واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
شادی و نشاط به روایت یک «بهشتی»
گفتم حالا که حرام نیست. من میخندم. برای این که فطرت من نمیتواند فعلا این تعلیم را بپذیرد؛ و چون تعلیم مربوط به واجب حرام نیست، باشد تا بعد ببینیم چه میشود.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، هفتم تیر ماه ، برابر است با سالگرد «فاجعه جنایتبار انفجارِ دفتر حزبِ جمهوری اسلامی» و شهادت 72 نفر از سربازان بی ادعای انقلاب اسلامی و فرزندان معنوی «امام خمینی». در صدرِ فهرست نامِ شهدای این جنایت هولناک، نام «سید محمد حسینی بهشتی»، رییس «دیوانِ عالی کشور» و دبیر کل «حزب جمهوری اسلامی» می درخشد. مردی که با حیات پربار و صبورانه اش، انقلاب اسلامی ایران و نظامِ نوپای برخاسته از آن، به ثبات و استقراری مثال زدنی رسید و با شهادت مظلومانه اش، فصل جدیدی در تاریخ «جمهوری اسلامی» رقم خورد که در تعیین ِ مقدراتِ آینده این نظام، نقشی تعیین کننده داشت. دانشمندی که حضوری آن چنان پرثمر در متن نهضت اسلامی داشت که پیشوا و فرمانده کل نهضت، او را این گونه توصیف کرد: «بهشتی یک ملت بود برای ملت ما». آن چه خواهید خواند، گفتاری است از آن مجتهدِ فرزانه و عارف وارسته، در باب شادی و نشاطِ مباح و به دور از افراط و تفریط. نگاهی ناب و برخاسته از متن اسلام و عاری از غرض ورزی هایی رایجی که عمده شئونات امروز ما را آلوده کرده است:
«...یادم میآید که در آغاز دوران بلوغ حدود 14 یا 15 ساله بودم و تحصیلات علوم اسلامی را هم تازه شروع کرده بودم. در این سن، انسان نشاط و شادابی خاصی دارد. ما پیش از مباحثه، بعد از مباحثه، پیش از درس، بعد از درس، با دوستان میگفتیم و میخندیدم. یکی از دوستانم که با من هم مباحثه بود و چند سالی از من بزرگتر بود شاید در آن موقع 21 یا 22 سال داشت، از بازار آمده بود و به تحصیلات علوم اسلامی پرداخته بود. خلاصه بزرگ شده جلسات مذهبی معمولی و هیاتها و این ها بود. ایشان وقتی ما میخندیدیم، میگفت: «فلانی، حالا که آغاز تحصیل علوم اسلامی است بهتر است خودمان را عادت بدهیم و نخندیم یا کمتر بخندیم.» گفتم: «چرا؟» گفت: «این آیه قرآن است: فلیضحکوا قلیلا و لیبکوا کثیرا[سوره توبه- آیه 82] باید کم بخندند و زیاد بنگریند.» در آن موقع که ایشان این آیه را میخواند، یکی دو تا حدیث هم به این مناسبت به این خواند و من فکر نکردم که بروم مطالعه کنم. آغاز دوران تحصیلم بود و اصولا آدم به این فکر نمیافتد که برود مطالعه کند و ریشه آن را دریابد و ببیند که قرآن چرا میگوید: فلیضحکوا قلیلا و بیبکوا کثیرا. البته عین این جمله در قرآن هست. به او گفتم: «بالاخره به من بگو ببینیم که این خندیدن کار حرامی است یا نه؟ گفت نه. حرام نیست. ولی خوب بهتر است یک مسلمان زبده و ورزیده نخندد. گفتم حالا که حرام نیست. من میخندم. برای این که فطرت من نمیتواند فعلا این تعلیم را بپذیرد؛ و چون تعلیم مربوط به واجب حرام نیست، باشد تا بعد ببینیم چه میشود. چند سالی گذشت.البته این موضوع هم دیگر از خاطر من رفته بود. اولین مطلبی بود که به صورت مستقل و بر اساس قرآن، کتاب و سنت دربارهاش تحقیق میکردم. به همین سبب تصمیم گرفتم یک بار قرآن را از اول تا آخر با دقت بخوانم و آن را به صورت یک کتاب علمی بررسی کنم. تا آن موقع مکرر قرآن را خوانده بودم و مکرر این آیه را دیده بودم، اما مثل این خواندنهای معمولی، بیتوجه از آن گذشته بودم، بدون دقت کافی. این بار که بنا داشتم برای بررسی یک مساله اسلامی قرآن را از اول تا آخر با دقت مطالعه کنم، رسیدم به این آیه. به خودم گفتم: عجب! این آیه در قرآن هست،اما مطلب درست در نقطه مقابل مطلبی است که آن آقا از آن فهمیده است و آن دستوری بود که پیغمبر صادر کرده بود که باید تمام نیروهای قابل برای شرت در مبارزه علیه کفار و مشرکینی که به سرزمین اسلام هجوم آورده بودند، بسیج شوند. ایشان برای یک بسیج عمومی فرمان صادر کرده بود. عدهای با بهانههای مختلف از شرکت در این لشکرکشی خودداری کرده بودند و از فرمان خدا و پیغمبر تخلف کرده بودند. خداوند در این آیات قرآن میفرماید: لعنت خدا باد بر این کسانی که دیدند پیغمبر با انبوه مسلمانان به میدان نبرد میروند اما باز هم زندگی دوستی، آنها را وادار کرده از فرمان خدا و رسولش تخلف کنند و بمانند و به دنبال آن به عنوان یک نفرین و کیفر میفرماید: از این پس کم بخندند و زیاد بگریند. حال شما از این چه میفهمید؟ میفهمید که از دیدگاه اسلام زندگی، نشاط، نعمت و رحمت خداست و زندگی توام با گریه و زاری و ناله، خلاف رحمت و نعمت خداست. نعمتی هست و عذابی هست و خدا در مقام نفرین یا در مقام نکوهش از این تخلف میفرماید: از این پس از نعمت خنده و نشاط فراوان کم بهره باشید و همواره گریان و غمزده زندگی کنید. بنابراین با مطالعه اسلام بر اساس قرآن دیدم آیه درست خلاف آن مطلب را میگوید. این نوع استنباطهای نا به جا و تلقین آن به مسلمانان به اضافه عوامل دیگر سبب شد که جامعه ما توجهش به مساله تفریح کم باشد. تفریح یکی از نیازهای زندگی انسان است یعنی نه فقط به عنوان تجدید قوا، بلکه اصولا به عنوان یکی از نیازهای اصیل، ملاحظه کنید برای مثال،انسان غذا میخورد؛ این خوردن غذا از نظر طبیعت هدفش این است که بدون ما آن مقدار از کالری و انرژی را که مصرف کرده است و مجددا از راه خوردن غذا تولید مینماید. این یک نیاز طبیعی است که هدفش تامین قوای تحلیل رفته است. اما یک نیاز طبیعی است نه ارادی. تفریح برای انسانها یک چنین حالتی دارد. چه کسی میتواند درباره اسلام بگوید: اسلام دین غم،اندوه، گریه و زاری و بینشاطی است در حالی که قرآن با صراحت میگوید: قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین آمنو فی الحیوه الدنیا خالصه عندالله یوم القیامه. اصلا درست به عکس. درست در نقطه مقابل، اسلام دین نشاط است. این آیه قرآن هم در سالهای آخر بعثت و هم در سالهای آخر هجرت نازل شده است و میگوید: بگو (در برابر کسانی که تحریم میکردند بسیاری از مواهب زندگی را) ای پیغمبر اعلام کن و بگو چه کسی حرام کرده است زینت و آرامش و زیباییهایی را که خداوند از درون طبیعت برای بندگانش بیرون کشیده، چه کسی حرام کرده است روزیهای پاک،مواهب پاک،مواهبی که انسان از آنها لذت مشروع صحیح میبرد. بگو این مواهب، این روزی های پاک، این زیباییها، برای مردم با ایمان در همین زندگی دنیا و در زندگانی جاوید و آخرت هم همین زیباییها و همین مواهب برای مردم با ایمان هست...» ادامه دارد... ویژه نامه پاسداشت سی و سومین سالگرد شهادت «سید مظلوم امت»/3
93/04/05 - 14:47
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]