تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837598597
"اشتباهی معلم شدم! " +عکس
واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: "اشتباهی معلم شدم! " +عکس
اما دیگر دیر شده بود. یک لحظه در کلاس را باز کردم. با بهت به بچهها نگاهی انداختم و وارد شدم. همان لحظه مبصر، برپا داد.
ایسنا: هنوز صدای تقتق عصاهایم در ثبت اولین قدمها پیش از ورود به کلاس درس را به یاد دارم. برای من به عنوان یک دختر جوان دارای معلولیت که تا قبل از آن هرگز به شغل معلمی فکر هم نکرده بود لحظات دلهرهآوری در حال رقم خوردن بود. چند بار پشت سرم را نگاه کردم. هر لحظه که به کلاس نزدیکتر میشدم نبضم تندتر میزد. دو قدمی کلاس که رسیدم پشیمان شدم میخواستم برگردم. من کجا و تدریس کجا. نه! من برای کنترل هیجانهای مهارنشدنی بچههای کلاس اول ساخته نشده بودم. از پیشبینی برخورد و نگاه بچهها مضطرب شدم. نه! این کار من نیست...
اما دیگر دیر شده بود. یک لحظه در کلاس را باز کردم. با بهت به بچهها نگاهی انداختم و وارد شدم. همان لحظه مبصر، برپا داد. دانشآموزان برخاستند. هرچه سعی کردم نتوانستم خودم را خونسرد نشان دهم. با اشاره دست از بچهها خواستم تا بنشینند. با تمام تلاش، اضطرابم را پنهان و خودم را معرفی کردم. فکرش را هم نمیکردم که نیم ساعت بعد همه چیز برای من و دانشآموزان حالت معمولی به خود بگیرد. عصاها و معلولیتم محو شده بودند. از رفتار بچهها متوجه شدم که از حضور من خوشحالند. یکی از شیرینترین روزهای زندگیام در لبخند گرم دانشآموزان و عشق بیدریغ من به آنها رقم خورد.
اینها روایت لحظه اوج زندگی «فرشته امرایی» معلم دارای معلولیتی است که در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، «زندگی بی حد و مرز» را موهبت خداوند به خود میداند.
او بیان میکند که از بچگی دلش میخواسته نویسنده شود، اما اشتباهی به سمتی هل داده شده که زیباترین احساسات را نثار زیباترین گلهای زندگی کند.
امرایی به سادگی شروع به معرفی خود میکند: در تیرماه 1350 در نهاوند به دنیا آمدم. از 7 ماهگی به علت تب شدید به فلج اطفال هر دو پا مبتلا شدم. در تهران چند مرحله عمل روی پاهایم صورت گرفت که تا حدودی بهتر شدم اما پای چپم خوب نشد و از 5 سالگی با عصا خو گرفتم.
در دوران تحصیل چه در مدرسه و دانشگاه با وجود اعتماد به نفس بالایم هیچ نگاه ترحمآمیزی به من نشد. همه اینها را مدیون خانوادهام هستم که با نوع تربیتشان مرا قوی بار آوردند. دبستان که بودم مدیر مدرسه، پدرم را صدا زد و گفت از اداره آموزش و پرورش گفتهاند دختر شما باید به مدرسه استثنایی برود. پدرم هم مجبور شد این کار را انجام دهد اما من بیشتر از 3-4 ساعت در مدرسه اسثتنایی دوام نیاوردم. مرا با معلولین ذهنی در یک کلاس قرار دادند. بعد از چند ساعت مسوول مدرسه گفت که این دانشآموز نباید اینجا باشد. خیلی خوشحال شدم. یادم هست وقتی که به مدرسه خودم برگشتم مدیر و معلمم از دیدنم اشک شوق ریختند.
در طول دوران تحصیل همواره سعی داشتم از گوشهگیری پرهیز کنم، به همین خاطر رابطه خوبی با همکلاسیهایم برقرار کردم و دوستان زیادی به دست آوردم. سال 71 در رشته علوم انسانی دیپلم گرفتم، همان سال در دانشگاه آزاد بروجرد قبول شدم و در رشته ادبیات فارسی لیسانس گرفتم. تا پایان تحصیلات، بجز سختیهایی که برای بالا رفتن از پلههای دانشگاه متحمل شدم، مشکل خاصی نداشتم اما بعد از گرفتن لیسانس، بریسهای آهنیام را در راه یافتن شغل پوشیدم. در نهاوند کاری که مناسب من باشد پیدا نمیشد.
حدود 2 سال با بیکاری سر کردم تا اینکه از اطلاعیه آموزش و پرورش برای جذب معلم حقالتدریسی باخبر شدم. به اداره آموزش و پرورش نهاوند رفتم و به عنوان معلم حقالتدریس در یکی از روستاهای نهاوند پذیرفته شدم.
تا اینجای کار مشکلی نبود اما از آن روز به بعد فکر رفتن به سر کلاس هیجان و استرسی را در وجودم انداخت. هرچه بیشتر به این مساله فکر میکردم استرسم بیشتر میشد تا اینکه تصمیم نهاییام را برای تدریس گرفتم، بر همه ترسهایم غلبه کردم و به آن روستا رفتم.
همان روز مرا سر کلاس اول فرستادند. اولین مواجههام با بچهها نقطه اوج اضطرابهایم بود اما این دلهره بیشتر از نیم ساعت دوام نیاورد. به قدری با بچهها صمیمی شدم که همه چیز فراموش شد. در آن سال همزمان کلاس چهارم را هم به من دادند، چون معلم آن کلاس به خاطر بیماری قلبی نمیتوانست بیاید. دو سال معلم دبستان بودم تا اینکه سال سوم مرا به عنوان دبیر ادبیات فارسی به مقطع راهنمایی فرستادند. مسیر آن روستا برای رفت و آمد بسیار سخت بود. با مینیبوس به آنجا میرفتم. بالا رفتن از پلههای مینیبوس برایم بسیار مشکل بود اما علاقه به شغلم مرا از ادامه کار بازنمیداشت.
دانشآموزان مرا خانم فرشته صدا میزدند. در تمام مدت تدریس هیچ برخورد نامناسبی از بچهها ندیدم البته بعضا کنجکاویهای کودکانهای ایجاد میشد و غالبا میپرسیدند خانم چرا پای شما شکسته است؟ هیچ وقت به بچهها دروغ نگفتم زیرا میدانستم دروغ تاثیر بدی در تربیت دانشآموزان دارد. همواره به شاگردانم میگفتم این عصاها قلب دوم من است. پای من نشکسته، من به دلیل مشکلی در دوران کودکی دچار معلولیت شدهام و باید همیشه با عصا راه بروم.
در طول دوران تدریس متوجه شدم نگاههای کنجکاوانهای که به افراد دارای معلولیت در همه جا میشود به گوشهگیری خود معلولان برمیگردد. اگر معلولان از کودکی در جامعه حضور یابند و کنار دیگر افراد قرار بگیرند روابط و نگاهها عادی میشود. در دهه 70 در شهرستانهای کوچک به دلیل نگاه سنتی، غالب افراد دارای معلولیت از ورود به جامعه نگران بودند، کمتر دیده میشدند و از پیشرفت بازمیماندند. حالا وضع کمی بهتر شده اما با وضع مطلوب فاصله زیادی داریم.
مدیریت من در طول تدریس خوب بود و با وجود رابطه صمیمانهام با بچهها، کلاسهایم نظم خاصی داشتند. بین من و بچهها احترام و دوستی توامان بود. وقتی من داخل کلاس بودم دانشآموزان هیچ وقت با صدای بلند صحبت نمیکردند. بچههای روستا ساده و صمیمی هستند و احساساتشان پاک و لطیف است. همیشه فکر میکردم کار با این بچهها پاداشی است که خداوند به من داده است.
یکی از روشهای تدریس من این بود که آخر سال تحصیلی از بچهها میخواستم هر نظری در مورد من دارند بنویسند و غالب نظراتی که مینوشتند مثبت بود. یک بار در یکی از نوشتهها خواندم که «خانم فرشته از شما ممنونیم که با این پای شکسته به ما درس میدهید. عموی من پایش شکسته بود بعد از دو سه ماه خوب شد ولی شما هنوز خوب نشدهاید».
پنج، شش سال گذشت تا اینکه ما را برای استخدام رسمی به معاینه پزشکی فرستادند. روزی که برای معاینه پزشکی رفتم بجز خودم 3 معلم دارای معلولیت هم آنجا بودند. یک خانم و 2 آقا. همان جا یکی از مسوولین اداره آموزش و پرورش همدان به ما گفت «این صحنه قشنگی نیست که شما با عصا سر کلاس بروید! ضمنا بچهها حواسشان به عصای شما پرت میشود لذا شما صلاحیت و توانایی تدریس ندارید». بعد تلفن را برداشت و به دکتر مربوطه زنگ زد و گفت «این افرادی که الان پیش شما میآیند توانایی تدریس ندارند». با این صحبت ما قبل از معاینه پزشک، حذف شدیم.
پزشک به خود من گفت خانم امرایی من هرچه فکر میکنم نمیتوانم شما را رد کنم چون در وجود شما هیچ ایرادی نمیبینم. کلام و اعتماد به نفستان خوب است و از نظر من شما توانایی معلم شدن را دارید ولی چون دستور از بالاست فقط میتوانم برایتان بنویسم که شما در حالت نشسته میتوانید کارهایی مثل تدریس را انجام دهید. برای سه نفر دیگر هم همین را نوشت. بعد مسوول کارگزینی اداره آموزش و پرورش گفت شما با توجه به این نامه نمیتوانید تدریس کنید. گفتم شما چکار به نامه دارید، توانایی ما در طول این پنج شش سال ثابت شده، اما گوش شنوایی نبود.
گفتند باید اداری شوید. یا باید دفتردار شوید یا کتابدار. با خودم گفتم به هر حال هدف من خدمت به کشورم است و به ناچار پذیرفتم. مدت 5 سال کتابدار دبیرستان فاطمه الزهرا شاهد نهاوند بودم تا اینکه در سال 87 با رفتن خانوادهام به کرج، من هم به این شهر انتقالی گرفتم. بعدا به خاطر حذف پست کتابداری، به عنوان معلم پرورشی کار کردم و هماکنون نیز در قسمت سنجش اداری، قسمت امتحانات مشغول فعالیت هستم.
در دوران دانشگاه یک بار استادم به من گفت خانم امرایی شما میدانید معلولیت به چه میگویند؟ گفتم تا جایی که من میدانم معلولیت یعنی ناتوانی و اختلال در یکی از اعضای بدن. گفت اما از نظر من خیلی از آدمهای سالم به نوعی معلول هستند. گفتم چطور؟ گفت «مثلا کسانی که کینهای، حسود یا دروغگو هستند شاید معلولیتشان به ظاهر دیده نشود اما به نوعی معلول محسوب میشوند. معلولیت ظاهری مشکلی نیست، خدا کند آدمها به این نوع معلولیتها دچار نشوند». آن جمله برایم بسیار پندآموز بود.
در طول تدریس، حضور بچهها، دنیای پاک و شیطنتهای خاصشان به من روحیه میداد و هیچ چیز به اندازه موفقیت بچهها خوشحالم نمیکرد. اگر خوشحال بودند واقعا برایشان خوشحال میشدم. وقتی در تلویزین محمدعلی محمدیان، معلم مقطع دبستان که برای ابراز همدردی با شاگرد دچار سرطانش، موهای سرش را تراشیده بود دیدم آن حس را با تمام وجود درک کردم. همه دنیای یک معلم شاگردانش هستند. اینکه مرا از بچهها جدا کردند بسیار ناراحت کننده بود اما پس از مدتی دوباره خودم را بازیابی کردم. برای رسیدن به آینده، به گذشته برگشتم. به این فکر کردم که من از بچگی هیچ وقت قصد نداشتم معلم شوم. از بچگی دوست داشتم نویسنده یا روانشناس شوم ولی هیچ وقت موقعیتی پیش نیامد که این کارها را فرا بگیرم. در حال حاضر بیشتر مطالعاتم در زمینه روانشناسی است.
مدتی پیش در یک سمینار حضور یافتم. استاد روانشناسیام حین سخنرانی به یکباره مرا صدا زد و خواست پشت تریبون بروم. جمعیت زیادی هم در آن سمینار بودند. استادم گفت این خانم دچار معلولیت فلج اطفال است اما روحیهاش مثال زدنی است. اولش شوکه شده بودم چون هیچ وقت در حضور چنین جمعیتی سخنرانی نکرده بودم. خیلی معمولی خودم را معرفی کردم و در مورد کتاب «زندگی بی حد و مرز» گفتم که نیک وی آچیچ درباره خودش مینویسد: «من بدون دست و پا به دنیا آمدم. اما هرگز در حصار شرایط خود نماندم. من به سراسر دنیا سفر میکنم و به میلیونها نفر الهام میبخشم تا با ایمان، امید، عشق و شجاعت خویش بر ناملایمات زندگی چیره شوند و به آرزوهای خود برسند. من ایمان دارم که زندگیم حد و مرزی ندارد. دلم میخواهد تو نیز، صرفنظر از دشواریهای زندگیت، چنین احساسی داشته باشی. ما همسفریم. در آغاز سفرمان، لطفا قدری درنگ کن و درباره تمامی محدودیتهایی فکر کن که بر زندگی خویش تحمیل کردهای و یا به دیگران اجازه دادهای بر زندگیت تحمیل کنند. اکنون به این بیندیش که رهایی از این محدودیتها چه حس و حالی دارد. زندگی تو چگونه میبود اگر همه چیز برایت ممکن میشد؟»
در حال حاضر آرزویم این است که یک روز روانشناس شوم. اول صبح همیشه میگویم که خدایا از تو میخواهم آدمهای خوبی را سر راهم قرار دهی. انتظار من به عنوان یک فرد دارای معلولیت این است که آدمها را برحسب ظاهرشان قضاوت نکنیم. یک بار یکی از دوستانم به من گفت که در جایی خوانده است معلولین انتخاب شدههای خدا هستند و دوست شدن با آنها دوست شدن با انتخاب شدههای خداوند است.
سه شنبه, 09 ارديبهشت 1393 ساعت 10:25
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آخرین نیوز]
[مشاهده در: www.akharinnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 49]
صفحات پیشنهادی
"هری کیول" از فوتبال خداحافظی کرد +عکس
"هری کیول" از فوتبال خداحافظی کرد عکس مهاجم پیشین تیمهای فوتبال لیدزیونایتد لیورپول و گالاتاسرای در سن 35 سلگی به فوتبال خود پایان داد به گزارش آخرین نیوز به نقل از مهر هری کیول در پایان بازی تیمش ملبورن هیت مقابل وسترن سیدنی واندررز از فوتبال خداحافظی کرد هری کیولخانه برعکس" در سن پترزبورگ+عکس
خانه برعکس" در سن پترزبورگ عکس با 300 روبل می توانید خانه ای را که برعکس طراحی شده در سن پترزبورگ از نزدیک تماشا کنید با 300 روبل می توانید خانه ای را که برعکس طراحی شده در سن پترزبورگ از نزدیک تماشا کنید این خانه موزه شده را در شماره 5 نوسکی پیدا خواهید کرد کبازداشت شوهر "شجاعترین" زن جهان +عکس
بازداشت شوهر "شجاعترین" زن جهان عکس رژیم آل سعود شوهر یک زن عربستانی را که برنده جایزه شجاعترین و جسورترین زن جهان شده بازداشت کرد به گزارش آخرین نیوز خانم سمر بدوی فعال عربستانی به سبب مبارزه برای احقاق حقوق زنان در عربستان و تلاش برای لغو قیمومت مرد بر زن داشتباهی معلم شدم!
سهشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۰۸ ۳۶ هنوز صدای تقتق عصاهایم در ثبت اولین قدمها پیش از ورود به کلاس درس را به یاد دارم برای من به عنوان یک دختر جوان دارای معلولیت که تا قبل از آن هرگز به شغل معلمی فکر هم نکرده بود لحظات دلهرهآوری در حال رقم خوردن بود چند بار پشت سرم را نگاه کردم"موتوبال"، ورزشی برای موتورسوارانِ فوتبالیست! +عکس
"موتوبال" ورزشی برای موتورسوارانِ فوتبالیست عکس از نام این ورزش می توان متوجه شد که زمین مسابقه یک هرج و مرج به تمام معناست صدای موتور دود و حرکات نمایشی تنها بخشی از نشانه های این ورزش است زمین این مسابقه دقیقا مانند فوتبال است اما آسفالت جایگزین چمن شده است فو"تینا آخوند تبار" در سر صحنه از روی اسب افتاد و پایش آسیب دید! +عکس
"تینا آخوند تبار" در سر صحنه از روی اسب افتاد و پایش آسیب دید عکس تینا آخوند تبار در سر صحنه فیلم بی خوابی اسبها از روی اسب افتاد و از ناحیه پا دچار آسیب دیدگی شد به گزارش آخرین نیوز به نقل از جام جم تینا آخوندتبار در ۵ خرداد ۱۳۶۶ در تهران و در خانواده ای نسبتاً ثر"اوس موسی" و دخترش+عکس
"اوس موسی" و دخترش عکس 1393 1 29ترور یک معلم شیعه همزمان با سفر روحانی به سیستان و بلوچستان/ شعار "دکتر کلید و رو کن" رضا رشیدپور
ترور یک معلم شیعه همزمان با سفر روحانی به سیستان و بلوچستان شعار "دکتر کلید و رو کن" رضا رشیدپور مراسم استقبال از رئیس جمهور در سفر استانی به سیستان و بلوچستان با حاشیه هایی همراه بود به گزارش نامه نیوز حسن روحانی رئیس جمهور کشورمان که صبح امروز به همراه برخی از اعضایرهبر کرهشمالی بدون رایگیری رئیس پارلمان شد/ کف مرتب نمایندگان برای "کیم" +عکس
رهبر کرهشمالی بدون رایگیری رئیس پارلمان شد کف مرتب نمایندگان برای "کیم" عکس رهبر کره شمالی در نخستین جلسه پارلمان این کشور با اجماع و بدون رای گیری به عنوان رئیس پارلمان انتخاب شد به گزارش نامه نیوز خبرگزاری رسمی کره شمالی نوشت کیم جونگ اون رهبر کره شمالی جلبازیگر نقش زن "ماموریت غیر ممکن5" معرفی شد+عکس
بازیگر نقش زن "ماموریت غیر ممکن5" معرفی شد عکس "عملیات غیرممکن5" فیلمی به کارگردانی"کریستوفرمک کوایر" است که کریسمس 2015اکران خواهد شد سینما خبر جسیکا چستین بازیگر نامزد اسکار فیلم 30دقیقه بعد از نیمه شب برای ایفای نقش اول زن اکشن قتل معلم روستا با شلیک 5 گلوله+عکس
قتل معلم روستا با شلیک 5 گلوله عکس معلم روستای حیط صبح روز گذشته زمانی که قصد رفتن به مدرسه را داشت مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان خود را از دست داد به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران ساعت 7 روز گذشته مردم با تماس به پلیس 110 قتل هولناک معلم روستای حیط را خبر دادند300 مار پیتون در خانه یک معلم! +عکس
300 مار پیتون در خانه یک معلم عکس ۳۰۰ مار پیتون در خانه یک معلم مدرسه واقع در کالیفرنیا کشف شد فارس ۳۰۰ مار پیتون در خانه یک معلم مدرسه واقع در کالیفرنیا کشف شد ویلیام معلم 53 ساله یک مدرسه ابتدایی در کالیفرنیا به علت داشتن 300 مار پیتون در منزل خود بازداشت شد"بختگشایی" دختران در تهران قدیم! +عکس
"بختگشایی" دختران در تهران قدیم عکس در فاصله 1975 تا 1995 میلادی میزان تولید علم بشر برابر با تمامی علم و آگاهی انسان از ابتدای خلقت تا 1975 بوده و امروز هر پنج سال علم بشر دو برابر میشود و در آینده نزدیک هر دو سال این اتفاق خواهد افتاد در فاصله 1975 تا 1995 میلادی"پروا سلطانی"، یکی از پولدارترین زنان ایران! +عکس
"پروا سلطانی" یکی از پولدارترین زنان ایران عکس او را می توان یکی از ثروتمندترین زنان ایرانی دانست که ثروت خود را با فعالیت اقتصادی و تجاری به دست آورده و حاصل دسترنج خودش است به گزارش آخرین نیوز پروا سلطانی نایب رییس انجمن تولیدکنندگان و صادرکنندگان سنگ آهن ایرانترانه رسمی جام جهانی برزیل: "ما یکی هستیم، اُلی اُلا" ؛ با صدای پیتبول و جنیفر لوپز +عکس
ترانه رسمی جام جهانی برزیل "ما یکی هستیم اُلی اُلا" با صدای پیتبول و جنیفر لوپز عکس فیفا تک ترانه و آلبوم رسمی جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ برزیل را معرفی کرده است ما یکی هستیم اُلِی اُلا ترانه جام جهانی برزیل اعلام شده است آلبوم یک عشق یک ریتم در همکاری با شرکتاظهارات عجیب دختران پادشاه عربستان در تماس تلفنی با "نیویورک پست"+عکس
اظهارات عجیب دختران پادشاه عربستان در تماس تلفنی با "نیویورک پست" عکس دختر بزرگ ملک عبدالله پادشاه عربستان که قبلا هم اعلام کرده بود وی و سه خواهر دیگری در حبس خانگی به سر میبرند توانست با ارتباط با دنیای خارج بار دیگر درخواست کمک کند باشگاه خبرنگارانبه نقل از روزنام"قصاب ارامنه" کشته شد+عکس
"قصاب ارامنه" کشته شد عکس فارس چچنی ملقب به قصاب ارامنه از سرگردگان گروهک تروریستی جبهه النصره کشته شد نیروهای ارتش سوریه و مقاومت اسلامی در ادامه پیشرویهای خود در لاذقیه ضمن تارومار کردن تروریستهای تکفیری یک سرکرده یک گروه تکفیری را در حومه ریف لاذقیه به هلاکت رساند-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها