واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت/ عبدالله گنجی
علت نیش و کنایههای تجدیدنظرطلبان به سپاه چیست؟
نحوه مواجهه سپاه با چهار دولت مستقر از هاشمی تا روحانی نشان میدهد موضع آن موضعی اصولی است؛ انحراف از مسیر انقلاب چه در دوران خاتمی باشد و چه دوران احمدینژاد برای سپاه فرقی نمیکند.
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس، عبدالله گنجی امروز سهشنبه 02/02/93 طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: دوم اردیبهشت سالروز تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهانهای است تا به بعدی از ابعاد این نهاد معجزهگر انقلاب اسلامی بپردازیم. در این مختصر در بین همه موضوعات به فهم دوسویه تجدیدنظرطلبان و سپاه از همدیگر میپردازیم. سرمایه اجتماعی سپاه از مهمترین دستاوردهای این نهاد مقدس است. اول اینکه ریشه عمیقی در متن مردم دارد. واکنشهای موسمی تجدیدنظرطلبان نشان میدهد که از قدرت بسیجگری دهها میلیونی مردم توسط سپاه و بسیج وحشت دارند و دوم اینکه امام با ذکر جملاتی همچون «سپاه نور چشم من است»، «من از سپاه راضی هستم و هرگز نظرم برنمیگردد»، «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود»، «شما (پاسداران) آیینه مجسم مظلومیتها و رشادتهای این ملت بزرگ در صحنه نبرد و تاریخ مصور انقلابید» مسیری را ترسیم کردند که مدعیان شکلی خط امام، در تناقض بین دگردیسی خود و نگاه امام گرفتار آمدهاند. اما حقیقت نیشها و کنایههای تجدیدنظرطلبان و حتی برخی مدیران عالی کشور به سپاه چیست؟ در پاسخ به این سؤال میتوان به ادله و مسائل ذیل اشاره کرد: 1- تخریبها و کنایهها نسبت به سپاه را باید از نقطه تاریخ دگردیسی معرفتی بخشی از نیروهای سابق انقلاب دنبال کرد. بین بریدن از نظام مستقر و تخریب سپاه یک همزمانی و همسویی وجود دارد و این دوگانه را نباید در تحلیل نهایی از نظر دور داشت. زمانی که اکبر گنجی در پاییز 1376 و در شیراز پیروان ولی فقیه را فاشیست معرفی کرد، دیری نپایید که «روزنامه جامعه» که از نگاه غربیها اولین تحول در جامعه مدنی ایران بود، هجمه به سپاه را شروع کرد. بنابراین به همان اندازه که افراد از اصول معرفتی – آرمانی انقلاب اسلامی دور شدند، به همان میزان سپاه را مانعی برای ترک تازی در عرصه سیاسی اجتماعی یافتند و این چنین سپاه متهم به دخالت در سیاست شد. 2- مدلسازی تجدیدنظرطلبان معرفتی از نسبت جامعه مردمسالار و سپاه در قالب دوگانه جامعه مدنی – نظامی مفهومسازی شد. لذا بدون درک از جایگاه ذاتی و فلسفه وجودی سپاه تلاش نمودند وضعیت مطلوب آن را بسان ارتشهای کلاسیک غربی معرفی کنند اما بعد از اینکه احساس کردند ساختن مدل مطلوب امکانپذیر نمیباشد، تلاش کردند آن را با ارتش کشورهایی مانند ترکیه، پاکستان، خمرهای سرخ کامبوج و ... مقایسه کنند. علت اصلی این قیاس نیز از آبشخور سیاسی- اجتماعی معرفت غرب نشأت میگرفت، چرا که «جمهوریخواهان» قادر به درک بومی یا مدل بومی از سپاه نبودند. لذا همانگونه که از 1368 به بعد (با محوریت حلقه کیان) قادر به فهم نسبت «دین و سیاست»، «اسلام و مردمسالاری» در جمهوری اسلامی نبودند، سپاه و جامعه مردمسالار را نیز قابل جمع نمیدانستند. 3- تجدیدنظرطلبان بدون توجه به جایگاه مردمی سپاه تلاش نمودند با معرفی آن به عنوان یک تشکیلات بیمنطق و خشک نظامی، از یک سو عملکرد آن را غیردموکراتیک و حتی غیرقانونی معرفی کنند و از سوی دیگر آن را در مقابل جامعه مدنی مدنظر قرار دهند. بنابراین اگر از مخالفانشان، فردی در سال 1358 یا 1360 و... از مقابل در سپاه عبور کرده بود و اکنون دستی در سیاست داشت با همان هویت نظامی معرفی میکردند. بهرغم اینکه ممکن بود فرد مذکور دهها هویت دیگر داشته باشد، باز بر هویتی تأکید داشتند که اکنون وجود نداشت. در نقطه مقابل، اگر کسی روزی از مقابل در سپاه عبور کرده بود و اکنون از انقلاب و نظام بریده بود به عنوان پاسداران اصیل و همراه اصلاحات و مردم معرفی میکردند. تلاشها برای تهیه لیستی منتسب به قدیمیهای سپاه جهت حمایت از اقدامات براندازانه در سال 1388 از همین زاویه قابل فهم و تحلیل است. 4- مشکل ادراکی تجدیدنظرطلبان از آنجا ناشی میشود که سپاه برخلاف آنان انقلاب اسلامی را نه یک پروژه تمام شده بلکه یک پروسه استمراری میداند و نسبت خود با جریانات سیاسی را نه بر اساس ضوابط حقوقی که بر اساس صلاحیتهای ارزشی – فکری تنظیم میکند. این نقطهای است که اگر تجدیدنظرطلبان متوجه آن میشدند بهتر میتوانستند دیالوگهای تقابلی یا تعاملی خود را تنظیم نمایند. 5- سپاه در طول انقلاب اسلامی و خصوصاً بعد از ظهور نحلههای فکری واگرا در درون حاکمیت، تلاش نمود با دوگانه عملگرایی – ارزشگرایی هم کارآمدی خود را اثبات نماید و هم به اصول و آرمانهای انقلاب اسلامی تأکید نماید . بنابراین موی دماغ کسانی شد که مطلوبشان از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی مدلی مبتنی بر سیستمهای سیاسی- اجتماعی سوسیالدموکرات یا لیبرالدموکرات غربی بود. 6- تجدیدنظرطلبان تلاش نمودند ضمن برخوردهای غریبهوار با سپاه (همانگونه که در مطالبات و عملکرد خود در روزهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری 1388 با نظام غریبهوار عمل کردند) ورود آن به حوزه اقتصاد را نوعی آلودگی مالی پاسداران و سپاه معرفی کنند. این در حالی بود که خود آنان واقعیتهای کشور را میدانستند و لزوم ورود سپاه به عرصههای مذکور را نه منفعتطلبانه بلکه ایثارگرانه و در راستای حفظ آبرو و کارآمدی نظام میدانستند اما بر رفتار منافقانه و عوامگرایانه خود اصرار داشتند 7- بخشی از نخبگان سیاسی در همان صدر انقلاب و جنگ و روزهای بعد از جنگ نیز وجود سپاه را لازم نمیدانستند و ادغام آن در ارتش و انحلال را طرح نمودند اما امام در شهریور 1367 جواب آنان را داد. برخی از این افراد که در جنگ هم مسئولیت داشتند، سابقه برخوردهای سرد با سپاه را از همان موقع در کارنامه خود دارند و هنوز هم بعضی تراوشات ذهنیشان غلیان میکند و محافظهکارانه و در لفافه آنچه را در درون دارند بازگو میکنند. 8- نحوه مواجهه سپاه با چهار دولت مستقر از هاشمی تا روحانی نشان میدهد که موضع آن موضعی اصولی است. انحراف از مسیر انقلاب چه در دوران خاتمی باشد و چه دوران احمدینژاد برای سپاه فرقی نمیکند. نحوه مواجهه سپاه با جریان انحرافی باید این فهم را به تجدیدنظرطلبان منتقل کرده باشد که خط تماس سپاه با سیاست چگونه است. باید فهمیده باشند که برای سپاه مهم نیست کدام جریان کشور موجب انحراف است. محتوای رفتار سیاسیون برای سپاه مهم است و شاخص تأیید نیز پایبندی به اصول انقلاب اسلامی است. برخی تلاش نمودند این مشی سپاه را مقابل رأی مردم تعریف نمایند اما از سوی دیگر نگرانند که میلیونها نفر از مردم در بزنگاههای اجتماعی با اشاره سپاه وارد شوند. این تناقض دوگانه همچنان در قضاوت نسبت به جایگاه سپاه در بین تجدیدنظرطلبان وجود دارد. 7- سپاه به عنوان نگهبان انقلاب اسلامی، بر اساس هزاران مقاله، کتاب، رفتار و سند مکتوب، بخشی از تجدیدنظرطلبان را فاقد صلاحیت برای ورود به حاکمیت دینی میداند و مواجهه در این میدان را بخشی از وظایف ذاتی خود یعنی حفظ انقلاب اسلامی میداند. لذا صاحبان آن اسناد به جای اعتمادسازی، خود را در بین مردم مخفی و سپاه را نیرویی صرفاً مسلح که باید در انبار اسلحه یا به سوی مرزهای جغرافیایی هل داده شود، معرفی میکنند. این فهم و عمل نه با قانون اساسی و اصل 150 آن سازگار است و نه مشکل آنان را حل میکند. راه اصلاح و تعامل، بازگشت صادقانه به مسیر انقلاب و امام و فهم عمیقتر از صحنه مبارزه است. تعمیم ابزار مبارزه به جنگ نرم، واقعیتی است که تجدیدنظرطلبان از درک آن عاجزند، به همین دلیل همچنان کلاشینکف را برای سپاه توصیه میکنند و خود را حاملان و مولدان روشنفکری میدانند. کدام روشنفکری؟ روشنفکری که دم خروسش بیرون زده و با سکولاریسم و لیبرالیسم صیغه خواهرخواندگی سرودهاند. بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی انتهای پیام/
93/02/02 - 10:59
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]