تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه خداوند براى خانواده اى خير بخواهد آنان را در دين دانا مى كند، كوچك ترها بزرگ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817095263




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عطار نیشابوری


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عطار نیشابوری
عطار نیشابوری نويسنده: محمد شجاعی تولد عطاراز شعرای نام آور ایران در قرن ششم و هفتم هجری قمری، عطار نیشابوری است. وی در حدود سال 540 در روستای «کدکن» یا «شادیاخ» از کناره‏های نیشابور، دیده به جهان گشود. پدر و مادر او، افرادی صالح و ارادت‏مند خواجه کائنات حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بودند. از این رو، فرزند دل بند خود را، هم نام حضرت ختمی مرتبت «محمد» نهادند تا این نام نیکو در شخصیت و کمال و الگو پذیری او نقشی بسزا و ارزش‏مند داشته باشد.عطار درباره نام خود در مصیبت نامه می‏نویسد:من محمد نامم و این شیوه نیزختم کردم چون محمد ای عزیز وی که پرورش خودرا وام دار چنین پدر و مادری می‏دانست، از آنان به نیکی یاد می‏کرد؛ در اسرار نامه پس از ستایش پدر، دعای او را هنگام جان دادن و آمین مادرش را این گونه بیان می‏کند:به آخر دم چنین گفت آن نکوکارخداوندا محمد را نکودار پدر این گفت و مادر گفت آمینوزان پس زو جدا شد جان شیرین عطار و وصف مادرعطار در خسرو نامه، پس از مرگ مادر، او را انسانی معنوی و اهل اشک و آه سحر و راز و نیاز شبانه می‏شناساند و در رثای او چنین می‏سُراید:مرا گر بود اُنسی در زمانهبه مادر بود و او رفت از میانه اگر چه «رابعه» صد تَهْمَتَن بودو لیک او ثانی آن شیر زن بود نه چندان است بر جانم غم اوکه بتوان کرد هرگز ماتم او بیا تا آه از این غم بر نیارمغمش در دل کشم دم بر نیارم نبود او زن که مرد معنوی بودسحر گاهان دعای او قوی بود عجب آه سحرگاهیش بودیز هر آهی به حق راهیش بودی تو می‏دانی که در درد تو چون بودکه رویش هر سحر پر اشک و خون بود پیشه عطارپیشه عطار، فروش گیاهان و گل‏های خوش بو و عطرآگین دارویی بوده است و بدین سبب، در بیشتر شعرهایش از خود به نام عطار یاد می‏کند، گاهی نیز لفظ «فرید» را که مخفف لقبش فریدالدین است، برای تخلص می‏آورد.وی به دلیل شغلش، عطاری، از پزشکی نیز آگاهی داشته و روزانه بسیار از بیماران را معاینه و با داروهای گیاهی مداوا می‏کرده است. خود در چند مورد از اشعارش به این پیشه اشاره می‏کند؛ در اسرار نامه می‏گوید:به شهر ما بخیلی گشت بیمارکه نقدش بود پنجه بَدْره دینار مرا نزد بخیل آورد آن مردیکی صد ساله‏ای دیدم در آن درد ز بیماری و درد آز خفتهچو مدهوشی به بستر باز خفته دلش با مرگ نزدیکی گرفتههمه سوییش تاریکی گرفته مناعت طبع عطارعطار از راه دارو فروشی و معالجه بیماران، روزگار می‏گذراند و به سبب همین، برای طلب روزی به دربار پادشاهان نمی‏رفت و لب به ستایش آنان نمی‏گشود و تا آخر عمر عزت نفس و مناعت طبع و بزرگ همتی او به جا ماند. در کتاب منطق الطیر می‏آورد:چون زِ نانْ خشک گیرم سفره پیشتر کنم از شوربا چشم خویش من نخواهم نان هر ناخوش منشبس بود این نانم و آن نان خورش هر توانگر کین چنین گنجیش هستکی شود در منّت هر سفله پست شکر ایزد را که در، باری نیمبسته هر نا سزاواری نیم من ز کس بر دل کجا بَندی نهمنام هر دُون را خداوندی نهم نه طعام هیچ ظالم خورده‏امنه کتابی را تخلص کرده‏ام همت عالیم ممدوحم بس استقُوت جسم و قوّت روحم بس است سرودن شعر هم زمان با درمانعطار همزمان با دارو فروشی و درمان بیماران به سرودن شعر می‏پرداخت که حاصل آن دو کتاب «مصیبت نامه» و «الهی نامه» است.مصیبت نامه کاندوه جهان استالهی نامه کاسرار عیان است به داروخانه کردم هر دو آغازچه گویم زود رَستم ز این و آن باز وی به دلیل اشتغال به طبابت، سه سال از سرودن شعر دوری گرفت و دست به قلم نبرد تا آن‏که روزی انگار ندایی غیبی او را متوجه می‏کند:به من گفت ای به معنا عالم افروزچنین مشغول طب گشتی شب و روز طب از بهر تن هر ناتوان استو لیکن شعر و حکمت قُوت جان است عطار پس از آن روی به شعر و حکمت آورد و سرودن شعر را ادامه داد.دگرگونی درونی عطاردرباره دگرگونی عطار و انقلاب درونی او که سبب شد به سیر و سلوک و عرفان روی آورد، سخنان گوناگونی گفته‏اند؛ جامی، شاعر قرن نهم در کتاب نَفحات الانس می‏گوید:گویند سبب توبه وی آن بود که روزی در دکان عطاری مشغول و مشعوف به معامله بود، درویشی آن جا رسید و چند بار گفت: چیزی در راه خدا به من بده، وی به دوریش اعتنایی نکرد، درویش گفت: تو چگونه خواهی مُرد؟ عطار گفت: چنان که تو خواهی مرد، درویش گفت: تو چون من توانی مرد؟ گفت: بلی، درویش کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و گفت: اللّه‏، و جان بداد! عطار را حال متغیّر شد و دکان بر هم زد و به این طریقه در آمد.انقلاب روحیانقلاب درونی عطار را به گونه‏ای دیگر نیز بیان کرده‏اند؛ می‏گویند:روزی درویشی به دکان دارو فروشی عطار رفت، نگاهی خیره به دکان افکند و چشمش پر اشک شد و آه بلندی کشید. عطار گفت: چرا خیره می‏نگری؟ بهتر این است که راه خود را بگیری و بروی، گفت: بار من بسیار سبک است، زیرا که جز این لباس کهنه چیزی ندارم، اما تو با این کیسه‏های پر از دواهای گران بها، چون گاه رفتن شد، چه می‏کنی؟ من می‏توانم به شتاب از این بازار بیرون روم، اما تو هم بهتر است از پیش، در صدد بستن بار خود برآیی و بهتر آن است که در کار خود اندیشه کنی.عطار، پس از شنیدن سخنان درویش، دست از کسب مال برداشت و به حلقه عارفان پیوست.دیدار عطار با مولویپدر مولوی در سفری که به مغرب ایران کرد، فرزند خردسال خود را، جلال الدین محمد، که بعدها به «مولوی» شهرت یافت، به همراه آورد، آنان از شهرهای نیشابور، بغداد، مکه و شام گذشتند و سرانجام در «قونیه» که از شهرهای فعلی ترکیه است، اقامت گزیدند. در طول این سفر و هنگام عبور از نیشابور، به دیدار شیخ فرید الدین عطار نیشابوری رفتند، هر دو حدود هفتاد سال داشتند، عطار «اسرار نامه» خود را به «مولوی» که در آن هنگام شش ساله‏ای بیشتر نبود، تقدیم کرد و درباره او با پدر چنین گفت: «این فرزند را گرامی دار، زود باشد که از نفس گرمش، آتش در سوختگان عالم زند.» این پیش بینی عطار بعدها به راستی پیوست و آن کودک خردسال شاعری پر آوازه شد.زادگاه عطار در هجوم خانمان سوز مغولهنگامی که عطار 76 ساله بود، ایران میدان تاخت و تاز بی‏رحمانه مغول شده بود. این قوم وحشی، حمله‏های خود را از سال 616، آغاز کردند و مانند مور و موریانه از آسیای مرکزی به سوی ایران سرازیر شدند و هر بنایی را که سر راه خود می‏دیدند، ویران و هر جان داری را بی‏جان می‏کردند. در کتاب جهان گشای جوینی، درباره این واقعه می‏گوید:از این وحشت‏ناک‏تر، واقعه نیشابور بود؛ زیرا در مدافعاتی که حصاریان این شهر انجام می‏دادند «تغاجار» داماد چنگیز کشته شده بود و به خون خواهی او، غیر از چهار صد تن پیشه‏ور که به اسارت بردند، همه اهل شهر را به قتل آوردند و فرمان رسید که شهر را از خرابی، چنان کنند که در آن جا زراعت توان کرد و هیچ کس حتی سگ و گربه را زنده نگذارند و بنا به مشهور در این واقعه، یک میلیون و نیم تن ره‏سپار دیار نیستی شدند.مرگ عطارآن گاه که مغولان مردم نیشابور را می‏کشتند، عطار که پیری ناتوان بود، به چنگ مغولی اسیر افتاد. مغول وی را پیش انداخت و همراه برد، در راه کسی شیخ را شناخت، پیش آمد و از مغول درخواست، تا چندین سیم از وی بستاند و شیخ را به وی ببخشد، اما شیخ روی به مغول کرد و گفت که بهای من نه این است. مغول پیشنهاد مرد نیشابوری را نپذیرفت. پس از اندکی، آشنایی شیخ را شناخت، پیش آمد و از مغول درخواست تا چندین زر از وی بستاند و شیخ را را به وی ببخشد، شیخ باز سخن خود را تکرار کرد. مغول نیز که می‏پنداشت، شیخ را به بهای گزاف از وی خواهند خرید، نپذیرفت و هم چنان با شیخ به راه افتاد. در نیمه راه، روستایی‏ای پیش آمد که خر خویش را می‏راند، شیخ را بشناخت و از مغول درخواست تا وی را رها کند، مغول از وی پرسید که در برابر آن‏چه خواهد داد و روستایی گفت یک توبره کاه، این جا شیخ رو به مغول کرد و گفت: بفروش که بهای من این است، مغول بر آشفت و در دم شیخ را هلاک کرد...روایت مرگ عطار از زبان شیخ بهاییشیخ بهائی در کتاب کشکول خود درباره مرگ عطار می‏نویسد:... وقتی که خون از رگ او می‏ریخت و مرگش نزدیک شده بود، شیخ با انگشت خود از خون خود بر دیوار، این رباعی را نوشت:در کوی تو رسم سرفرازی این استمستان تو را کمند بازی این است با این همه رتبه هیچ نمی‏یارم گفتشاید که تو را بنده نوازی این است مقبره عطار در شهر نیشابور، کنار آرام‏گاه حکیم عمر خیام و در جوار امام‏زاده محروق قرار دارد و زیارت‏گاه اهل دل است.آثار عطاراز عطار، آثار بسیار بر جای مانده است: دیوان اشعار، منطق الطیر، مصیبت نامه، الهی‏نامه، خسرو نامه و... کتاب ارزش‏مند و گران سنگ دیگری که از او بر جای مانده و به نثر نوشته شده، تذکرة الاولیا نام دارد که شرح حال 72 تن از بزرگان عارفان است که با نام امام جعفر صادق علیه‏السلام آغاز می‏شود و با نام امام محمد باقر علیه‏السلام پایان می‏گردد.عشق عطار به اهل بیت علیه‏السلام عطار در تذکرة‏الاولیا در ذیل‏نام امام‏جعفرصادق علیه‏السلام ، ایشان را با لقب‏هایی‏بلند، توصیف‏می‏کند:آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صِدّیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیا، آن جگر گوشه انبیا، آن وارث نبی، آن عارف عاشق، جعفرالصادقو سپس می‏افزاید:گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم، کتابی جداگانه باید ساخت، این کتاب شرح اولیاست که بعد از ایشان بوده‏اند، اما به سبب تبرّک به صادق علیه‏السلام ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است و چون از اهل بیت علیه‏السلام بود و سخن طریقتْ او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است، کلمه‏ای چند از آنِ او بیاوریم که ایشان همه یکی‏اند، چون ذکر او کرده شود، از آنِ همه بُوَد...منبع: سایت حوزه/خ
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 758]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن