تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هيچ جلسه قرآنى براى تلاوت و درس در خانه‏اى از خانه‏هاى خدا برقرار نشد، مگر اين...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846417718




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آموزه‏هاي وحي در سيره اهل‏بيت (ع)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آموزه‏هاي وحي در سيره اهل‏بيت (ع)
آموزه‏هاي وحي در سيره اهل‏بيت (ع) نويسنده: عبدالكريم پاك نيا با اندكي مطالعه در سيره اهل بيت عليهم السلام مي توان به حضور گسترده آيات وحياني قرآن در تمام زواياي زندگي آنان پي برد. آنان چنان قرآن را با زندگاني روزمره خود، عجين كرده بودند كه كمتر حديث يا روايتي را مي توان از ائمّه اهل بيت عليهم السلام به دست آورد كه در آن آيه، اشاره، شاهد و يا تفسيري از قرآن نباشد. آن بزرگواران از روز تولّد با آيات الهي زبان مي گشودند و هنگام شهادت نيز كلام وحي بر زبان داشتند. طبق نوشته علامه مجلسي، سر امام حسين عليه السلام بعد از شهادت آن حضرت بر بالاي نيزه، آيات قرآن را تلاوت مي نمود.(1) و به خفتگان و غفلت زدگان هشدار مي داد كه اين آيات الهي، جاودانه باقي خواهند ماند و با كشته شدن و شهادت ما اين آيات فراموش نمي شود. اين حقيقت در زندگي تمام پيشوايان معصوم عليهم السلام نمايان بود. تاريخ نگاران در مورد امام رضا عليه السلام نوشته اند: همه سخنان، پاسخ ها و مثال هاي آن حضرت برگرفته از قرآن بود. او هر سه روز يكبار قرآن را ختم مي كرد و مي فرمود: اگر بخواهم، در كمتر از سه روز هم مي توانم آن را ختم نمايم؛ اما هرگز آيه اي را تلاوت نمي كنم مگر اينكه در معنا ، شأن نزول و وقت نزول آن مي انديشم.(2)ائمّه عليهم السلام اين چنين بودند و ترويج فرهنگ قرآني را در جامعه برخود لازم دانسته و از هيچ كوششي در اين رابطه دريغ نمي نمودند. در اين فرصت، مواردي از رفتار و گفتار چهارده معصوم عليهم السلام را به ترتيب از خاتم انبياء صلي الله عليه وآله وسلم تا خاتم اوصيا (عج) در ارتباط با ترويج فرهنگ قرآني در جامعه و توضيح و معاني آيات و بيان اشارات وحي به مخاطبان گرامي تقديم مي داريم.طريقه دعاپيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) همواره از حال يارانش جويا مي شد. حضرت روزي شنيد كه يكي از اصحاب بيمار است، بنابراين به عيادتش رفت و از او احوال پرسي نمود. بيمار گفت: يا رسول الله! نماز مغرب را كه در مسجد به شما اقتدا كرده بودم، شما سوره قارعه را قرائت كرديد. در آن لحظه من چنان تحت تأثير اين آيه قرار گرفتم و از خداوند خواستم: پروردگارا! اگر در نزد تو گنهكارم ، طاقت عذاب آخرت را ندارم، در همين دنيا مرا عذاب كن! اكنون مي بينيد كه مريض شده ام!رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: دعاي درستي نكردي! مي بايست در دعا از قرآن سرمشق بگيري كه دعا كردن را به ما مي آموزد و مي فرمايد: «رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْأَخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(3)؛ پروردگارا ! هم در دنيا و هم در آخرت به ما پاداش نيك بده و ما را از عذاب دوزخ نگهدار. آنگاه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) براي او دعا كرد و او از بيماري شفا يافت.(4)علي عليه السلام و قرآن اميرمؤمنان علي عليه السلام در گفت وگوها و رفتارهاي فردي و اجتماعي خويش بر آيات الهي اصرار ورزيده و بر ترويج آن اهتمام ويژه اي داشت. آن حضرت بر اين باور بود كه:«اَنَّ القُرآنَ هُوَ النَّاصِحُ الّذي لايَغُشُّ واَلهادي الّذي لا يُضِلُّ وَالمُحَدِّثُ الذي لايَكْذِبُ (5)؛ همانا اين قرآن پند دهنده اي است كه نمي فريبد و هدايت كننده اي است كه گمراه نمي سازد و سخنگويي است كه هرگز دروغ نمي گويد.»به همين علّت ، امام در فرصت هاي مناسب از آيات قرآن بهره مي گرفت. داستان زير، نمونه اي از اين حقيقت است:زماني معاويه از عقيل پرسيد: داستان آهن سرخ شده چيست؟ عقيل گفت: در اوائل حكومت علي عليه السلام روزگار بر من فشار آورد و مخارج زندگي ، مرا ناتوان ساخت. نزد خود انديشيدم كه برادرم به حكومت رسيده و اموال زيادي در اختيار دارد؛ پس نزد او رفته و ياري بخواهم. با همين قصد در يكي از شب هاي تاريك، با كمك فرزندم (ظاهراً در آن زمان عقيل پير بوده و روشنايي چشمانش را از دست داده بود) به خانه علي عليه السلام رفتم. او به پسرم گفت كه ما دو نفر را تنها بگذارد و خود از اطاق بيرون رود. وقتي اطاق خلوت شد، علي عليه السلام گفت: بيا نزديك، بگير! من با حرص و طمعي وصف ناپذير و به گمان اينكه كيسه اي طلا به من خواهد داد، به سرعت به نزدش شتافته و دستم را به سويش دراز كردم، ولي ناگهان آهن تفتيده اي را - كه در آتش سرخ شده بود- به دستم داد. از شدّت سوزش و حرارت ، فرياد كشيدم و آن را به زمين انداختم. در آن حال ، علي عليه السلام فرمود:مادرت به عزايت بگريد! اين حرارت آهن است كه انساني آن را با آتش دنيا داغ كرده است. آيا تو از آزار كوتاه مدّت ناله مي كني؛ اما من از آتش سوزان و جاويدان جهنّم ننالم؟! پس، فرداي قيامت به من و تو چه خواهد گذشت، اگر ما را به رشته زنجير آتشين دوزخ بكشند؟ و سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «اِذِ الاَغلالُ في أَعْناقِهِم وَالسَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ»(6)؛ در آن هنگام كه غل و زنجيرها برگردن هاي آنان قرارگرفته و آنها را به سوي آتش جهنّم مي كشند. و در آخر به من گفت: برادر! جز آنچه كه خداوند براي تو تعيين كرده، حقّي از بيت المال در نزد من نداري! برو پيش خانواده ات!(7)زهد در قرآن امام علي عليه السلام در مورد زهد مي فرمود: « اَلزُّهدُ كُلُّهُ بَينَ كَلِمَتَينِ مِنَ القرآنِ: قال اللهُ سُبحانه: « لِكَيْلا تَأسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم»(8) وَ مَنْ لَمْ يَأِسَ عَلَي الماضي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالآتي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهدَ بِطَرَفَيْهِ ؛ زهد در بين دو كلمه از قرآن است؛ آنجا كه خداي سبحان فرمود: « برآنچه از دست شما رفته، حسرت نخوريد و به آنچه به شما رسيده، شادمان مباشيد.» بنابراين كسي كه بر گذشته افسوس نخورد و به آينده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعايت كرده است.»(9) روابط والدين و فرزندان در فرهنگ اهل بيت عليهم السلام براي تحكيم روابط والدين و فرزندان شيوه هايي در نظر گرفته شده است و اگر در خانواده اين روش ها رعايت شود، افزون بر تحكيم روابط خانوادگي و افزايش مهر و محبّت ، موجب خشنودي خداوند متعال نيز خواهد شد. نيكو صداكردن يكديگر، يكي از اين شيوه هاست. انتخاب كلمات زيبا و عاطفه برانگيز كه عشق و علاقه سرشار به اطرافيان را نشان مي دهد، در مخاطب تأثير رواني دارد. در اين رابطه يك روايت تربيتي را مرور مي كنيم:حضرت فاطمه عليها السلام نقل مي كند: وقتي آيه « لاتَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعضاً»(10)؛ «رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) را به هنگام خطاب همانند خودتان صدا نكنيد و نام نبريد (او را يا رسول الله خطاب كنيد) نازل شد»، من طبق آيه، آن حضرت را «يا رسول الله» خطاب مي كردم و از اين كه مثل سابق «پدر» صدا كنم، بيم داشتم! پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) دو سه بار چيزي نگفت؛ اما يكبار به من فرمود: اي فاطمه! آن آيه در مورد تو و خانواده و نسل تو نازل نشده است! تو از مني و من هم از توام! آن آيه براي جفاكاران و درشتخويان قريش كه اهل گردنكشي و تكبّرند ، نازل گشته است. دوست دارم تو همچنان مرا «پدر» صدا كني كه اين گونه خطاب، دل را زنده تر مي دارد و خداوند متعال را خشنودتر مي سازد.(11)دفاع از حقّ پس از رحلت رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبكر بر مسند خلافت نشست و عوامل وي، «فدك» را كه از مِلك پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم بود و از نظر شرعي و به طريق ارث به تنها فرزند رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم؛ يعني حضرت فاطمه زهرا عليها السلام مي رسيد، به زور تصرّف كرده و كارگزار حضرت فاطمه عليها السلام را از آنجا بيرون راندند. علي عليه السلام به فاطمه عليها السلام فرمود: برو نزد ابوبكر و ارث خودت را از او بگير! حضرت زهراعليها السلام به نزد ابوبكر آمده، فرمود: ارثي را كه از پدرم، رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) رسيده، به من بازگردانيد! خليفه گفت: پيامبران ارث باقي نمي گذارند! فاطمه عليها السلام فرمود: «وَ وَرِثَ سُليمانُ داوُدَ»(12)؛ «حضرت سليمان از پدرش حضرت داود ارث برد.» خليفه عصباني شده و سخن خود را تكرار كرد كه پيامبر ارث نمي گذارد! فاطمه عليها السلام فرمود: آيا زكرياي پيامبر عرض نكرد: « فَهَبْ لي مِنْ لَدُنكَ وَلِيّاً وَ يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعقُوبَ »(13)؛ « خدايا! از نزد خود جانشين به من ببخش كه وارث من و خاندان يعقوب باشد.» ابوبكر باز همان سخن قبلي خود را تكرار كرد، بدون اينكه به استدلال هاي قرآني حضرت فاطمه عليها السلام پاسخي داده باشد! حضرت فاطمه عليها السلام دوباره فرمود: آيا خداوند در قرآن نفرموده است: «يُوصيكُمُ اللهُ في أَولادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثلُ حَظِّ الاُنثَيَينْ»(14)؛ «خداوند شما را در مورد فرزندانتان سفارش مي كند كه براي فرزند پسر، مطابق سهم دو دختر بدهيد.»؟! خليفه سخن اوّل خود را دوباره تكرار كرد كه پيامبر از خود ارث نمي گذارد. به اين ترتيب حضرت زهرا (عليها السلام) با منطق وحياني قرآن از حقّ خود دفاع كرد و «ارث» را ثابت نمود؛ اما آنان در مقابل اين منطق الهي به زور متوسّل شده و به او ظلم نمودند.(15)پاداش شفاعت انس بن مالك مي گويد: يكي از كنيزان امام حسن مجتبي عليه السلام شاخه گلي را به حضور حضرت آورده و به آن بزرگوار تقديم كرد. امام حسن عليه السلام آن شاخه گل را با كمال ميل پذيرفته و به او فرمود: من تو را در راه خدا آزاد كردم. من با تعجّب گفتم: در مقابل اهداء يك شاخه گلِ ناچيز، شما او را آزاد كرديد؟ امام در پاسخ فرمود: خداوند متعال در قرآن به ما چنين ياد داده است: «اذا حُيّيتُم بِتَحيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها»(16)؛ «هرگاه كسي به شما تحيّت گويد، پاسخ آن را بهتر از آن بدهيد.» سپس فرمود: پاسخ بهتر، همان آزاد كردن است.(17)اسوه اخلاق و فضيلت جمعي از سادات بني هاشم، شبي در منزل امام حسن مجتبي عليه السلام مهمان بودند و از موضوعات مختلف سخن مي گفتند. هنگام صرف غذا رسيد؛ يكي از خدمتكاران، در اثر سهل انگاري، هنگامي كه غذاي داغ را بر سر سفره مي آورد، مقداري بر روي پاي امام حسن عليه السلام ريخت و پاي مباركش مجروح شد. غلام، به سرعت زبان به عذرخواهي گشود و گفت: سرورم! خداي متعال مي فرمايد: «اَلْكاظِمينَ الْغَيْظ»؛ «پرهيزگاران خشم خود را فرو مي برند!» امام فرمود: خشم خود را فرو بردم. غلام ادامه داد: «وَالعافينَ عَنِ النَّاسِ»؛ «از خطاي مردم مي گذرند.» امام فرمود: تو را عفو كردم. غلام اضافه كرد: «وَاللهُ يُحِبُّ المُحْسِنينَ»(18)؛ «خداوند، نيكوكاران و احسان كنندگان را دوست دارد.» امام عليه السلام پانصد درهم به او بخشيد و او را آزاد كرد.(19)مرز اطاعت روزي امام حسين عليه السلام از مقابل عبدالله بن عمروعاص عبور مي كرد. عبدالله با مشاهده امام حسين عليه السلام، در حالي كه به آن بزرگوار اشاره مي كرد، به حاضران گفت: هركس دوست دارد محبوب ترين مردم زمين را در نزد اهل آسمان ببيند، به اين شخصِ عابر نگاه كند، گرچه من پس از حادثه صفّين تاكنون با او سخن نگفته ام!ابوسعيد خدري او را نزد امام حسين عليه السلام برد و گفته هايش را مطرح نمود. حضرت از عبدالله پرسيد: آيا تو مي دانستي كه من محبوب ترين مردم زمين، نزد آسمانيانم و در عين حال با من و پدرم در صفّين به جنگ برخواستي؟ به خدا سوگند كه پدر من از من بهتر بود!عبدالله پوزش خواسته و گفت: پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) به من فرمود: از پدرت اطاعت كن و چنين كردم! حضرت سيّدالشّهدا(عليه السلام) فرمود: آيا كلام خداوند را نشنيده اي كه مي فرمايد: « وَإنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بي مالَيْسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعْهُما»(20)؛ «اگر پدر و مادرت تو را وادار كنند كه چيزي را همتاي من قرار دهي، كه از آن آگاهي نداري، و مي داني كه باطل است، از آنها پيروي نكن!؟» آيا سخن پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) را نشنيده بودي كه: همانا اطاعت از غير خدا، فقط در كارهاي نيك است؟! و نيز گفتار آن بزرگوار را كه: هيچ مخلوقي را در چيزي كه نافرماني آفريدگار است، نبايد اطاعت كرد؟!(21)ارزش تبليغ فرهنگي امام حسين عليه السلام از شخصي پرسيد: به نظر تو كدام يك از دوكار با ارزش تر است؛ مردي مي خواهد بيچاره ناتواني را به قتل برساند و تو او را از دست قاتل مي رهاني، يا فردي ناصبي كه داراي اعتقادات فاسد و باطلي است، تلاش مي كند اعتقادات يك انسان مؤمنِ درمانده و ضعيف از شيعيان ما را متزلزل كرده و گمراه كند و تو با شيوه اي او را راهنمايي كرده و از انحرافش جلوگيري و ناصبي را با استدلال هاي الهي شكست داده و مغلوبش مي كني؟امام حسين عليه السلام در ادامه سخنانش فرمود: آري، اگر اين مؤمن را از دست آن فرد ناصبي نجات دهي، ارزش بالاتري دارد. خداوند متعال در قرآن فرمود: «مَنْ أَحْياها فَكَأنَّما أَحْيا النَّاسَ جَميعاً»(22)؛ «هركس يك انسان را زنده كند، مثل اين است كه تمام مردم را زنده كرده است.»و تفسير اين آيه چنين است: هركه آن نفس انساني را زنده كند و از كفر به ايمان هدايت نمايد، همانند اين است كه تمام مردم را از كشته شدن با شمشيرهاي آهنين پاسداري كرده است.(23)امام در حديث ديگري در توضيح اين سخن، فرمود: برتري كسي كه يتيم آل محمّد را - كه از پيشوايان خود جدا شده و در سراشيبي جهل و ظلمت سقوط كرده - از ورطه جهالت رهانيده و راه حق را برايش نمايانده و او را از اشتباهاتش برگردانده، بركسي كه به يتيمِ گرسنه و تشنه آب و غذا مي دهد، همانند برتري آفتاب نسبت به ستاره سُها (ستاره كم نور) است.(24)مكان خداوند!زيد بن علي بن الحسين عليهم السلام مي گويد: از پدرم (امام زين العابدين عليه السلام) پرسيدم: پدرجان! مگر اين طور نيست كه خداوند متعال با مكان توصيف نمي شود و براي او مكاني نيست؟ فرمود: بله، خداوند متعال بزرگتر از اين است كه به مكان توصيف شود. گفتم: پس اينكه حضرت موسي عليه السلام در معراج به رسول اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: به سوي پروردگارت برگرد؛ چه معنايي دارد؟ فرمود: معناي آن مانند سخن حضرت ابراهيم عليه السلام است كه فرمود: «اِنّي ذاهِبٌ اِلي رَبّي سَيَهْدين»(25)؛ «من به سوي خداي خود مي روم كه هدايتم خواهد كرد» و مانند سخن موسي عليه السلام است كه گفت: «وَ عَجِلْتُ اِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضي»(26)؛ «پروردگارا! من براي خشنودي تو تعجيل كرده و به سويت آمدم»، همين طور شبيه كلام خداوند متعال است كه دستور داد: «فَفِرُّوا اِليَ اللهِ»(27)؛ «(اي بندگان خدا از هر كفر و شرّي) به سوي خدا بگريزيد»؛ يعني به سوي خانه خدا برويد. پسرم! كعبه، خانه خداست؛ هركس آنجا را زيارت كند، خدا را زيارت كرده است. همچنين مساجد، خانه هاي خدا هستند و هركس به سوي آنها برود، همانا خدا را قصد كرده و به سوي او رفته است و نمازگزار پيوسته در محضر خدا و در مقابل او است تا از نمازش فارغ شود. خداوند بزرگ بقعه ها و مراكزي در آسمان ها دارد كه هركس به آنها عروج كند، توسّط آن به سوي خداوند عروج كرده است. آيا نشنيده اي كه خداوند مي فرمايد: «تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ اِلَيْهِ»(28)؛ «فرشتگان و روح به سوي خداوند بالا مي روند» و در مورد عيسي عليه السلام فرمود: «بَلْ رَفَعَهُ اللهُ اليهِ»(29)؛ «يقيناً او را نكشته اند، بلكه خداوند او را به سوي خود بالا برد.» و در سوره فاطر فرمود: «اِلَيْهِ يَصْعَدُ الكَلِمُ الطِّيْبُ»(30)؛ «سخنان پاكيزه به سوي خدا صعود مي كند.»(31)البته انسان در هر زمان و مكان در محضر خداست؛ ولي خداوند متعال براي تقرّب بيشتر بندگان و براي آسايش و آرامش آنان، زمان ها و مكانهايي را معيّن كرده است كه ويژگي خاصّي دارند. گرامي داشتن همسراحترام به همسر، يكي از نكات مهمّ تربيتي است كه در پرورش صحيح فرزندان نقش دارد. امام باقر(عليه السلام) در اين زمينه با الهام از آيات قرآن به اعتراض يكي از يارانش پاسخ گفت. حكم بن عُتَيبه روزي براي ملاقات امام پنجم (عليه السلام) به منزل آن حضرت رفت. او امام را در خانه اي آراسته و زيبا يافت، در حالي كه حضرت لباس هاي نو و رنگين پوشيده بود. حكم بن عتيبه از وضع زندگي امام باقر(عليه السلام) به شگفت آمد و با نگاهي تعجّب آميز، به آن حضرت و اطاق آراسته نظاره مي كرد. پيشواي پنجم كه افكار وي را از نگاهش دريافته بود، از او پرسيد: اي حكم! نظر تو در مورد اين گونه زندگي چيست؟ حكم عرض كرد: براي من زيبنده نيست در مورد زندگي شما سخني بگويم و اعتراض داشته باشم؛ اما در ميان ما، جوانانِ تجمّل طلب و تازه دامادها چنين مي كنند. امام باقر(عليه السلام) فرمود: اي حكم! «مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللهِ الّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيباتِ مِنَ الرِّزقِ»(32)؛ «چه كسي زينت هايي را كه خداوند براي بندگانش آفريده و روزي هاي پاكيزه را حرام نموده است.» اين زينت ها و زيبايي ها را خداوند متعال براي بندگانش قرار داده است. آن حضرت در ادامه سخنانش توضيح داد: اما اين خانه را كه مي بيني، خانه همسرم است و من چون تازه با او ازدواج كرده ام، به احترام وي به اينجا آمده ام و لباس زيبا پوشيده ام؛ ولي خانه خود من همان منزل ساده اي است كه تو آن را ديده اي.(33)شبهه تناقض در قرآن روزي ابن ابي العوجا، يكي از دانشمندان مخالف اسلام، پرسشي از هشام بن حكم، شاگرد ممتاز مكتب امام صادق عليه السلام در مورد قرآن مطرح كرد. او گفت: به نظر من در برخي آيات قرآن تناقض وجود دارد؛ چرا كه از سويي در آيه سوم سوره نساء مي گويد: «فَانْكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَآءِ مَثْنَي وَثُلَثَ وَرُبَعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُواْ فَوَ حِدَةً»؛ با زنان پاك (مسلمان) ازدواج كنيد با دو يا سه يا چهار زن، و اگر مي ترسيد ميان آنها به عدالت رفتار نكنيد، پس به يك همسر اكتفا كنيد. از سويي ديگر در آيه 129 همين سوره عدالت را غير ممكن مي داند و مي گويد: «وَلَن تَسْتَطيعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَيْنَ النِّسَآءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ»؛ هرگز نمي توانيد ميان زنان به عدالت رفتار كنيد، هرچند در اين راه بكوشيد. با ضميمه كردن آيه دوم به آيه اوّل، در مي يابيم كه «تعدّد زوجات در اسلام» ممنوع است؛ زيرا تعدّد زوجات، مشروط به عدالت است و عدالت هم ممكن نيست، پس تعدّد زوجات در اسلام، حرام است. هشام از پاسخ اين شبهه فروماند و از ابن ابي العوجا فرصت خواست و براي حلّ مشكل به مدينه شتافت. او از امام صادق عليه السلام پاسخ شبهه را سؤال كرد و حضرت فرمود: منظور از عدالت در آيه سوم نساء، عدالت در نفقه و رعايت حقوق همسري و طرز رفتار و كردار است و مقصود از عدالت در آيه 129 همين سوره، عدالت در تمايلات قلبي و مهر و محبّت است. بنابراين، تعدّد زوجات در اسلام حرام نيست و طبق شرايطي جائز است.(34)اجتناب از سوء ظن شقيق بلخي - كه از عرفاي نامدار زمان امام هفتم عليه السلام است - مي گويد: در سال 149 ق. به قصد زيارت خانه خدا در «قادسيه»، به كاروان حجّاج پيوستم. در ميان كاروان به جواني خوش سيما و گندمگون برخورد كردم. او جامه اي پشمي به تن كرده و از كاروانيان به دور نشسته بود. پيش خود گفتم: اين جوان شايد از صوفيه باشد و موجب زحمت همسفران خواهد شد! بنابراين به قصد پند و اندرز به نزدش رفتم. او مرا با نام، خطاب كرد و گفت: اي شقيق! خداوند مي فرمايد: «إِجْتَنِبُواْ كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِ ّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِ ّ إِثْمٌ»(35)؛ «از گمان هاي بسياري اجتناب كنيد كه برخي از گمان ها گناه است.» من از او جدا شدم؛ اما در اين انديشه بودم كه چگونه از نام و انديشه قلبي من باخبر بود. پس از طيّ مسير طولاني به «واقعه» - منزلي در بين مكّه و كوفه - رسيديم. او را ديدم كه نماز مي خواند در حالي كه اعضاي بدنش از خوف خدا مي لرزند و اشك در چشمانش جاري است. منتظر ماندم تا از نماز فارغ شود و من از پندار نادرستم معذرت بخواهم. او نماز را تمام كرده و رو به من نمود و اين آيه را قرائت كرد: «وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَنْ تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَلِحًا ثُمَّ اهْتَدَي »(36)؛ «همانا من خطاي كسي را كه توبه كرده و ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد و به راه راست بيايد، آمرزنده ام.» بر تعجّبم افزوده شد. هنگامي كه در مكّه چند نفر دور او را گرفته بودند، از يكي پرسيدم: اين آقا كيست؟ آن شخص گفت: او موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام است.(37)فضيلت اهل بيت عليهم السلام در قرآن مأمون، جلساتي را با حضور امام رضا (عليه السلام) و بسياري از دانشمندان اهل سنّت و برجستگان ساير اديان، برگزار مي كرد. در يكي از آن جلسات سخن از فضيلت اهل بيت (عليهم السلام) به ميان آمد. آنان از محضر امام هشتم عليه السلام درخواست كردند كه از قرآن براي اين نكته دليل بياورد. در شمار آياتي كه امام رضا (عليه السلام) براي فضيلت اهل بيت عليهم السلام بيان كرد، اين آيه بود: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(38)؛ «اگر نمي دانيد از اهل ذكر (آگاهان) بپرسيد.» امام فرمود: مراد از اهل ذكر، ما خانواده هستيم، اگر نمي دانيد از ما بپرسيد. برخي از دانشمندان مجلس گفتند: مقصود از اهل ذكر يهود و نصارا هستند! امام فرمود: سبحان الله! اگر ما پرسيديم و آنها هم به دين خودشان دعوت كردند و گفتند: دين ما بهتر از دين اسلام است، آيا چنين كاري بر ما جائز است؟ هنگامي كه آنان ساكت شدند و پاسخي براي امام رضا(عليه السلام) نيافتند، مأمون گفت: اي اباالحسن! آيا ممكن است اين سخن را توضيح داده و تفسير آيه را شفّاف تر بيان كنيد! امام عليه السلام فرمود: بله، «ذكر»، رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) است و ما (اهل بيت) اهل آن حضرت هستيم و اين معنا در سوره طلاق به طور شفّاف بيان شده است. خداوند در آنجا مي فرمايد: « ... فَاتَّقُواْ اللهَ يَأُوْلِي الْأَلْبَبِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَدْ أَنزَلَ اللهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا* رَّسُولًا يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ ءَايَتِ اللهِ مُبَيِّنَتٍ»(39)؛ «از (مخالفت فرمان) خداوند بپرهيزيد اي خردمنداني كه ايمان آورده ايد! زيرا خداوند «ذكر» را براي شما فرستاده؛ رسولي كه آيات روشن خدا را بر شما تلاوت مي كند.» پس ذكر، رسول الله است و ماهم اهل ذكر هستيم.(40)روشن ترين دليل امامت قاسم بن عبدالرحمن ابتدا به مذهب زيديه گرايش داشت، تا اينكه به شهر بغداد سفر كرد و مدّتي را در آنجا گذراند. او روزي در يكي از خيابان هاي بغداد مردم را ديد كه در شور و شوق و جنب و جوش هستند؛ بعضي مي دوند و برخي در بالاي بلندي ها جاي گرفته اند و بعضي ايستاده اند و نقطه اي را تماشا مي كنند. او از مردم پرسيد: چه خبر شده؟ آنان گفتند: ابن الرّضا! ابن الرّضا! (يعني حضرت جواد(عليه السلام) فرزند امام رضا(عليه السلام) مي آيد.) او در اين انديشه بود كه بايستد و صحنه استقبال مردم را نظاره كند كه حضرت جواد(عليه السلام) سوار بر قاطري نمايان شد. قاسم زير لب زمزمه كرد كه: خداوند، گروه اماميه را از رحمت خود دور كند! آنها براين باورند كه خداوند متعال اطاعت اين جوان را بر مردم واجب كرده است؟ همين كه اين انديشه از ذهنش خطور كرد، حضرت جواد(عليه السلام) كه نزد او رسيده بود، به او رو كرد و اين آيه را قرائت فرمود: اي قاسم بن عبدالرحمن! «أَبَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ اِنَّا اِذاً لَفي ضَلالٍ وَسُعُرٍ»(41)؛ «(قوم ثمود گفتند:) آيا ما بشري از جنس خود را پيروي كنيم؟! اگر چنين كنيم، در گمراهي و جنون خواهيم بود.» وي پيش خود گفت: مثل اين كه او ساحر است و از دل من خبر مي دهد؟! حضرت دوباره وي را مخاطب قرار داده، فرمود: «ءَأُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرْ»(42)؛ «تنها بر او وحي نازل شده؟! نه، او آدم بسيار دروغگو و خود پسند است.» قاسم مي گويد: وقتي اين دليل واضح و روشن را مشاهده كردم، از مذهب زيديه دست برداشتم و يقين كردم كه آن حضرت، حجّت خدا بر مردم است.(43)توبه بعد از مشاهده عذاب در عصر امامت حضرت هادي عليه السلام مردي مسيحي با زني مسلمان ارتباط نامشروع برقرار كرده و مرتكب فحشا شد، پس شهادتين را گفت و اسلام آورد. مأموران متوكّل عبّاسي او را دستگير كرده و نزد خليفه آوردند. از ميان دانشمندان حاضر، يحيي بن اكثم، شاخص ترين عالم دربار عبّاسي، حكم نمود كه: مسلمان شدن او پليدي كفر و زشتي عمل غير شرعي وي را از بين مي برد و اجراي حدّ شرعي بر او لازم نيست. عدّه اي ديگر از فقها گفتند: بايد بر او سه بار حدّ جاري شود. برخي از علما نيز نظرات ديگري ارائه دادند. متوكّل كه از اختلاف آراي علما متحيّر مانده بود، ناچار به حضرت هادي عليه السلام متوسّل شد و حكم حقيقي را از آن منبع دانش پرسيد. آن حضرت با شنيدن ماجرا فرمود: «ُضْرَبُ حتَّي يَمُوتُ؛ آن قدر بايد شلاّق زده شود تا بميرد.» يحيي بن اكثم و ساير فقها اعتراض كرده، گفتند: يا امير! چنين حكمي در كتاب خدا و سنت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) وجود ندارد. از او مدرك اين فتوا را بخواه! هنگامي كه متوكّل از امام علي النّقي عليه السلام مدرك خواست، حضرت با اشاره به آياتي از سوره غافر براي او چنين نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُواْ ءَامَنَّا بِاللهِ وَحْدَهُ و وَ كَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ ي مُشْرِكِينَ * فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَنُهُمْ لَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا سُنَّتَ اللهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ ي وَ خَسِرَ هُنَالِكَ الْكَفِرُونَ»(44)؛ «هنگامي كه عذاب شديد ما را ديدند، گفتند: هم اكنون به خداوند يگانه ايمان آورديم و به معبودهايي كه همتاي او مي شمرديم، كافر شديم. اما بعد از مشاهده عذاب ما ايمانشان سودي به حال آنان ندارد. اين سنّت خداوند است كه همواره در ميان بندگانش اجرا شده و آنجا كافران، زيانكار شدند.» متوكّل پاسخ امام را پسنديده و دستور داد آنقدر به آن مرد مسيحي شلاّق بزنند تا بميرد.(45)نامه اي به علي بن بابويه امام يازدهم در گفته ها و نوشته ها و دستورالعمل هاي خويش از آيات الهي بهره جسته و از كلام وحي به عنوان دليل و شاهدِ مطمئن استفاده مي كرد. آن حضرت در نامه اي كه به علي بن بابويه - پدر شيخ صدوق قدس سره - نوشته، اين معنا كاملاً مشهود است. آن حضرت بعد از ستايش پروردگار عالميان مي نويسد:اي بزرگمرد و مورد اعتماد و فقيه پيروان من، ابوالحسن علي بن حسين قمي - كه خداوند تو را به آنچه رضاي اوست، موفّق نمايد و از نسل تو فرزندان شايسته برآورد - تو را سفارش مي كنم به پرهيزگاري در پيشگاه خدا و برپاداشتن نماز و پرداخت زكات؛ زيرا نماز كسي كه زكات نمي پردازد، پذيرفته نمي شود. و به تو سفارش مي كنم كه از خطاي مردم درگذري و خشم خويش را فرو بري و به خويشاوندان صله و رسيدگي نمايي و با برادران مواسات كني و در رفع نيازهاي آنان در سختي و آسايش، بكوشي. سفارش مي كنم در برابر ناداني و بي خردي افراد، بردبار باشي و در دين، ژرف نگر و در كارها، استوار و با قرآن آشنا باشي؛ اخلاق نيكو پيشه سازي و امر به معروف و نهي از منكر كني، خداوند متعال مي فرمايد: «لَّا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَحٍ بَيْنَ النَّاسِ»(46)؛ «در بسياري از رازگويي هاي آنان خيري نيست مگر كسي كه (به اين وسيله) به صدقه يا كار پسنديده يا اصلاحي ميان مردم فرمان دهد.»(47)تولّد نورحكيمه خاتون، عمّه امام عسكري (عليه السلام) لحظات شيرين و دلنشين تولّد حضرت مهدي (عليه السلام) را چنين توصيف مي كند:هنگامي كه حضرت صاحب الأمر (عليه السلام) متولّد شد، نوري از وجود مبارك آن حضرت درخشيد و آسمان ها را فراگرفت. كبوترهاي سفيد را مشاهده مي كردم كه از آسمان فرود مي آمدند و بال هاي خود را بر سر و روي و بدن آن حضرت مي ماليدند و پرواز مي كردند. امام عسكري (عليه السلام) در آن حال از اتاق ديگر مرا صدا زد كه: اي عمّه! فرزند مرا به نزدم بياور! چون او را بغل كردم، متوجّه شدم ختنه شده، ناف بريده و پاك و پاكيزه است. بر بازوي راستش به خطّ آشكار نوشته شده بود: «جاءَ الحَقُّ وَ ذَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ كانَ ذَهُوقاً»(48)؛ «حق آمد و باطل نابود شد، البته كه باطل نابود شدني است.»حكيمه خاتون در ادامه گزارش خود از لحظات تولّد امام مهدي(عجّ) مي گويد: هنگامي كه آن نوزاد مبارك را به نزد پدر گرامي اش بردم، وقتي كه نظرش به پدر افتاد، سلام كرد. حضرت عسكري (عليه السلام) آن طفل سعادتمند را گرفت، چشمانش را بوسيد و زبان خود را در دهان او گذاشت و دو گوشش را نوازش كرد و بر كف دست چپ خود، او را نشانيد. حضرت آنگاه دست راستش را بر سر او ماليد و خطاب به طفل فرمود: عزيزم! به اذن الهي سخن بگو! نوزاد نوراني، لب هاي مبارك را حركت داد و فرمود: اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم، بسم الله الرّحمن الرّحيم،«وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَ رِثِينَ * وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُواْ يَحْذَرُونَ»(49)؛ «و ما اراده كرديم كه بر مستضعفان زمين منّت نهاده و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم و حكومتشان را استوار سازيم و به فرعون و هامان و لشكريانشان، آنچه را كه از آن ترسان و هراسناك بودند، نشان دهيم.» پس به يكايك معصومان (عليهم السلام) درود و صلوات فرستاد تا به پدر بزرگوارش رسيد.(50)پي نوشت : 1. بحارالانوار، ج 43، ص 252. 2. كشف الغمه، ج 2، ص 315. 3. بقره / 201. 4. سفينةالبحار، ج 1، ص 208. 5. نهج البلاغه، خطبه 176. 6. همان، خطبه 224. 7. مؤمن / 71. 8. حديد / 23. 9. نهج البلاغه، حكمت 439.10. نور / 63. 11. مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 102. 12. نمل / 16. 13. مريم / 5 و 6. 14. نساء / 11. 15. كشف الغمّه، ج 2، ص 37. 16. نساء / 86. 17. مناقب، ج 4، ص 18. 18. آل عمران / 134. 19. منتهي الآمال، ج 1، ص 223. 20. لقمان / 15. 21. مناقب، ج 4، ص 73. 22. مائده / 32. 23. بحارالانوار، ج 2، ص 9. 24. احتجاج، طبرسي، ج 1، ص 8. 25. صافات / 99. 26. طه / 84. 27. ذاريات / 50. 28. معارج / 4. 29. نساء / 158. 30. فاطر / 10. 31. من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 224. 32. اعراف / 32. 33. كافي، ج 6، ص 446. 34. جلوه هايي از نور قرآن، ص 19. 35. حجرات / 12. 36. طه / 82. 37. بحارالانوار، ج 48، ص 82. 38. صافات / 130. 39. طلاق / 10 و 11. 40. عيون اخبارالرضا(ع)، ج 1، ص 187. 41. قمر / 24. 42. همان / ص 25. 43. كشف الغمّه، ج 3، ص 216؛ معجم رجال الحديث، ج 15، ص 26. 44. غافر / 84 و 85. 45. وسائل الشيعه، ج 28، ص 141. 46. نساء / 114. 47. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 64. 48. اسراء / 81. 49. قصص / 5 و 6. 50. الخرائج والجرائج، ج 1، ص 456؛ معجم احاديث المهدي، ج 4، ص 360. منبع:پایگاه سراج/س





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 496]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن