واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا:
شهیدی کهˈ بابا آب دادˈ را برای دخترش معنی کرد خمین - ایرنا - شهید حیدرعلی در نامه دیگری به دخترش می گوید:ˈ دخترم، می دانم در آینده افتخارم خواهی شد، دخترم بدان که امروز بابا آب داد و بابا نان داد دیگر شعار تو نیست و باید با مفهوم بابا خون داد آشنا شوی که سعادت در ایثار برای کشور است.ˈ
نخستین ساعات اول فروردین 1335 در خانه ای خشت و گلی در روستای قورچی باشی از توابع شهرستان خمین کودکی به دنیا آمد و نوری شد برای دیدگان پدرش مشهدی شعبان.
با آمدنش عیدانه ای بزرگ برای خانواده بود و از همان سال های نخست زندگی تفاوتش با دیگر کودکان محسوس بود و در کنار شیطنت های کودکانه با آغوشی باز قصه های زیبای قرآنی را استقبال می کرد و همپای والدین بر سجاده عشق پیشانی می گذاشت.
ˈحیدرعلیˈ با رسیدن به سن علم آموزی رهرویی مشتاق در این مسیر بود و با علاقه ای وافر در محضر علم و دانش اندوزی حاضر می شد.
این رهروی دانش تحصیل دوران ابتدایی را در روستا به پایان رساند و برای ادامه تحصیل راهی خمین شد و از همان دوران نوجوانی به تربیت بچه های روستا علاقمند بود و آنان را به خواندن نماز و قرآن دعوت می کرد.
این شهید بزرگوار خودسازی را در همان دوران شروع کرده بود و هر کاری را با توکل به خدا و توسل به حضرت دوست انجام می داد.
حیدرعلی با ادامه راه علم آموزی، دانشسرای تربیت معلم را به پایان رساند و به عنوان سپاهی دانش در روستای مراغه مشغول تدریس شد و گامی در راه هدایت فرزندان این مرز و بوم برداشت.
دو سالی را در این روستا گذراند، پس از آن به زادگاهش برگشت و در سال 1355 پس از استخدام در آموزش و پرورش معلم روستاهای علی آباد و قورچی باشی شد.
او که جوان مودب و مهربانی بود، در این روستا علاوه بر تدریس، به مردم در کارهای کشاورزی و رتق و فتق امور کمک می کرد.
در این زمان بود که پدر و مادرش که آرزوی دامادیش را داشتند از او خواستند که ازدواج کند و او هم سنت رسول الله را پذیرفت و با دختری که ساکن روستای علی آباد بود، ازدواج کرد.
چیزی از زندگی مشترکشان نگذشته بود که حرکت های انقلابی مردم علیه رژیم شاهنشاهی اوج گرفت.
او در این زمان همراه مردم به راهپیمایی و توزیع اعلامیه در مناطق روستایی می پرداخت.
اما فعالیت های انقلابیش هیچگاه مانع فراموشی او از زندگی شخصیش نشد و سعی کرد برای همسرش آرامش و آسایش را فراهم کند.
بهار زندگیشان با بهار انقلاب درهم آمیخت و با آمدن فرزندی طراوت خاصی پیدا کرد و با این اوضاع و احوال، سختی های زندگی را پشت سر نهاد.
بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه با این ارگان نیز ارتباط داشت هنگامی که جنگ تحمیلی آغاز شد برای حضور در جبهه به میمک اعزام شد و پس از شش ماه که به روستا بازگشت مشغول جمع آوری کمک های مردمی برای رزمندگان شد.
حیدرعلی با ماموریت در سپاه گام در جبهه گذاشت و دفاع از آب و خاک و سرزمین را بر آسایش و رفاه خود ارجح دانست.
این شهید وارسته در میدان رزم و ایستادگی در نامه ای به همسرش اینگونه می نویسد:
ˈمردم اینجا اسیر عراقی ها بودند وحال آزاد شده اند زن و بچه ها بدون مردهاشان سرگردانند، مثل بره مادر گم کرده حیران به این سوی و آن سو می دویدند تا رزمندگان اسلام به آنجا رسیده وآنها را انتقال دادند.
همسرم عزیزم منظورم این است که ناراحت نباشید که من پیشتان نیستم، فقط دعا کن که زودتر لشگر اسلام پیروز شود.
همسرم در تربیت فرزندانم کوتاهی نکن رفتن در این راه حق است و برای برپایی حق باید از جان و مال و خانمان هم گذشت.ˈ
شهید حیدرعلی در نامه دیگری به دخترش می گوید:ˈ دخترم، می دانم در آینده افتخارم خواهی شد.
دخترم بدا که امروز بابا آب داد و بابا نان داد دیگر شعار تو نیست و باید با مفهوم بابا خون داد آشنا شوی که سعادت در ایثار برای کشور است.ˈ
حیدرعلی مظاهری در ششم آذر 1360 در منطقه عملیاتی چزابه بر اثر اصابت خمپاره به درجه رفیع شهادت نایل شد.
و پیکر مطهر این رزمنده شجاع و معلم دلسوز بر دستان مردم عاشق و ولایتمدار در گلزار شهدای قورچی باشی چون گوهری درخشنده به خاک سپرده شد.
گذری بر وصیت نامه کبوتر خونین بال حیدر علی مظاهری
ˈپدرجان برای شما و مادرم و همه اهل خانواده آرزوی صبر می کنم و خواهشم از شما این است که همانطور که حضرت علی (ع) فرمودند در مصیبت ها صبرکنید و بدرگاه خدا شکرگذار باشید.
خبر شهادت مرا که شنیدید به یاد علی اکبر حسین (ع) و علی اکبرهای کربلای ایران گریه کنید.
مبادا لحظه ای فقدان من شما را از یاد خدا غافل کند. آری این دنیا مزرعه آخرت است و ضمن اینکه با دو چشم خودتان می بینید که هیچ کسی در آن ماندگار نیست. پس ای خوشا بحال آن کسانی که توشه آخرتشان هر لحظه آماده تر است.
سفارش من به شما این است که نمازتان را اوّل وقت بخوانید، نماز شب را یادتان نرود، بعد از نماز برای ظهور امام زمان (عج) و طول عمر امام خمینی دعا کنید.
پدرم به برادرانم بگویید تاکید کنید که مبادا میراث خوار خون من باشید مبادا شهادت من مغرورتان کند و به رخ کسی بکشید، من نه به خاطر شهرت نه به خاطر دنیا بلکه فقط بخاطر رضا و خوشنودی خدا هجرت کرده و همه چیز دنیا را ترک کرده ام.
پدرجان باز شما را سفارس به صبر می کنم مبادا که خوب از عهده امتحانتان بر نیایید و در شهادت من بی صبری کنید، مبادا خدای نکرده نزد امام حسین (ع) در روز قیامت سربلند نباشید و با گریه بر مرگ من دل دشمنان اسلام شاد شود.
امید که پرچم لا اله الاّ الله بر تمام دنیا به اهتزاز در آید و بر چنین مهمی چیز دیگری جز نثار خون کارگر نیست.
محل دفن من پائین تر از همه قبر ها باشد و سنگ خیلی ساده ای را برگزینید چرا که هویت انسانی در روح است و جسم کالبدی برای همراهی آن.ˈ
بخش کمره و شهر قورچی باشی خمین دارای ۲۴۰ شهید است.ک/4
7276/560/ 605
انتهای پیام /*
: ارتباط با سردبير
[email protected]
28/03/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]