تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 17 مرداد 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس در مقابل ثروتمند به خاطر ثروتش تواضع كند دو سوم دينش از بين برود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1810037243




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شم پلیسی خودتان را تست کنید: سرقت کیف پر از پول!


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران: معمای پلیسی/
شم پلیسی خودتان را تست کنید: سرقت کیف پر از پول!
کارمند سرش را پایین انداخت و گفت: «خیلی گرمم بود. سر راه یک یخ‌ در بهشت خریده بودم و لیوان در آن دستم بود. می‌دانم سهل‌انگاری کردم حالا هم برای جبرانش حاضرم هر کاری انجام بدهم.


به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، سرگرد مشفق مشغول نوشتن یکی از خاطراتش بود. ماجرا به زمانی مربوط می‌شد که کارش را به عنوان افسر ویژه مبارزه با سرقت تازه شروع کرده بود. یادش آمد در دفتر نشسته بود که دو مرد وارد شدند؛ یکی جوان و کوتاه قد و دیگری میانسال و بلندقامت. مرد میانسال پرونده‌ای در دست داشت.

 آن را به مشفق داد و کارآگاه برگه رویی را خواند. پرونده مربوط به سرقت کیف حاوی 11 میلیون تومان وجه نقد در خیابان ستارخان بود. آن زمان 11 میلیون تومان پول کلانی محسوب می‌شد. مرد میانسال گفت: «چکی داشتم که آن را به کارمندم دادم تا در بانک نقد کند ولی کیف را زدند و پولم به باد رفت.»

مرد جوان همان کارمندی بود که سارقان به وی دستبرد زده بودند. در پرونده نوشته شده بود او چک را در شعبه‌ بانکی در میدان توحید نقد کرده و سپس در حالی‌که پیاده به سمت دفتر شرکت، در خیابان ستارخان می‌رفته، دو موتورسوار کیف را از دستش قاپیدند و بسرعت فرار کردند. ماموران کلانتری از چند شاهد نیز تحقیق و همه ماجرای کیف‌قاپی را تائید کرده بودند. کارآگاه از کارمند جوان خواست ماجرا را توضیح بدهد.

ـ حدود ساعت 10 صبح بود که پول را از بانک گرفتم و راه افتادم. کیف دستم بود که یکدفعه دو موتورسوار از روبه‌رو آمدند و کیف را قاپیدند. سرقت خیلی سریع اتفاق افتاد و چون آفتاب مستقیم به چشمانم می‌خورد، نتوانستم چهره‌شان را خوب ببینم. در کلانتری گفتند اگر قیافه‌شان را دیده بودم خیلی کمک می‌کرد، اما متاسفانه موفق به این کار نشدم.

- چرا کیف را طرف دیوار نگرفتید؟

کارمند سرش را پایین انداخت و گفت: «خیلی گرمم بود. سر راه یک یخ‌ در بهشت خریده بودم و لیوان در آن دستم بود. می‌دانم سهل‌انگاری کردم حالا هم برای جبرانش حاضرم هر کاری انجام بدهم.

مشفق پرونده را تحویل گرفت و از دو مرد خواست به محل کارشان برگردند. او قبل از هر اقدامی باید از مغازه‌داران آن محدوده دقیق‌تر پرس‌وجو می‌کرد تا شاید سرنخی به دست بیاورد. آخر وقت بود و کارآگاه تحقیق را به صبح روز بعد موکول کرد. او آن زمان خیابان‌های غرب تهران را خوب نمی‌شناخت. بسختی خودش را به میدان توحید رساند، اما نمی‌دانست برای رفتن به دفتر کار مالباخته از کدام طرف باید برود. با یکی از همکارانش تماس گرفت تا نشانی را بپرسد.

- از میدان باید مستقیم به سمت غرب بروی. پارک را حتما می‌بینی.

مشفق بالاخره به مقصد رسید و همراه کارمند جوان راهی محل سرقت شد. آنجا چند مغازه وجود داشت، اما همه کاسبان زمان سرقت داخل بودند و می‌گفتند فقط با شنیدن صدای مالباخته متوجه ماجرا شدند و وقتی رسیدند، موتورسیکلتی را در حال فرار دیدند، اما نتوانستند آن را متوقف کنند.

کارآگاه بعد از این‌که تحقیقات محلی را تمام کرد به دست کارمند جوان دستبند زد و او را با خود به اداره برد. متهم که ابتدا قصد نداشت به سرقت اعتراف کند، بالاخره گفت: «برای این کار با دو نفر از بچه محل‌هایم قرار گذاشتم. نقشه‌مان این بود که من پول را از بانک بگیرم و آنها در فرصت مناسب کیف را از دستم بقاپند و فرار کنند. اصلا فکر نمی‌کردم کسی به این نقشه شک کند هنوز هم نمی‌دانم چطور لو رفتم.»

متهم دو همدستش را نیز معرفی کرد و هر دو کیف‌قاپ همان روز دستگیر شدند. پول‌های مسروقه نیز در خانه یکی از آنها پیدا و به صاحبش پس داده شد.

پاسخ معما: در آن ساعت روز با توجه به جهت حرکت متهم، نور باید از پشت سر او می‌تابید، در حالی که متهم ادعا کرده بود به‌دلیل تابش مستقیم آفتاب به صورتش او نتوانست چهره متهمان را ببیند.






تاریخ انتشار: ۰۵ تير ۱۳۹۳ - ۲۱:۳۵





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 118]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن