واضح آرشیو وب فارسی:فارس: خون نوشته ها/6
از خدا می خواهم بدنم در راه او متلاشی شود
از خداوند بزرگ میخواهم که این بدنی که خود او به من عطا فرمود در راه او متلاشی شود و خونش سیلی شود که کاخهای ظلم و ستم را از ریشه و جا بر کند و مزدوران و ظالمان را در خود غرق کند.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شهید محمد دشتبانی به سال 1342 در تهران به دنیا آمد. در 6 سالگی پدرش را از دست داد و به همین دلیل سال 1348 تحصیل را در کنار کار برای امرار معاش ادامه داد. با آغاز جنگ تحمیلی به بسیج رفت و آنجا ثبت نام کرد و برای گذاراندن دوره آموزش نظامی و سپس رفتن به منطقه جنگی اعزام شد. اولین حضور وی حدود 2 ماه طول کشید و در این مدت عملیات فتح المبین را پشت سر گذاشت. محمد سرانجام در 10/40/1361 در عملیات رمضان و در منطقه کوشک به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای نیریز به خاک سپرده شد. وصیتنامه شهید محمد دشتبانی بسمالله الرحمن الرحیم یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک راضیه مرضیه، فادخلی فی عبادی، وادخلی جنتی. هان این نفس مطمئن و آسوده، بازگرد به سوی پروردگار خویش که تو خشنودی از نعمات ابدی و او راضی است از سپاسگزاری تو در دنیا، پس بیا و داخل شو در صف بندگان متقی و سپس داخل شو در بهشت. (سوره فجر، آیه27.30) با سلام به رهبر کبیر انقلاب وصیتم را شروع میکنم. پروردگارا! ای رب شهدا، من در زندگی و مدت زمانی که از نعمات تو به هر نحو استفاده میکردم متأسفانه نتوانستم با زبان، قلم، قدم، فکر و با تمامی وجود در راهت حتی یک قدم مثبت بردارم. خدایاً اینک از تو میخواهم که به من توفیق دهی که بتوانم با جان و با خونم، که بزرگترین سرمایهام در زندگی است؛ در راه تو ایثار کنم و نهال اسلام را با خونم سیرآبتر کنم، تا شاید بتوانم جبران گناهان گذشتهام را بنمایم. آمین یا ربالعالمین. یا غفار الذنوب! تو خود میدانی که تمام طول زندگیام را در خسران و معصیت کاری گذراندهام و هر لحظه که از زندگیام میگذشته و در ورطه جهالت و گمراهی بیش از پیش غوطهور میشدم. حال که تو به من توفیق دادی و عنایت کردی که با چراغ هدایتت راهم را باز شناسم و خودم را در راهت قرار دهم با تمامی وجود هرچند که میدانم: گر، به هر مویی زبانی با شدم شکر یک نعمت نتوان گفتن از هزار ترا سپاس میگویم و شکر این نعمت را به جای میآورم، باشد که بر بنده حقیر و ناتوانت ترحم کرده و مرا به درگاه خودت بپذیری تا اینکه توانسته باشم لااقل مقداری از گناهانم را بکاهم و بار سنگین و کمرشکن گناه را سبکتر کرده و سریعتر به سویت پرواز کنم. و اینک به شما زینبیان این توصیه را میکنم که من خونم و جانم را تنها و تنها به خاطر خدا و برای تقرب به او و برای جامه عمل پوشیدن به اهداف امام عزیز، خمینی کبیر که همانا سخن و کلام او، کلام قران است، فدا کردم. اگر میخواهید زینبوار حراست و پاسداری کنیم از خون حسینیها، باید نیتتان را خالص کنید و با تمامی وجود گوش به فرمان امام عزیز باشید؛ تا اینکه خداوند نعمتش را بر تمامی زیاد کند و شما هم از این راه شکرگذاری کنید از نعمتهای الهی. انشاالله و باز هم سخنم با زینبیان است و باید شعارتان این باشد که : ما زنده به آنیم که آرامنگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست برخیزید و با دشمنان خدا و انسانیت حتی اگر بزرگترین قدرت شیطانی باشد، قتال کنید و در راه خدا جهاد کنید و هر لحظه یاد خدا را در وجودتان زنده کنید که: (الا بذکرالله تطمئن القلوب)، دل آرام گیرد به یاد خدا. از کلیه دوستانم میخواهم که مرا حلال کنند. از مادر بزرگهایم، مادرم، پدر بزرگم، برادرم و کلیه اقوام میخواهم که مرا حلال کنید، مرا ببخشید و افتخار کنید که فرزندات را در راه خدا و برای خدا هدیه کردید، و هرگز از علیاکبر امام حسین(ع) عزیزتر نیستم و دعا کنید برای امام عزیزمان و دعا کنید که با شهدای کربلا محشور گردیم. از خواهرانم میخواهم که در برابر مصائب، مانند زینب (س) صبر و استقامت داشته باشند و مانند کوه استوار باشند. از خداوند بزرگ میخواهم که این بدنی که خود او به من عطا فرمود در راه او متلاشی شود و خونش سیلی شود که کاخهای ظلم و ستم را از ریشه و جا بر کند و مزدوران و ظالمان را در خود غرق کند، و از خون سرخم لالههای گلگونی بروید تا اینکه نوید دهد به مستضعفان جهان که از این به بعد کامهایتان که تمامی اوقاتش تلخی چشیده، اینک آزادی گوارایتان باد. به امید پیروزی کامل اسلام بر کفر والسلام محمد دشتبانی 30/2/1361 انتهای پیام/ب
93/04/17 - 12:23
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]