واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: وقتي دانشگاه رحم اجارهاي ميشود!
اگر جمله كليشهاي دانشگاه محل علمآموزي و علمورزي است را آغازي براي يك نوشته قرار دهيم بيگمان بايد به روي ديگر سكه دانشگاه نيز توجه كنيم؛ روي سياسي و اجتماعي اين نهاد.
دورههاي مختلف تاريخ معاصر ايران، نشان داده است كه دانشگاه با فضاي سياسي و اجتماعي كشور گره خورده است و بدون شك نميتوان ورود سياسي و اجتماعي دانشگاه را از تحركات علمي آن جدا دانست. يكي از نقاط برجسته فعاليتهاي سياسي و اجتماعي دانشگاه، تشكلهاي دانشجويي است كه بررسي انواع و اقسام آن، خود داستان ديگري است كه بايد سرود. اما اگر به حال امروز دانشگاه و دانشجويان و تشكلهاي دانشجويي بنگريم به نظر ميرسد كه وضعيت چندان مساعد نيست يعني دانشجويان با تفكرات مختلف راضي به وضع فعلي فعاليتهاي دانشجويي نيستند. كمتحركي وجه شاخص دانشجو و تشكلهاي دانشجويي محسوب ميشود. اما راهكار چيست؟ شايد برخي به دنبال برخورد گلخانهاي با دانشگاه هستند تا آنچه كه را ميپسندند يا بعضاً مظلوم ميپندارند، رشد دهند و برخي معتقد به فراهم كردن زيرساختهاي نرمافزاري تحرك دانشگاهها هستند. اگر به جاي پيگيري راههاي قانوني، ملاحظات صنفي و قبيلهاي مبناي تصميمگيري شود آنگاه اين افراطيگري خواهد بود كه سربرخواهد آورد. بازگشت اساتيد و دانشجويان اخراجي، اگر مبتني بر قانون باشد چه اتفاق نيكويي ولي بازگشت بيضابطه افرادي كه به دليل تحصيلي از دانشگاه اخراج شدهاند و صرفاً گردني كلفت و صداي بلند دارند چندان با مشي اعتدالي سازگار نيست. پا گرفتن تشكلها و افرادي كه غوغاسالاران سالهاي گذشته دانشگاهها بودهاند، آن هم نه به دليل فضاي مساعد و خواست دانشجويي بلكه به دليل آمپولهاي تقويتي برون دانشگاهي و درون دانشگاهي چيزي جز يادآوري تنش و درگيري در دانشگاه نيست. بدون شك بايد فضاي امنيتي در دانشگاهها حاكم نباشد و دانشگاه، مهد آزادانديشي باشد اما اين مسئله با استفاده سياسي براي قدرتنمايي در داخل حاكميت منافات دارد. در دوران رياستجمهوري سيدمحمد خاتمي يكي از تلخترين حادثههاي دانشجويي ايران رخ داد و آن فتنه 18 تير1378 بود. حادثهاي كه بزرگترين قرباني آن دانشجويان بودند. اما اين تنها حادثه دانشجويي نبود و حوادث مختلفي در دوران رياست جمهوري سيدمحمد خاتمي در دل دانشگاه رخ داد كه بسياري آن را ناشي از دستاندازي جريانهاي سياسي به دانشگاه براي وزنكشي در عرصه قدرت ميدانند يعني فشار از پايين و چانهزني از بالا. حادثههايي كه برخي از نقشآفرينان آن يا بهتر بگوييم مدعيان جنبش دانشجويي مولد آن، سر از كشورهاي غربي و كاخ سفيد درآوردند و توفيق انداختن عكس يادگاري با جرج بوش نصيب آنها شد. افرادي چون احمد باطبي، علي افشاري و اميرعباس فخرآور را بايد از اين جمله افراد دانست. پديدههايي به نام فرا دانشجويان سياستزده شدن دانشگاه و دانشجو يعني تبديل دانشگاه از يك نهاد اجتماعي به يك ميدان مسابقه. ميدان مسابقهاي كه جريانهاي سياسي براي كسب منفعت بيشتر، منفعت دانشگاه و دانشجو را ناديده ميگيرند و پاي بده بستانها به صحن دانشگاه باز ميشود و اينجاست كه با پديده فرادانشجويان مواجه ميشويم؛ افرادي كه مجري و هماهنگكننده جريانهاي سياسي در دانشگاه ميشوند و عدالتخواهي و آرمانطلبي خود را با قدرت و ثروت معاوضه ميكنند. راه را براي جريانهاي سياسي باز ميكنند و از منفعت آن در داخل و خارج دانشگاه استفاده ميكنند. تزريق اين افراد به دانشگاه سم كشندهاي است كه جز تبديل دانشگاه به ميدان جنگ سودي ندارد. بورسهاي دكتري بيحساب و كتاب را ميتوان ماحصل اين رويه دانست. ضوابط دانشگاهي قرباني سياست سياستزده شدن دانشگاه، ضوابط و قوانين را فداي قدرتطلبي ميكند. از اينجاست كه انتصاب مديران دانشگاهي سياسي ميشود و مديران سياسي، گلخانههاي دانشجويي تشكيل ميدهند تا تشكل و جريانهاي دلخواه را پرورش و به زور قرص و دارو تقويت نمايند. اين مسئله باعث ميشود تا دانشجويي كه مطابق آييننامه دانشگاه به دليل علمي و تحصيلي مستحق اخراج است، زيرسبيلي رد شود يا از امكانات رفاهي مانند خوابگاه استفاده نمايد. دانشجوي اخراجي به دانشگاه بازگردد تا به جريانسازي كمك نمايد. اما چرا؟ دانشگاه شنيهاي تانك ميشود! بدون شك دانشگاه نهاد تأثيرگذار اجتماعي و سياسي محسوب ميشود كه عنصر اصلي آن جوان دانشجوي آرمانطلب و عدالتخواه و پرانگيزه است، حركت اين قشر يعني جريانسازي اجتماعي و به تبع جريانسازي سياسي. پس فتح اين سنگر يك گام مؤثر براي رسيدن به اهداف سياسي است. گاهي اين روند شكل ناجوانمردانهاي به خود ميگيرد و بدنه سنگين يك جريان سياسي كه توان تحرك در عرصه اجتماعي و حكومتي را از دست داده است بر جنبش دانشجويي سوار ميشود تا به پيش رود و فرمان نيز از دست دانشجويان خارج ميشود. دانشگاه رحم اجارهاي ميشود! دانشگاه ميتواند بستر ايجاد جريان سياسي از طريق جذب، سازماندهي و آموزش و در گام بعدي تحرك، مطالبه، چانهزني و مشاركت در قدرت شود. اين كار از طريق نهادسازي ميسر ميشود و ايجاد نهادهاي حقوقي يك نقش مهم در بازسازي سياسي در دانشگاه دارد. از اين رو بسياري از جريانهاي سياسي يا از دانشگاه متولد ميشوند يا اينكه به دنبال آن هستند كه وارد دانشگاه شوند و در آن به شكوفايي و اوج برسند. البته گفتمانسازي و جريانسازي سياسي در دانشگاه نه تنها عيب نيست بلكه مبارك و ميمون است اما آنچه از گفتمانسازي سياسي در دانشگاه انتظار ميرود دربردارنده فضا نقد و بررسي و برقراري كرسيهاي آزادانديشي است و نه فعاليتهاي زيرزميني و تحركات خياباني و تبديل دانشگاه به اتاق جنگ و بعضاً ميدان جنگ. بازگشت افراد معلومالحال به دانشگاهها كه قاعده بازي در فضاي سياسي سالم را بلد نيستند و سابقه ناصوابي در كارنامه دانشجويي و سياسي و علمي خود دارند چندان كار عاقلانهاي به نظر نميآيد. حماسه 24 خرداد در بستر و چارچوبي اتفاق افتاد كه بسياري به بهانه مخدوش بودن اين بستر و چارچوب، انتخابات 1388 را زير سؤال برده و با استمرار ادعاهاي فراقانوني خود، هزينههاي زيادي را به جريان نوپاي مردمسالاري ديني ايران وارد نمودند. لقاح مصنوعي جريانهاي منسوخ، ضعيف شده، طرد شده و سياستزده در رحم دانشگاه اگرچه ممكن است چند صباحي موجب شادي پدر و مادر خود را فراهم آورد اما در نهايت تيشه به ريشه جريان اصلاحي در كشور و آسيب به جريان گفتمان انقلاب اسلامي خواهد شد. *كارشناسي ارشد علوم سياسي
نویسنده : محمدحسين فرهاديان *
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: 26 فروردين 1393 - 13:57
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 61]