واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:
۳۱ خرداد ۱۳۹۳ (۹:۲۲ق.ظ)
جهاني سازي، دوره پسامدرن براي اکثر جامعه شناسان واژه جهاني سازي به معني غربي سازي جهان است، در اين ميان عده اي اين رخداد را باعث همگني در جهان ميدانند و عده اي ديگر با توجه به افزايش چند نژادي در جهان اين رخداد را علت ناهمگني و تضاد مي خوانند.
به گزارش خبرگزاري موج، امروزه نظريهپرداران اجتماعي بر اين باورند که جهان با گسترش پديده جهاني سازي روبهرو است. فرايندي که باعث چيرگي هرچه بيشتر نظام سرمايهداري بر اقتصاد جهان، جايگزيني ارگان هاي ملي توسط سازمان ها و ارگان هاي فرا ملي، فرسايش فرهنگ ها و سنت هاي محلي و قومي توسط فرهنگ جهاني مي شود. در اين ميان ديدگاه هاي متفاوتي متوجه اين رخداد است. براي اکثر جامعه شناسان واژه جهاني سازي به معني غربي سازي جهان است، در حالي که براي عده اي ديگر ساختار اين واژه به منزله کوششي است که استيلاي نظام سرمايه داري بر جهان را پنهان مي دارد. در اين ميان عده اي اين رخداد را باعث همگني در جهان ميدانند و عده اي ديگر با توجه به افزايش چند نژادي در جهان اين رخداد را علت ناهمگني و تضاد مي خوانند. در دنياي تجارت، جهاني سازي، استراتژيي است که همکاري ها را در سطح جهان به منظور دستيابي به سود و منفعت بيشتر افزايش داده است. براي سازمان ها و ارگان هاي دولتي وسيله اي است براي افزايش قدرت و براي ارگان هاي اجتماعي، جهاني سازي اهرمي است که باعث گسترش دموکراسي و تمدن مي شود.
جهاني سازي در وقفه اي که بين مرگ دوران مدرن و ظهور پسامدرنيسم ايجاد شده بود، ظهور کرد. در اين دوران گذار، اين پديده هم پيوند خود را با گذشته حفظ کرد و هم به ابداعات دوران پست مدرن سلام گفت.
ما هيچ گاه در تاريخ با واژه جهاني سازي برخورد نميکنيم. اين واژه محصول دهههاي اخير است و بيمنظور ساخته نشده است. يکي از حدسيات نسبتا درست در رابطه با هدف ساختن اين واژه حاکي از اين امر است که اين واژه به منظور جانشيني براي دو واژه «امپرياليسم» و «مدرنيزاسيون» ساخته شده است. اگر اين واژه را جايگزين واژه «امپرياليسم» بدانيم به اين معني است که جهان تحت تسلط کشورهاي توسعه يافته است و اقتصاد ملي و قومي جاي خود را به اقتصاد فراملي که سردمداران آن شرکت هاي بزرگ جهاني هستند، داده است. اين واژه همچنين بر ترسهايي که در نتيجه استعمارگري دولتهاي بزرگ جهان به وجود خواهد آمد، به شکل نامحسوسي صحه ميگذارد. به طور مختصر به کارگيري جهاني سازي به جاي امپرياليسم جنبه بربري و مخرب اين رخداد را پنهان ميدارد.
اگر واژه جهاني سازي را جايگزين واژه «مدرنيزاسيون» بدانيم، بي شک مفهوم پيشرفت و بهسازي را القا ميکند. واژه مدرنيزاسيون مفهومي مثبت دارد در حالي که واژه جهاني سازي در ظاهر در واقع قصد سردمداران جهاني از جايگزين کردن دو واژه «امپرياليسم» (مفهوم منفي) و «مدرنيزاسيون» (مفهوم مثبت) با واژهاي به ظاهر خنثي، پنهان سازي تأثيرات پشت پرده اي است که استعمار بر جهانيان خواهد داشت. اما امروزه همين واژه در ظاهر خنثي با کمک استعمارگران جهاني بيانگر ايدئولوژيي است که رشد اقتصادي و اجتماعي، فراواني اطلاعات، سطح بالاي زندگي، رشد فرهنگ، آزادي و تکنولوژي را به ارمغان آورده است. در حالي که امروزه در دوران پسامدرن، اين واژه مفاهيم مثبتي را در اذهان خلق کرده است، اما؛ بسياري از منتقدان، جهانيسازي را باعث فرسايش سنت هاي محلي و قومي، تابع سازي و ملت هاي فقير توسط دولت هاي غني، تخريب هاي محيطي و همگن سازي فرهنگ و زندگي روزمره ميدانند و دائما بر خطري که سنت و فرهنگ قومي را تهديد ميکند، تأکيد ميورزند. بنابراين جهاني سازي معاني و تفاسير متفاوتي را ميپذيرد.
از منظر برخي افراد، جهاني سازي مبحثي است در ادامه مباحث مدرانيزاسيون و مدرنيته و پيوستگي خود را با آنها حفظ کرده است. در حالي که از ديدگاه ديگران، جهاني سازي مبحثي است جديد و کاملا متفاوت با گذشته که با دوران پسامدرن گره خورده است. نظريه پردازان، جهاني سازي را فرايند استاندارد سازياي ميدانند که در آن رسانه ها جهاني شده اند و افراد مصرف کننده هاي فرهنگ جهاني هستند که از همانندي و هماهنگي برخوردارند. اين در حالي است که قهرمانان پسامدرن، با اين نظريه پردازان در تضادند و جهاني سازي را عامل تضاد، اختلاف و ناهمگني مي دانند و در مواردي بر اين مدعا هستند که جهاني سازي به نوبه خود باعث به وجود آمدن چند نژادي و کثرت در نوع بشر شده است از ديدگاه آنان فرهنگ جهاني بي شک، به سوي چند تباري مي رود و در اين ميان سنتزي که به وجود ميآيد، سنتزي خواهد بود که نيروهاي متضاد در آن موج ميزنند. پسامدرنيست ها همچنين بر اين باورند که هر قومي، سنت ها و محصولات مختص به خود را دارد و ورود محصولات جهاني تنها باعث تضاد و دور افتادگي آنان از هويت و سنت خويش مي شود.
در صحنه فرهنگ، جهاني سازي با نقابي که به چهره دارد، به بيننده ارتقا دادن شيوه مصرف و زندگي، کيفيت محصولات، فرهنگ و هويت را القا ميکند. شرکتهاي جهاني در اين ميان با استفاده از تبليغات سعي دارند به ابزارهاي داخلي نفوذ کرده تا محصولات خود را به فروش برسانند و بر مقاومت بازارهاي داخلي غلبه کنند. در گذشته، فرهنگ عامل تمايز اقوام و جوامع مختلف از همديگر بود، به هويت هاي قومي شکل مي داد و در برابر ايده ها و فرهنگ هاي ديگر با تمام قوا از خود محافظت مي کرد. اما امروزه با گسترش ارتباطات و سيستم هاي ماهوارهاي فرهنگ جهاني به درون فرهنگ محلي رخنه کرده است و سنتزي که در نتيجه اين دو قطب به وجود آمده است، دو نيروي استعمار و مقاومت را به طور همزمان در خود جاي داده است.
برگرفته و تنظيم از کتاب استراتژي تحول اقتصادي از دکتر حسن نفيسي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]