واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دغدغه های علامه طباطبایی
تا چه اندازه مفسران ما به دنبال يافتن پاسخهاى قرآنى براى پرسشهاى بشر قرن بيست و يكم گشته اند. زيرا قرآن خود را نسخه شفابخش معرفى كرده است.(وننـزل من القرآن ما هـو شفاء ورحمة للمـؤمنـين ولايزيد الظّالمـين الاّ خساراً)و از قرآن آن چه شفا و رحمت است براى مؤمنان نازل مى كنيم; و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمى افزايد.با حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمى شود بايد شفابخش بودن قرآن نشان داده شود مردم بايد نسخه هاى قرآن را تجربه كنند زندگى قرآنى ،تربيت قرآنى، خانواده قرآنى ،جهاد قرآنى ،سياست و اقتصاد قرآنى و همه چيز قرآنى را تجربه كنند. آيا همين دغدغه براى جهش علم تفسير كافى نيست؟آيا اين اتفاقهاى بزرگ و شكوه مند در فضاى بسته ممكن است؟ آيا رسالت ذاتى حوزه هاى علميه با وجود ديوار تحجّر انجام خواهد شد؟ آيا اسلام با افكار ضعيف و انديشه هاى كوتاه عملى خواهد شد؟يكى از مهم ترين اين مسائل اين است كه امروز بيش تر تلاش خصمانه مصروف آن مى شود كه نظام اسلامى در انديشه و عمل متهم به ناكارآمدى شود.پيكارى وسيع در زمينه هاى اقتصاد سياست فرهنگ و انديشه از سوى مراكز استكبارى در جريان است تا نظام اسلامى در افكار عمومى كشورهاى مسلمان و نيز در نظر امت ايران به ناتوانى متهم شود و درخشش و جذابيت خود را از دست بدهد. اكنون از سويى دولتمردان جمهورى اسلامى و از سويى متفكران و انديشه وران انقلاب خود را موظف دانسته اند تا در بخش مربوط به خود با اين هدف شيطانى مقابله كنند و به يارى خداوند استحكام و آسيب پذيرى و جايگاه برتر فكرى و عملى نظام اسلامى را بار ديگر به اثبات برسانند. تفسير الميزان و دغدغه هاى مؤلف آنعلامه طباطبايى در مقدمه كتاب خود به بررسى روشهاى تفسير از گذشته تا عصر خود مى پردازد و سرانجام دغدغه خود را در رويايى با انديشه ها و مكتبهاى عصر خويش چنين شرح مى دهد: اين وضع تفسير قرآن در قرون گذشته بود و اما در قرن حاضر؟ در اين اعصار مسلك تازه اى در تفسير پيدا شد و آن اين است: جمعى كه خود را مسلمان مى دانند در اثر فرو رفتگى و غور در علوم طبيعى و امثال آن كه اساس اش حس و تجربه است و نيز غور در مسائل اجتماعى كه اساس اش تجربه و آمارگيرى است روحيه حسى گرى پيدا كرده يا به طرف مذهب فلاسفه مادى و حسى سابق اروپايى تمايل پيدا كردند و يا به سمت مذهب اصالت عمل ليز خوردند مذهبى كه مى گويد: (هيچ ارزشى براى ادراكات انسان نيست مگر آن ادراكاتى كه منشأ عمل باشد آن هم عملى كه به درد حوائج زندگى مادى بخورد حوائجى كه جبر زندگى آن را معين مى كند.اين مذهب اصالت عمل است كه پاره اى مسلمان نما به سوى آن گراييده اند و در نتيجه گفته اند: معارف دينى مى تواند مخالف با علم باشد و علم مى گويد اصالت وجود تنها مال ماده و خواص محسوس آن است پس در دين و معارف آن هم هرچه كه از دائره ماديات بيرون است و حس ما آن را لمس نمى كند مانند عرش و كرسى و لوح و قلم و امثال آن بايد به يك صورت تاويل شود.و اگر از وجود هر چيزى خبر دهد كه علوم متعرض آن نيست مانند وجود معاد و جزئيات آن بايد با قوانين مادى توجيه شود.و نيز آن چه كه تشريع بر آن تكيه كرده از قبيل وحى و فرشته و شيطان و نبوت و رسالت و امامت و امثال آن همه امور روحى هستند كه به تناسب نام يكى را وحى و نام ديگرى را ملك و غيره مى گذاريم و روح هم خودش پديده اى مادى و نوعى از خواص ماده است و مسأله تشريع هم اساس اش يك نبوغ خاص اجتماعى است كه مى تواند قوانين خود را بر پايه افكار صالح بنا كند تا اجتماعى صالح و راقى بسازد.)به همين خاطر علاّمه در جاى جاى الميزان سخن از مسائل جارى جامعه و شبهات آن به ميان مى كشد و به آنها پاسخ مى دهد و اين نگاه يكى از عاملهاى پويايى و بالندگى تفسير اوست.
منبع:حوزه نت تنظیم:نقدی-حوزه علمیه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 156]