و حوزه يورو مقاومت كند.
بيمار فرانسوي
اكنون به نظر ميرسد كه نوبت فرانسه است تا ملقب به مرد بيمار اروپا شود. هر چند كه اين كشور كماكان از قدرتهاي اصلي اقتصادي اتحاديه اروپا به شمار ميرود و از جهت توليد ناخالص داخلي در مقام پنجم جهان قرار دارد اما نشانههاي زيادي نيز وجود دارد كه اين بيماري را تأييد ميكند. فرانسه به شدت از بحران اقتصادي اروپا لطمه ديده و با وجود وعدههاي فرانسوا اولاند، رئيسجمهور، اما نتوانسته به رشد منفي اقتصادي خود خاتمه دهد. واقعيت اين است كه كالاهاي فرانسوي ديگر قدرت رقابت خود را در عرصه اروپا و جهان از دست دادهاند و با افزايش كسري موازنه اقتصادي، صاحبان صنايع در اين كشور چندان به آينده اميدوار نيستند. نرخ بالاي بيكاري در اين كشور يكي ديگر از نشانههاي بيماري فرانسوي است. آمار نشان ميدهد كه فرانسه با حدود سه ميليون و پانصد هزار نفر، نرخ بيش از 11 درصد بيكار را دارد. اين نرخ در حالي است كه ديگر كشورهاي اتحاديه توانستهاند يا نرخ رشد بيكاري را متوقف يا آن را منفي كنند. اگر متقاضيان كار پاره وقت را در نظر بگيريم اين بيماري وجه جديتري از خود را نشان ميدهد چراكه در اين صورت تعداد بيكاران فرانسه در سرزمين اصلي را بايد حدود پنج ميليون نفر در نظر گرفت. اين نشانهها به خوبي ضعف مفرط اقتصادي فرانسه را نشان ميدهد در حالي كه آلمان توانسته خود را در بحران حفظ كند و نشانههاي مثبت حتي در كشورهاي بحرانزده اروپايي به چشم ميخورد تا آنجا كه يونان توانست به تمام تعهدات تعيين شده از سوي تروئيكاي اتحاديه اروپا عمل كند.
بيماري سياسي
بيماري فرانسوي تنها در ضعف اقتصادي آن خلاصه نميشود و نتيجه انتخابات پارلمان اروپا به خوبي نشان داد كه اين بيماري به عرصه سياسي اين كشور نيز رسيده است. شكست سنگين حزب حاكم سوسياليست به رهبري اولاند در اين انتخابات در برابر پيروزي قابل توجه جبهه ملي دو سوي بيماري سياسي فرانسوي است كه بايد علاوه بر اين، به نتيجه نه چندان مهم راست ميانه نيز توجه كرد. اين نتيجه به سرعت خود را در نظرسنجي بعد از آن انتخابات و به صورت كاهش شديد محبوبيت اولاند نشان داد تا آنجا كه گفته ميشود او هيچ شانسي در انتخابات آينده رياست جمهوري فرانسه نخواهد داشت. در اينجا بايد به انتخابات شهرداريهاي فرانسه در ماه مارس نيز توجه داشت. جبهه ملي در آن انتخابات نتيجه بيسابقه 1200 كرسي شوراهاي شهر فرانسه را به دست آورد. پيروزي جبهه ملي در اين انتخابات و انتخابات دو ماه بعد پارلمان اروپا حكايت از اين دارد كه جبهه ملي چه در سطح ملي و چه اروپايي حرف براي گفتن دارد.
نكته اتكاي جبهه ملي در اين انتخابات بر شعارهاي ناسيوناليستي و وطنپرستانه بود كه در وضعيت بيماري اقتصادي به خوبي جوابگو است. بايد توجه داشت كه در طول جمهوري پنجم، رقابت سياسي در اصل ميان دو جريان از راست ميانه، اكنون تحت عنوان حزب اتحاد براي يك جنبش مردمي، و سوسياليستها بود كه به جز دوره 14 ساله از رياست جمهوري فرانسوا ميتران سوسياليست، اين راست ميانه بوده كه قدرت را در دست داشته است. راستگرايي افراطي هيچگاه در برابر اين دو جريان غالب تواني نداشته است و نتوانسته به عنوان يك تشكل قدرتمند سياسي قد علم كند اما اكنون وضعيت ديگر به اين گونه نيست. با قدرت گرفتن اين جبهه و پيروزي چشمگير انتخاباتي به دست آورده، گفته ميشود كه نظام فرانسه ديگر متكي به آن دو جريان عمده نيست بلكه بايد گفت اين نظام بر سه جريان تكيه دارد. مشكل كار اينجا است كه اين جريان سوم ديگر به ارزشهاي مورد توجه ژنرال دوگل و جمهوري پنجم او اهميتي نميدهد و با ريشههاي فاشيستي قبل از جنگ جهاني خود قصد ساختن فرانسهاي ديگر و متفاوت از اين جمهوري دارد. همين را ميتوان بيماري سياسي فرانسه دانست كه به بيماري اقتصادي آن گره خورده و موجب شده تا فرانسه امروز همان لقب مورد نظر نيكلاي اول را دريافت كند.
نویسنده : سيد رحيم نعمتي
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۰ تير ۱۳۹۳ - ۱۸:۳۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]