تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):حريص از دو خصلت محروم شده و در نتيجه دو خصلت را با خود دارد: از قناعت محروم است و در...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830727615




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آزادي، به عمق و کمال دينداري کمک مي کند


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آزادي، به عمق و کمال دينداري کمک مي کند
آزادي، به عمق و کمال دينداري کمک مي کند گفتگو با دکتر نجف لکزايي ، استاد علوم سياسي نجف لکزايي، متولد 1348، زابل دانش آموخته و پژوهشگر حوزه ي علميه ي قم ، دکتر در علوم سياسي ، رئيس پژوهشکده ي علوم انديشه ي سياسي (در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي) و سردبير فصلنامه «علوم سياسي ». استاد ! آيا «آزادي » از مفاهيم جديد و زاييده ي مدرنيسم و انقلاب صنعتي و تحولات فکري و اجتماعي در جهان غرب است ؟ يا قبلا هم با همين تعاريف در جهان و متفکران و اديان ، مطرح بوده است ؟سؤال بسيار مهمي است . اغلب مفاهيمي را که ما با آنها مواجه هستيم . مي توان در قالب ثابتي تعريف کرد که حالت فرازماني داشته باشد . در عين حال ، از همين تعاريف فرازماني ، برداشت هاي متفاوتي مي شود که مثل بحث «آزادي» که مي توانيم تعريف ثابتي از آن داشته باشيم ؛ چون به هر حال ، يک «مفهوم» است ؛ اما از همين يک مفهوم ، برداشت هاي مختلفي در طول زمان ، صورت گرفته است .در بحث آزادي، ما مفهوم را مي توانيم به کمک سه رکن تعريف کنيم : يکي «عامل (يا فاعل) آزادي» رکن دوم ، «مانع آزادي » و رکن سوم نيز «هدف آزادي » مي گوييم آزادي عبارت است از اين که : « يک عامل مي خواهد از يک مانعي رها باشد تا به هدفي برسد » و اگر بخواهيم فرمول اين را ارائه بدهيم ، عبارت است از اين که : « X آزاد است از Y تا به وضعيت Z برسد ( و يا تا کار موسوم به Z را انجام دهد)». اما براي اين سؤالات که : چه کسي آزاد است ؟مانع چيست ؟ و هدف چيست ؟ پاسخهاي مختلفي وجود دارد. اين پاسخ هاي مختلف (که تعاريف مختلفي را به وجود مي آورند)، از کجا توليد مي شوند ؟ و چرا اين پاسخ ها تا به اين حد ، متنوع هستند ؟ اين امر ، برمي گردد به پيش فرض ها ، تئوري ها، مباني و چارچوب هاي فکري، اعتقادي و کلامي هر فرد و هر مکتب که اگر لازم شد، در ادامه به آن مي پردازيم . ولي به طور خلاصه بايد گفت مفهوم جديد و قديم آزادي با يکديگر تفاوتي ندارد و يکي است و مي توان همين سه رکن را برايش عنوان کرد .اما اين که چرا برداشت هاي مدرن از سنتي متفاوت است (چنان که برداشت هاي سنتي هم با هم متفاوت است و برداشت هاي مدرن هم با يکديگر تفاوت دارند)، جاي سؤال است . در اسلام ، آزادي به گونه اي تعريف مي شود، در مکاتبي که درهمان صدر اسلام بوده اند ، به گونه اي ديگر و در يونان باستان و دوره ي مدرن نيز به گونه هايي ديگر . به طور کلي در مکاتب مختلف ، تعاريف و برداشت هاي گوناگوني از آن شده است پس ما يک مفهوم داريم به نام آزادي که سه رکن «فاعل» و «مانع» و «هدف» آزادي دارد؛ تعريف هاي زيادي از هريک سه رکن آن داريم . توضيح روشني داديد . ممنون ! اما حالا اين سؤال مطرح مي شود که چه تفاوت هاي اساسي در ميان مکاتب فکري در تعريف آزادي وجود دارد ؟آيا تعريف آزادي در شرق يا غرب و يا جهان اسلام ، مي تواند متفاوت از هم باشد ؟ يا لزوما بايد به تعريف واحدي رسيد ؟تعريفي که هر مکتب از آزادي ارائه مي دهد، با توجه به مباني انسان شناختي، مباني معرفت شناختي ، هستي شناختي و غايت شناختي و ديگر مباني همان مکتب است . من براي مثال، به چند مکتب اشاره مي کنم . مثلاً در اسلام با توجه به اينکه نظام هستي را آفريده ي خدا مي دانيم و انسان را مخلوق او مي دانيم و معتقديم که دنياي آفرينش همين جهان مادي نيست ، بلکه آخرتي هم هست و هدف اصلي انسان را قرب به خدا مي دانيم ، تعريفي که ازآزادي مي کنيم ، از تمامي اين مسائل ، متاثر است. در نتيجه ، درتعريف کلي آزادي از ديدگاه اسلام و قبل از اين که آن را دسته بندي کنيم و به آن قيدهاي سياسي ، معنوي، اجتماعي و ... بزنيم ، مي گوييم : «انسان ، از موانع دروني مثل هواهاي نفساني و غرايز و رذايل وموانع بيروني مثل استبداد و استعمار و... آزاد است تا به خدا برسد ». يعني در اسلام ، فاعل آزادي، انسان است، مانع آزادي ، موانع دروني و بيروني اند که مي توانند سياسي ، اجتماعي ، اقتصادي ، فرهنگي و... باشند و هدف نيز نزديکي به خداوند است . چرا ما مي آييم و آزادي را اين گونه تعريف مي کنيم ؟ اين به اين خاطر آن مباني خاص است . حال اگر بخواهيم تعريفي از «آزادي سياسي» در اسلام داشته باشيم ، چه مي شود ؟ آزادي سياسي در اسلام به اين شکل تعريف مي شود : «آزادي احزاب و گروه هاي سياسي در جامعه ي ، اسلامي و نبود مانعي به نام استبداد و استعمار در بيرون ، و هواهاي نفساني در درون تا يک نظام اسلامي براي رسيدن به خداوند ، شکل بگيرد »: اما همين آزادي سياسي ، در يک جامعه ي ليبرال دموکراسي اين گونه تعريف نمي شود . جامعه ي ليبرال دموکراسي مباني خاصي دارد . از مهمترين هاي آنها مباني سکولاريستي و اومانيستي است. مبناي اومانيستي يعني اين که ما درتعارض بين انسان و غير انسان ، انسان را مقدم مي کنيم . به طور مشخص ، درتعارض بين عقل و وحي ، عقل انسان را مقدم مي کنيم. به طور مشخص ، در تعارض بين عقل و وحي ، عقل انسان را مقدم مي کنيم ، و در تعارض بين حرف انسان و حرف خدا ، حرف انسان را مقدم مي کنيم . چنين ديدگاهي در حوزه ي سياست هم سکولار است و مي گويد که ما منافع انسان ها را برخواسته هاي خداوند، مقدم مي کنيم . هدف غايي در ليبرال دموکراسي چيست ؟رسيدن به رهايي و لذت ها و اين که هر کسي بدون هيچ قيد وبندي به خواسته هاي خود برسد . بنابراين ، آزادي سياسي اين گونه تعريف مي شود که : « احزاب ، افراد و گروه ها و انجمن ها از مانعي به نام دولت ، آزادند تا به حداکثر چيزي که مي خواهند برسند» . حالا آن حداکثر، هر چه مي خواهد باشد . لذت ، رفاه يا حتي خود آزادي! جالب اين است که در ليبرال دموکراسي ، «رسيدن به آزادي» خودش هدف غايي است ؛ اما معتقدان به دموکراسي ليبرال (يعني دموکراسي اي که هيچ نوع پايبندي اي به دين وسنت و ... ندارد)، پاسخ روشني نمي دهند که مي خواهند به آزادي برسند براي چه ؟ در حالي که در فرهنگ اسلامي ، با تعريفي که عرض کردم، آزادي هدف نيست ؛ بلکه ابزاري است براي رسيدن به هدف «قرب به خداوند» .در مکاتب برخي ديگر، مانند مارکسيسم ، اصولاً جايي براي بحث آزادي به گونه اي که ليبرال دموکراسي و يا اسلام مطرح مي کنند، وجود ندارد . مارکسيسم، در واقع ، تعريف آزادي را «رهايي طبقه ي کارگر از طبقه ي سرمايه داران و صاحبان ابزار توليد » مي داند تا کارگران از زير يوغ آنان به درآيند» . به همين خاطر است که آن جا عدالت و برابري اجتماعي و جامعه ي بي طبقه و يکسان سازي مطرح مي شود . پس همان گونه که در پاسخ سؤال اول هم مطرح شد ، تعريف آزادي در هر مکتبي ممکن است با مکاتب ديگر کاملا متفاوت باشد و آزادي تقريبا به يک «مشترک لفظي» تبديل شده است ؛ يعني ضمن آن که ارکان مذکور، ثابت مانده اند، اما تعريف ها و برداشت ها فرق مي کنند. اگر از اصطلاحات لاتين بخواهيم استفاده کنيم ما يک concept (مفهوم ) داريم و يک conception (برداشت ) که اولي در بين همه ي تعاريف مطرح شده ، ثابت است ودومي از هر تعريف به تعريف ديگر، متفاوت مي شود و با توجه به عينکي که افراد، به چشم و ذهن خويش زده اند ، اين دگرگوني و تنوع ،جلوه مي کند . آيا حق زيستن ،از مقوله ي حقوق اساسي حقوق بشر و به تعبير ديگر ، مقوله اي پيش ديني و فرا ديني است ؟ يا حقي است که اديان و (مثلا اديان ابراهيمي ) براي پيروان خود قائل شده اندو شامل ديگران نمي شود؟هر دو تاهست ؛ يعني آزادي ، هم حق برون ديني و پيش از دين و طبيعي است و هم پس از دين. به اين ترتيب که خود دين بايد «انتخاب » شود. اصلا يکي از ويژگي هاي انسان، حق انتخاب دين است و اگر اساسا کسي را مجبور به پذيرش بکنيم ، به هيچ وجه ، درست نيست ،يعني اگر کسي را مجبور به نماز خوانندن کنيم ، آن نماز ديگر عبادت خداوند نيست ؛ بلکه يک سري حرکات ورزشي است . ملا صدرا جمله ي بسيار زيبايي در خصوص اختيار انسان دارد و مي گويد خداوند براي تمام موجوداتي که آفريده، طبيعتي قرار داده است ، بجز انسان . هيچ کدام از موجودات نمي توانند از دايره ي طبيعت خود خارج شوند ، بجز انسان که طبع و طبيعتش «مختار بودن » و « آزادي انتخاب » است و خداوند طبع «اختيار » را در وجودش سرشته است . بر اين اساس، انسان مي تواند هر چيزي که اراده کند، بشود و مثال مي زند که اگر بخواهد از ملائکه برترشود و يا مثل يکي از حيوانات شود، مي تواند. آيه اي هم در اين مورد داريم که انسان ها مي توانند از ملائکه بالاتر بروند و يا از حيوانات هم پست تر شوند (سوره ي انعام / آيه ي 79). با توجه به اين مبناي فلسفي که در بحث انسان شناسي اسلامي داريم و مي گوييم انسان، موجودي است مختار و با توجه به نکته اي که در دين اسلام داريم که انسان ، دين را با تحقيق مي پذيرد ، به اين نتيجه مي رسيم که يک مرحله از آزادي درخارج از دين قرار دارد. من که آفريده شده ام ، مخصوصا بر اساس آموزه هاي اسلامي ، موجودي مختار آفريده شده ام . البته خداوند ، تعاليم و آموزه هايي را براي هدايت من فرستاده و مي فرمايد : « ما راه درست را به انسان نشان داديم و مي تواند سپاس گزار باشد يا ناسپاس» (سوره ي انسان / آيه ي ،3) و لطف کرده که پيشوايان دين را فرستاده و من نيز آنها را انتخاب مي کنم. يک مسير ديگر آزادي هم از اين جا شروع مي شود و آن مرحله اي درون ديني است ؛ يعني اين که وقتي که من دين را پذيرفتم (مثل آن که فرد در نظام هاي ليبرال دموکراسي مثلا قانون اساسي کشوري را مي پذيرد که حدود و محدوديت هايي را براي آزاي به وجود مي آورد)، دين هم قوانين و قواعدي دارد و به تبيين موانع مي پردازد و مي گويد مثلا برخي از عناصر در درون شماست که مانع تحقق اهداف شما مي شود و برخي از موانع ديگر هم در بيرون شما هست. در مورد «هدف آزادي » هم بايد گفت همان طور که دين در چگونگي شناخت و هدف، کمک و دخالت مي کند، حتي در جامعه ي ،غير ديني نيز باز هم اهدافي براي آزاي تعريف مي شود . بنابراين مي توانيم بگوييم سرنوشت آزادي به لحاظ فلسفي ، در خارج از دين روشن مي شود که آيا انسان ، اساساً موجودي مختار هست يا نه ؟ و حقي دارد يا ندارد؟ بخش ديگري از اين سرنوشت هم در دين يا مکاتب فکري بشري تعيين مي شود ، به اين معنا که اين آزادي فلسفي اي که من دارم ، چه تاثيري بر حيات سياسي ، اجتماعي و اقتصادي و زندگي فردي من دارد و به چه آزادي ها و محدوديت هايي مي انجامد . مطلب جالبي درمورد خاطره درس اخلاق حضرت امام برايتان بگويم . ايشان قبل از تبعيد در قم ، درس اخلاقي مي گفتند که رژيم پهلوي، آن را تعطيل کرد و براي من جالب بود که بدانم رژيم پهلوي ، يک درس اخلاق را براي چه تعطيل کرد ؛ در صورتي که فلسفه ي درس اخلاق ، دعوت به خوبي و پرهيز از چيزهاي بد است يا حتي علي القائده ، حرف سياسي در آن زده نمي شود . بعد از بررسي ديدم که درس اخلاق امام هم ابعاد سياسي و جامعه سازي داشته است . ايشان يک جايي در درسشان فرمودند که موضوع اخلاق، «انسان کامل» است و اگر شما مي خواهيد انسان کامل شويد ، مثلا اين کارها را بايد انجام بدهيد . بعد هم فرمودند براي انسان کامل شدن ، بايد با موانع کمال مبارزه کنيم و در ادامه فرمودند که موانع کمال ، دو دسته اند : بيروني و دورني . موانع دروني ، همان رذايل اندکه سرکرده ي، آنها نفس است و موانع بيروني ، استبداد و استعمار و حکومت هاي فرعوني اند . فرعون هم که بر قوم خودش حکومت مي کرد ، طبق آيه قرآن ، قوم خودش را خوار مي کرد ودر نتيجه ، آنها هم اطاعتش مي کردند که قرآن به انتقاد از اين کار مي پردازد (سوره ي زخرف / آيه ي 54).اسلام، چه موضعي در قبال «آزادي» به معناي امروزي اش دارد ؟ آيا مسلماني و تقوا و ايمان ، حق انسان يا شهروندان را براي برخورداري از آزادي هاي سياسي اجتماعي ، بيشتر مي کند؟معناي امروز آزادي، ابهام دارد . با توجه به تعريف هايي که اشاره کرديم ، نمي توان گفت که معناي امروزي آزادي دقيقاً چيست . در واقع، معنا و تعريفي ( و نه فرمولي ) که بر روي آن اتفاق نظر وجود داشته باشد ، نداريم که بگوييم درفرهنگ لغات يا در مصوبات سازمان ملل و يا در اعلاميه ي جهاني حقوق بشر ، اين تعريف استاندارد از آزادي ، آزادي سياسي و اجتماعي، آزادي اقتصادي و آزادي فرهنگي قابل دسترس است تا بتوانيم بگوييم آزادي اي که در اسلام آمده ، با آزادي امروزي چه نسبتي دارد .اين نکته درست است که ما تعاريف مختلفي از آزادي داريم؛ اما در عين حال ، همه ي اين تعاريف به دو دسته يا طيف ، قابل تقسيم بندي هستند: يک دسته تعاريف حداکثري داريم که سرآمد آنها ليبرال دموکراسي يا همان مکتب فکري غالب جهان غرب و بويژه امريکاست و يک دسته تعريف حداقلي که اوج آنها مارکسيسم يا همان مکتب فکري مطرح در شوروي سابق است . بر اساس يک تقسيم بندي ديگر، تعاريف دنيايي محض وسکولاريستي داريم که ليبرال دموکراسي و سوسياليزم ، از اين جهت ، در يک گروه اند و در طرف مقابل ، تعاريفي هستند که در آنها حقايق و اهدافي فراتر از مادّه و زندگي مادي مطرح است . اما تعريفي که در اسلام از آزادي ارائه مي شود، چه ويژگي هايي دارد ؟ آيا زمينه ي رشد انسان را به نسبت ديگر تعاريف ، بيشتر فراهم مي کند ، يا نه ؟تعريف آزادي از ديدگاه اسلام ،دو بعدي است ؛ يعني هم به بخش مادي و دنيوي حيات انسان که در ليبرال دموکراسي مورد توجه است توجه مي کند و هم به بخش معنوي اش. نکته ي دوم ، اين که به نظر من، تعريف اسلام از آزادي ، چون مبتني بر آموزه هاي ديني است ، ضمانت اجرايي بيشتري دارد تا آن تعريفي که در مکاتب غربي و از جمله در ليبرال دموکراسي (به عنوان مکتب فکري پيشتاز و غالب در غرب امروز ) گفته مي شود . در خود انديشه ي انديشمندان غربي ، اين نکته مورد توجه قرار گرفته که وقتي خدا را از صحنه ي زندگي بيرون مي کنيم، ديگر دليلي براي انجام ندادن خيلي کارها وجود ندارد . نيچه (فيلسوف آلماني )، جمله مشهوري دارد که مي گويد : « خدا مرده است » . پس در غياب خدا هر کاري مي شود کرد .اين جمله ي نيچه را دوجور مي شود فهميد يک فهم ، اينکه نيچه به گونه اي تاييدآميز و به عنوان يک خبر ، اين جمله را گفته باشد ، اما معناي ديگر ، جنبه ي انتقادي دارد و امروزه که از لحاظ تبار شناسي انديشه ، نيچه را جزو گروه پست مدرن ها مطرح مي کنند و مي گويند از کساني است که مي توان در ريشه يابي پست مدرنيسم به او رسيد ، اين جمله ي مشهور او ، معناي ديگري مي يابد . او به غرب مي گويد که شما خدا را کنار گذاشته ايد و وقتي اين کار را کرديد و وقتي انسان ومنافع انسان را بر خدا مقدم کرديد، هيچ کاري وجود نخواهد داشت که از انجام دادن آن ، پرهيزي داشته باشد . خوب، ممکن است که اين پرسش به وجود آيد که اين انسان بريده از خدا ، چه نوع کارهايي را انجام دهد ؟ اين انسان بريده از خدا آمده و دست به استعمار ديگر انسان ها زده ! چرا ؟ براي اين که منافعش ايجاب مي کند که کشورهاي ديگر را تصاحب و چپاول کند . پس چه چيزي بايد مانع آن باشد؟ مانعي وجود ندارد ؛ چون مي خواهد به لذت و رفاه برسد و برايش تفاوتي نمي کند که شهروندان کشور ديگري در رنج و عذاب فقر وجهل و بردگي و ... باشند يا نباشند . او مي گويد که در عرصه ي اقتصادي مي خواهم عرضه و تقاضا وجود داشته باشد . چنين کسي ، کالايي ارائه مي کند و هر قيمتي که مي خواهد ، برايش مي گذارد و برايش مهم نيست که ديگران توان خريد آن را دارد يا خير. مثلاً در يک زمان در انگليس ،گندم صادر مي شد و در برخي از جزاير انگليس ، مردم از گرسنگي مي مردند ؛ چون پولي براي خريد نان نداشتند. آن صادرکننده ها هم گندم را به مناطقي صادر مي کردند که با قيمت بالاتري به فروش مي رفت . يا امروزه امريکا براي تثبيت قيمتها بخش عظيمي از گندم خودش را به دريا مي ريزد تا قيمت جهاني گندم، پايين نيايد ، در حالي که درکشورهاي ديگر ، انسانهايي از گرسنگي مي ميرند . نکته اي که در اين جا هست ، اين است که آزادي در اسلام ، يک آزادي همه جانبه است . يعني هم آزادي معنوي و هم آزادي در عرصه هاي بيروني (اقتصادي ، سياسي ، فرهنگي و اجتماعي) در آن ، لحاظ شده است . در واقع ، آن آموزه هاي الهي است که آزادي را در عرصه هاي بيروني کنترل مي کند و اين کنترل ، باعث مي شود که ما از آزادي خودمان براي آزار و اذيت کشورهاي ديگر و همنوعان خودمان استفاده نکنيم . پس ديدگاه شما اين است که آزادي در فرهنگ ديني و در چارچوب انديشه هاي ديني، دستاوردهاي بيشتري دارد ... بله، قطعا ! به صراحت، خدمتتان عرض مي کنم که آزادي ، در چارچوب انديشه هاي ديني، برکاتي دارد که قابل مقايسه با فرهنگ غير ديني و ليبرال دموکراسي نيست . حالا البته ممکن است ما به عنوان مسلمان از آموزه هاي ديني در برخي از موارد ، درست استفاده نکرده باشيم و نکنيم و يا آنها را به خوبي درک نکرده ودرنيافته باشيم و يا حتي اينها را به خوبي آموزش نداده باشيم و يا کساني که در طول تاريخ از اين آموزه ها سوء استفاه کرده باشند چنان که در جهان اسلام، در گذشته و امروز ، شاهد برقراري نظام هاي استبدادي هستيم . خوب ! اينها ربطي به دين ندارد واسلام، اين مسائل را نفي وطرد کرده است . اين را از اين جهت گفتم که جوان هاي عزيز ما نبايد اين بحث را بلافاصله با وضعيت موجود جهان اسلام و با وضعيت تاريخي جهان اسلام ، مقايسه کنند . اگر بخواهيم مقايسه کنيم، مي توانيم با مدل آرماني حکومت امام مهدي (عج) و نظام حکومتي امام علي (ع) ويا با همين تاريخ کوتاه نظام جمهوري اسلامي مقايسه کنيم و ملاحظه مي کنيم زماني که به آموزه هاي ديني نزديک تر شده ايم، چه برکاتي داشته و هر وقت خدايي ناکرده جاهايي دور شده ايم . چه مشکلاتي داشته است . آزادي، چه رابطه اي با تکليف و مسئوليت دارد ؟ و چه نسبتي با آگاهي و توسعه ؟نسبت آزادي با تکليف و مسئوليت ، دوطرفه است ؛ يعني هر جايي در فرهنگ اسلامي اين گونه است که اگر حقي داريم ، تکليفي هم داريم . اگر آزادي و اختيار (اختيار به معناي مبناي فلسفي آزادي درعرصه سياسي ، اجتماعي و اقتصادي ) را به عنوان يک حق شهروندي داريم ، تکليفي هم داريم . اينها در آموزه هاي ديني ما ، در ارتباط با هم هستند . به همين شکل ، آگاهي و دانش هم با آزادي ، ارتباط پيدا مي کنند هر چه قدر آگاهي و دانش ما بالاتر برود، آزادي ما بيشتر مي شود . من مثالي مي زنم تا بحث قابل فهم تر شود . اگر از محل کارم تا منزل ، يک راه بلد باشم ، آزادي من در همين يک راه ، محدود مي شود ؛ اما اگر پنج مسير بلد باشم ، آزادي و قدرت انتخاب من بيشتر مي شود و اگر تعداد به ده برسد ، آزادي من هم به همين نحو، بيشتر مي شود . درعرصه هاي سياسي ، اقتصادي و اجتماعي هم همين گونه است . هر مقدارشهروندان يک جامعه ، آگاهي بالاتر و سطح سواد و معرفت بالاتري پيدا کنند، اطلاع آنها هم از قوانين و مقررات و حقوقشان بيشتر مي شود و به همان ميزان ، آزادي آنها هم بيشتر مي شود و به همان ميزان ،آزادي آنها هم بيشتر مي شود، چرا که جهل ، مانعي مهمي در راه رسيدن ما به سعادت يا خوش بختي است .اساسا علت اين است که انسان به دنبال علم رفت ، رها شدن از بدبختي بود. انسان مي ديد که هر چه دانش کمتري داشته باشد،کمتر مي تواند از طبيعت استفاده کند و نمي تواند نظام اجتماعي اي شکل دهد که برايش نظم اجتماعي و امنيت به بار آورد، لذا به دنبال علم رفت . منتها در فرهنگ اسلامي ، علم به تنهايي کافي نيست . علاوه بر علم، ايمان هم لازم است واين همان فرقي است که بين آزادي در فرهنگ هاي ديني و غير ديني وجود دارد . بنابراين، به صورت مختصر مي توان اين چند فرمول را ارائه کرد : اول، اين که هر چه دانايي بيشتر ، آزادي بيشتر ! دوم اين که ، هر چه آگاهي ما با ايمان و معنويت توأم باشد ، آزادي ما کاربردش مثبت است و اگراين دانايي ما با معنويت توأم نباشد ، کاربردش مي تواند منفي باشد ، به عنوان مثال ، ما مي بينيم که بشر به فناوري هسته اي رسيد و کشوري مثل امريکا بلافاصله از آن ، استفاه کرد و بمب اتمي ساخت و بر سر مردم ژاپن فرو ريخت و بيش از صدهزار نفر از بين رفتند. اين محصول دانايي بشر است . شناخت انرژي هسته اي ، يک دانايي است که واقعا قدرت بشر را زياد مي کند و قطعا بدون آن ، بشر مي توانست جنگ هاي محدودتري داشته باشد، در حالي که با رسيدن به اين فناوري مي تواند جنگ هاي گسترده تري در شکل هاي جديدتر داشته باشد . چيزي که انسان را محدود مي کند و باعث مي شود که آزادي اش سمت وسوي مثبتي داشته باشد و به نفع ديگران باشد، عنصر «ايمان» است ؛ يعني اعتقاد به اين که انسان بايد در برابر خداوند، پاسخگوي اعمال خود باشد. برخي معتقدند که : آزادي مطرح در متون ديني اسلام، آزادي معنوي است و مفهوم و حيطه اي کاملاً متفاوت با آزادي مصطلح (يعني آزادي سياسي اجتماعي) دارد و در عين حال، اين دو، قابل جمع اند، به اين معنا که مي توان به اصطلاح امروزي اش «آزاد» بود و از لحاظ معنوي « در بند » ! يا مي توان در زندان ابوغريب زندگي کرد و طبق تعريف اسلام، آزاد بود ! ديدگاه شما به عنوان کارشناس اين هر دو زمينه درباره ي اين عقيده چيست ؟اين بحث ، با«مراتب آزادي»، مرتبط است . در واقع يک مرحله از آزادي در فرهنگ اسلامي همان آزادي معنوي است ؛ يعني فرد از موانع کمال ،چه دروني و چه بيروني ، آزاد باشد تا به خدا برسد و خداگونه شود . بنابراين، انساني که در يک زندان زنداني است ، مي تواند از مراتبي از آزادي مورد نظر اسلام برخوردار باشد ، نه از تمام آن . در مثالي که شما مي گوييد (کسي که در زندان دولت امريکا و به طور مثال، در ابوغريب است )، فرد تنها از بخشي از حق آزادي اش مي تواند برخوردار باشد . به اين معنا که مي تواند شخصيتي آزاد از هواهاي نفساني داشته باشد که دوست دارد به خداوند برسد ؛ اما اين فرد، چه قدر مي تواند دستورات الهي را محقق کند ؟ طبعا نمي تواند امر به معروف کند، نظام اسلامي شکل دهد، به تکاليفش درقبال همسر و فرزند و بستگان و ديگر همنوعانش عمل کند و ... پس ما بايد بگوييم انسان مؤمني که در زندان طاغوت قرار گرفته (مانند امام موسي کاظم درزندان هارون الرشيد )، حتي اگر از همه ي موانع دروني از جمله از هواهاي نفساني به طور کلي آزاد است ، باز هم آزادي اش محدود شده و نقض شده است ؛ چرا که مثلاً آزاد نيست که جامعه ي خودش را به سمت خداوند هدايت کند. اتفاقا در فرهنگ اسلامي ما ، آزادي سياسي و اجتماعي هم دقيقاً وجود دارد و تعريف شده است ؛ چون ما در اسلام ، نظام سياسي و اجتماعي تعريف شده داريم ؛ يعني وقتي که شما نظام امامت را داريد و امام را هم کسي مي دانيد که رياست بر امور ديني و دنيوي مردم دارد، بلافاصله سؤال مي شود که: نقش آزادي مردم چيست ؟ مردمي که در جامعه ي اسلامي زندگي مي کنند ، يا مسلمان اند و يا غير مسلمان . اگر مسلمان اند ، پس خودشان دين را انتخاب کرده اند ومسلمان شده اند . اين جا مي گوييم چه نقشي دارند . خود دين گفته است که در محدوده اي که مغاير با خواسته خداوند نباشد ، آزادند و آن جا با مشورت هم ، برنامه ريزي مي کنند و امور را پيش مي برند . در آيات قرآن هم هست . حتي خود معصومان هم اين کار را مي کردند ، چنان که مشورت هاي پيامبر اسلام (ص) مشهور است يا امام علي(ع) مي فرمايد : «کسي که استبداد رأي دارد، هلاک خواهدشد» ، چون از عقل ديگران استفاده نکرده است .در فرهنگ اسلامي بر اصل مشورت و براصل همفکري مردم، تاکيد شده است ودر حوزه هايي که وحي ، حکمي ندارد ، سخن وحي، اين است که خودتان با هم همفکري و مشورت کنيد ، قانونگذاري کنيد، برنامه ريزي کيند . البته بايد اذعان کرد که آزادي اسلامي ، به يک اصل ثابت ( يعني همان وحي) ، پايبند است و باآزادي ليبرال دموکراسي ( که تابع محض خواست اکثريت شهروندان است ) تفاوت دارد . ما اساسا از آزادي مي توانيم به تعداد اقوام و تمدن ها تعريف داشته باشيم . البته بعضي ازاين تعريف ها چنان که که گفتيم حداقلي و بعضي حداکثري است ؛ بعضي تعريف ها ديني و بعضي سکولار (فارغ از پايبندي به دين) است. البته تنها در مورد آزادي چنين نيست . در تعريف «سياست» هم همين اندازه تنوع هست . حضرت امام (رحمه الله عليه ) تعريف خوبي دارند و مي فرمايند : «سياست مي تواند الهي باشد ، مثل سياسيت انبياي الهي و سياست حضرت علي (ع) وسياست حضرت مهدي (عج) و مي تواند شيطاني باشيد ، مثل سياست فرعون و سياست امروز امريکا » . سياست همچنين مي تواند طبيعي وصرفا محدود به زندگي حيواني باشد ، مثل مردم و کشوري که تنها دنبال مسائل دنيوي هستند، نه مي خواهند بر کشور ديگري مسلط باشند و نه در مسائل ديني و الهي دخالتي مي کنند. من در چنين موردي براي دانشجويانم ژاپن را مثال مي زنم که مردم و سياستمدارانش ، مخصوصاً در اين سالهاي اخير ، به فکر جنگ نبوده اند (يا حداقل نمي توانستند باشند). مي خواهند در حد استانداردهاي مادي ، شاخص هاي جامعه شان بالا برود و رفاه و زندگي خوبي براي مردم و کشور خودشان فراهم کنند و بس !خيلي ها در ايران وجهان اسلام، اعتقاد دارند که همه ي محصولات فرهنگي غرب و تمام فرآورده هاي مدرنيسم ،بد و زشت نتيجه ي توطئه عليه شرق واديان توحيدي است و خلاصه، اسب «ترويا » ست و نبايد به آنها اعتماد کرد و معتقدند که «آزادي » هم از همين مقوله است و دليل برجسته شان هم رفتارهاي تناقض آميز جهان غرب در زمينه ي حقوق بشر (مثلا در آفريقاي جنوبي وشيلي و فلسطين و عراق و افغانستان و...) است . تحليل حضرت عالي در اين مورد چيست ؟ و چه راه حلي در نظر داريد که هم بتوان به آزادي رسيد و هم محتاطانه باشد و ما را به سيطره ي سياسي و فرهنگي غرب گرفتار نکند؟در سؤال شما ، دو تا بحث هست . يکي اين که اساسا دستاوردهاي مدرنيته آيا به درد ما مي خورد يا نه ؟ به درد کشورهاي مسلمان مي خورد يا نه ؟ وديگر اين که : آزادي اي که درغرب هست ، آيا به درد ما مي خورد يا نه ؟ اين دومي را پيش از اين جواب دادم و گفتم که اگر منظور ، آزادي تعريف شده در ليبرال دموکراسي است، با مبناي ما ، بجز در حد همان فرمول کلي که اشاره کردم ، سازگاري ندارد ؛ يعني ما بايد تعريف اسلامي و بومي و فرهنگي خودمان را ارائه دهيم . هر جامعه اي در جهان امروز ، بايد همين کار را بکند.اما درباره ي آن بحث اول (که آيا دستاوردهاي مدرنيته به درد ما مي خورد يا نه) بايد گفت که حتما بايد در بهره گيري از اين دستاوردها قائل به تفکيک شويم . اگر اين دستاوردها از مقوله ي ابزاري باشند ، به درد ما مي خورند ؛ اما دستاوردهاي فرهنگي و ارزشي آن را بايد بررسي کرد و ديد چيست و آيا با مباني ما سازگاري دارد ، يا نه . مثلا اگر هواپيمايي در غرب ، ساخته مي شود ، ما هم مي توانيم استفاده کنيم ؛ چون اين يک ابزار است . (البته شما خبر داريد که کساني که در جهان شرق و جهان اسلام و حتي ايران هستند که همين را هم نمي پذيرند ؛ يعني مي گويند اساسا هر آنچه در تمدن غربي به وجود آمده ، مضر به طبيعت و انسان است و ما نبايد از آن استفاده کنيم و اگر هم داريم استفاده مي کنيم ، مجبوريم و اضطرار است . من شخصا اين ديدگاه را قبول ندارم ). ابزارهايي چون تلفن ، الکتريسته ، کامپيوتر ، هواپيما و مظاهر تکنولوژيک که ابزار محسوب مي شوند را مي توان در خدمت اهداف گرفت ؛ اما مسائل و مفاهيم ارزشي و فرهنگي (مثل تعريف ، عدالت ، آزادي و قدرت و سياست ) را که در هر جامعه و سنت فکري ، به تبعيت از مباني فکري و ارزشي و فلسفي پذيرفته شده در آن جامعه، تعريف متفاوتي مي يابند ، نمي توان دربست از ديگري (مثلا از مدرنيته و غرب) گرفت . اين مفاهيم ، در هر فرهنگي بايد توسط خود آن فرهنگ ، شارژ شوند و الا جامعه را دچار مشکل مي کنند و به تضعيف هويت مي انجامد. گفتيم که رسيدن به تعاريف مشترک جهاني در اين گونه مفاهيم، شدني نيست ، اما مي شود به فرمول هاي عملي مقبول همه ي فرهنگ ها و ملت ها رسيد که پايه و مايه ي صلح و ثبات و نظم و رفاه در جهان باشد .ما ، براي در امان ماندن از آن سلطه ي سياسي و فرهنگي که گفتيد، بايد آزادي را طبق فرهنگ خودمان تعريف کنيم و همين طور، بايد اطلاعات خودمان را از آموزه هاي ديني ، افزايش دهيم . بايد ببينيم اهداف دين و مقررات ديني چيست و آنها را رعايت کنيم . درخارج از اين حدود، دين به ما (پذيرندگان دين) مي گويد خودتان فکر کنيد و برنامه ريزي کنيد و تصميم گيري کنيد و بعد عمل کنيد. پس در واقع ، اطلاع و آشنايي ما از دانش هاي روز ، باعث مي شود تا بهره ي مطلوب را از آزادي مان ببريم . قبلا عرض کردم که در فرهنگ ديني ما ، آزادي ، معناي روشني دارد که به نظر من، بسيار فراتر از آن فرمول هاي مشترک بين المللي است که اشاره کردم . آيا آزادي ، مطلق است يا محدوده و قلمرو مشخصي دارد ؟ و اگر قلمرو مشخصي دارد ، آيا مرزهاي ثابت و پذيرفته شده اي در جوامع مختلف دارد، يا از هر جامعه اي به جامعه ي ديگر، اين دامنه تغيير مي کند؟ و در مجموع ، شکل مطلوب در محدود سازي آزادي هاي فردي و اجتماعي چيست که نه به نفي دين و اخلاق بينجامد و نه به استبداد ؟بخش هايي از اين پاسخ اين سؤال شما ، از پاسخ هاي قبلي بنده فهميده مي شود و من آنها را تکرار نمي کنم؛ اما درباب اين که آيا آزادي ، «مطلق » است يا «محدود» خدمت خوانندگان اين بحث بايد عرض کنم که در هيچ فرهنگي آزادي مطلق ، وجود ندارد.اساسا اگر آزادي ، مطلق باشد ، به استبداد يا هرج ومرج مي انجامد . ديگر نمي توان اسم آن را آزادي گذاشت ؛ چرا که آزادي مطلق ، يعني اين که فردي، هرکاري که مي خواهد بکند. خوب ، اگر خواست انسان هاي ديگر را به خدمت بگيرد، چه طور؟ اگر گفتيد که مي تواند انجام دهد، اين، همان استبداد است . آزادي مطلق ، سراز استبداد و نفي آزادي در مي آورد و ديگر آزادي نيست ، بلکه خودش استبداد و ديکتاتوري و امثال اينهاست . به لحاظ فلسفي هم مکاتبي که از آزادي مطلق ، طرفداري کرده اند، فقط آنارشيست ها (مخالفان وجود هر گونه حکومت هستند . آنها که آزادي بدون حد و مرز را مطرح مي کنند، توجيهات و توضيحاتي دارند و مي گويند حکومت ، لازم نيست ، مردم بايد آزاد باشند و جامعه ي خود را خود اداره کنند وفرضشان اين است که انسان ، موجودي است عاقل و با شعور که اگر آزاد باشد ، به ديگران صدمه نمي زند و منافع ديگران را رعايت مي کند ؛ يعني آنها هم مي گويند که آن فرد هم از آزادي مطلق خودش استفاده نمي کند و حريم ديگران را رعايت مي کند . پس ما ديدگاه فلسفي و فکري اي که از آزادي مطلق طرفداري کرده باشد، نداريم؛ اما حدود آزادي در هر فرهنگ ، متغير است. در فرهنگ اسلامي ، حد آزادي ، آن چيزي است که «شريعت (احکم عملي دين ) » و «قانون جامعه» تعيين مي کند . حد آزادي ، در آموزه هاي ديني ما صراحتا آمده است . در نظام جمهوري اسلامي ، و بلکه همه ي کشورها قوانين است که حدود آزادي را مشخص مي کند . در همه ي جوامع، اگر دين يا مذهب خاصي رسمي باشد ، معمولا رعايت مي شود و در قانون گذاري ، مورد توجه قرار مي گيرد . من کشور فرانسه را مثال مي زنم. در جامعه ي فرانسه، دولت ، جلوي حجاب را مي گيرد . چرا اين اقدام را انجام مي دهد ؟ مي گويند چون بر اساس قانون اساسي فرانسه ، ما يک نظام لائيک (غيرديني) هستيم ، پس علائم مذهبي نبايد در جامعه وجود داشته باشد . اگر بپرسيد که پس آزادي پوشش چه مي شود ؟ مي گويند آزادي پوشش در جامعه ي ما يعني اين که شهروندان ، درانواع بي حجابي آزادند ؛ ولي آزاد نيستند که با حجاب باشند . آزادند که هر پوششي را که مي خواهند ، بجز پوشش هاي مذهبي داشته باشند . اين را هم مستند به قوانين خود مي کنند و با اين که نظام ديني نيستند ، و نظامشان لائيک است ، اما از قوانين لائيسيته (يا غيرديني وبدون حکومت )، با همان شدتي که ما از اسلاممان دفاع مي کنيم ، دفاع مي کنند . ايران، «اعلاميه ي جهاني حقوق بشر» و همين طور دو کنوانسيون ( يا ميثاق ) بين المللي «حقوق سياسي و مدني» و «حقوق فرهنگي و اجتماعي » را پذيرفته و پس از انقلاب هم نسبت به آنها اعلام تعهد کرده است . اجازه بدهيد سوال آخرم را اين قرار بدهم که : اگر همه ي آزادي هايي که در اين سه متن حقوقي به صورت شفاف آمده است ، روزي در جامعه ي ما نهادينه شود، سطح دينداري شهروندان ، افزايش مي يابد و يا رو به کاهش مي گذارد ؟ و ايمانشان تعميق و تقويت مي شود يا به باد مي رود ؟عمده ي مفاد اعلاميه ، حقوق بشر وديگر بيانيه ها و کنوانسيون ها ي مرتبط با آن ، مشکلي ندارد و با مباني ما سازگار است ؛ اما برخي از مواد و مفاد آنها با آموزه هاي ديني ما در تعارض است . مثلا بر اساس آنچه در اين اعلاميه ها آمده، «جنسيت (زن يا مرد بودن ) نبايد مبناي تمايز بين شهروندان باشد » و هيچ قيد خاصي يا استثنايي هم دراين قسمت ، ديده نمي شود ، اين که براي زنان و مردان ، مراکز جدايي داشته باشيم ، و مثلا نظام آموزشي ما براي آقايان ، مراکز جدا و براي خانم ها مراکز جدايي در نظر بگيرد ، و يا در مورد پوشش ، تفاوتي ميان دو جنس باشد ، در اين ميثاق ها ، پذيرفته شده است و درواقع، بايد همه چيز، مشترک باشد . خوب ، اين مورد طبيعي است که ما نمي توانيم بپذيريم .فکر مي کنم در اکثر موارد ،اين ميثاق ها که مشتمل بر اصول فرا مکاني و فرا زماني اند، اگر در کشورما نهادينه شوند و استفاده شوند ، طبيعي است که سطح دينداري در جامعه ي ما بالاتر مي رود . به خاطر اين که دينداران ما از سطح آگاهي بالاتري برخوردارخواهند شد . البته دينداري در فضاي سنتي ، از جهاتي آسان تر است ؛ به خاطر اينکه فرد ، آموزه هايي از پدر و مادر و معلم خودش گرفته و به همان ها عمل مي کند. کسي هم که به اينها خدشه اي وارد نمي کند، يا خيلي کم هستند که بخواهند به اينها خدشه وارد کنند؛ ما امروز درفضاي آزاد ، بخصوص فضاي جهاني شدن که مرزها تا حد بسيار زيادي برداشته شده و يک فرد در معرض افکار بسيار زيادي قرار گرفته، اگر کسي «دينداري امروزي » باشد، بسيار محکم تر و ارزشمند تر خواهد بود؛ چرا که حرف ها و استدلال هاي بسيار زيادي را شنيده و مباحث بسياري را ديده و در عين حال ، دين را انتخاب کرده و به آن پايبند مانده است . البته عرض من اين است که ما بايد به همان اندازه که شنونده ي جهان هستيم ، در موضوع شناساندن و عرضه ي درست دين هم کار کنيم؛ يعني اگر ما به لحاظ ارائه و تببين دين ، متناسب با مخاطبانمان در سنين و اقشار مختلف، کار نکنيم و متعاقبا ديگران، علائم خودشان را ارسال کنند و مباحث و نقدها و تحليل ها و ترديد هاي خودشان را ارائه دهند ، خوب ، نه تنها سطح دينداري قوي نمي شود، بلکه ضعيف هم خواهد شد . اما اگر به رسالت خود عمل کنيم و از ابزارهاي جديد استفاده کنيم ، آموزه هاي ديني را خوب ارائه کنيم و در قالب خوب ارائه دهيم ، معتقدم که در فضاي آزاد ، دينداري رشد خواهد کرد . چون که دين ، چيزي است متناسب با فطرت انسان و به نفع انسانهاست، که حتي اگر انسان ها نفع گرايانه نگاه کنند، دين به انسان، آرامش مي دهد و مشکلات را از سر راهش بر مي دارد. از طرف خودم و خوانندگان مجله به خاطر قبول اين گفتگو و به پيش بردن اين بحث ،از شما متشکرم . من هم از شما متشکرم و براي شما و همکاران وخوانندگان آرزوي توفيق دارم . منبع: نشريه حديث زندگي
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 257]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن