تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1838143400
مانع تصحیح بحارالانوار توسط علامه طباطبایی شدند
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - علامه طباطبایی از متفکران بزرگ مشرق زمین در سده اخیر به شمار میرود . از او با عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان جهان یاد شده است. دکتر دینانی در این گفت و گو از علامه می گوید. با علامه طباطبایى چگونه آشنا شدید و چه آموختید؟ مرحوم علامه طباطبایى استاد بزرگ و عالىمقام بنده، کسى است که من همیشه خود را مدیون آن بزرگ مىدانم. همین اندازه باید بگویم که: آقاىطباطبایى شخصیتى است که اگر به حوزه قم وارد نمىشد، نمىدانم براى قم و حوزه آن بهطور کلى و براى شخص من بهصورتجزئى، چه اتفاقى مىافتاد!علامه طباطبایى امروز در ایران شناخته شده است. همه او را مىشناسند؛ شخص گمنامى نیست. شاگردانش در سطوح مختلف مصدر امورند؛ چه امور علمى و چه امور اجرایى. او در این کشور منشأ آثار زیادى است؛ ولى معتقدم آنچنان که باید، هنوز شناخته شده نیست. اهل تفسیر او را با تفسیر کبیر «المیزان» مىشناسند که البته مهم است و یکى از بهترین و مهمترین تفاسیرى است که تاکنون بر قرآن کریم نوشته شده است؛ عدهاى او را بهعنوان عابد و زاهد و عارف مىشناسند که دستورات ذکرى به اشخاص داده است و خود نیز اهل ذکر و عرفان بود و استادانش عارفبودند، مثل مرحوم قاضىطباطبایى. کسانى که با علامه آشنایى دارند، مقام عرفانى او را مىدانند، هرچند که در زمینه عرفان، اثر روشن و شایعىبه صورت مستقیم منتشر نکرد؛ ولى گفتار و کردارش همه عرفانى بود و همه دیدهاند. زهد وعرفان و ادبش بىنظیر بود. او در برخورد با شاگردان و غیر شاگردان و مقوله ادب، نمونه بود. مقام فلسفى او را نیز همه مىدانند. بسیارى از رجال کشور در فلسفه شاگردش بودهاند. بزرگان و فیلسوفان فعلى، در حوزه و جاهاى دیگر غالباً شاگردان او هستند. کتاب «بدایهالحکمه» و «نهایهالحکمه» ایشان در دسترس است و همه مىخوانند و مقام فلسفى ایشان را نشان مىدهد و همچنین تعلیقاتى که بر «اسفار» ملاصدرا و «بحارالانوار» نوشته است. اینها چیزهایى است که کسانى کهاهل فلسفه هستند، مىدانند؛ لازم نیست که من بگویم. مرحوم علامه طباطبایى فیلسوف، مفسر و فقیه است. البته آثار فقهى ایشان چاپنشدهاست. ایشان در علم فقه و اصول آثار فراوان دارد و در زمان خودش از هیچ فقیه و اصولى کمتر نبود. ما که شاگردان ایشان بودیم، بارها گفتیم:« اجازه بدهید اینآثار را چاپ کنیم.» پاسخ ایشان این بود که: «من بهالکفایه هست.» منظورشان این بود که اگر فقه و اصول واجب کفایى هم باشد، آقایان هستند که این واجب بر زمین نماند. ایشان در ادبیات عرب نیز کمنظیر بود. نوشتارشان نشان مىدهد کهچقدر بر ادبیات عرب تسلط دارد و بیشتر به عربى مىنوشت؛ ولى به فارسى هم مىنوشتو شعرهایشان نشان مىدهد که چقدر ذوق و احاطه بهفارسى داشت؛ شعرهاى ایشان بسیار خوب بود. من نمىخواهم از این مسائلصحبت کنم. آن چیزى که گفته نشده و من کمتر شنیدهام یا اصلاً نشنیدهام و خودمبهعنوان یک شاگرد که بسیار به ایشان نزدیک بودم، شاهدش بودهام، این است که علامه طباطبایى یکى از آزاد اندیشترین مردانى است که من در طول عمرم تاکنوندیدهام و شاید بتوانم بگویم که: من تاکنون که در سن پیرىام، انسانى را به حریت فکرى علامه طباطبایى رؤیت نکردهام، علىالاطلاق! شاید در کتابها خوانده باشم که خیلىها آزاد اندیش بودهاند. با خواندن کار ندارم، بحثم دیدن است. من تاکنون با انسانى ملاقات نکردهام که آزاد فکرتر و در حریّت فکرى آزاد اندیشتر از علامه طباطبایى باشد. عظمت علامه طباطبایى براى مندر همین جمله خلاصه مىشود. در اینکه مفسرى کبیر است، شک نیست. همه اذعان دارند، من هم اذعان دارم. به اینکه فیلسوفى بزرگ است، همه اذعان دارند، من هم اذعان دارم. بهاینکه عارف و زاهد و مؤدب است، همه اذعان دارند، من هم اذعان دارم. علاوه بر ایشان، عارف و فیلسوف و فقیه و مفسر باز هم داریم و فراوان هم داریم؛ اما آزاداندیش و داراى حریّت واقعى فکرى، کم انسان داریم. شاید هم باشد، من ندیدهام. منکسى را به رتبه ایشان در آزادفکرى ندیدهام. تعریف شما از آزادفکرى و آزاداندیشى چیست؟ آن مرد بزرگ همواره در حال اندیشیدن بود: در شب و روز، در سفر و حضر، در راه رفتن و نشستن، در خواب و بیدارى؛ همیشه مىاندیشید؛آن هم به مسائلى که روزمره نبود و من به عنوان شاگردی که بسیار به او نزدیک بودم، میدیدم چه در میان طلاب و چه در جلساتى که با هانرىکربن داشت و بسیارى از اساتید دانشگاه در آن حضور داشتند، مسئلهاى مطرح نمىشد، مگر اینکه احساس مىکردم ایشان قبلاً دربارهاش فکر کرده است و برایش تازه نیست. برداشت من این بود که ایشان قبلاً به آن اندیشیده و آن مسئله هر چهباشد، با وى بیگانه نبود و هر اندازه هم که آن سؤال یا مسئله مخالف نظریاتش بود، روى ترش نمىکرد و براى فکر کردن و پاسخ گفتن آماده بود و حاضر بود که درباره هر مسئلهاى از نو بیندیشد. هم قبلاً اندیشیده بود و هم آمادگى براى اندیشه درباره آن مسئله را داشت. هرگز نمىگفت که این مسئلهخلاف مذاق و رشته من است، یا کفر است! آیا استادان دیگر اینگونه نبودند؟ هرگز! من استادان دیگری هم داشتم. مخصوصاً در فلسفه استادى داشتم که اگر سؤالى را مطرح مىکردیم که با مذاقش سازگار نبود و مقدارى بوى اسلامیت نمىداد، روى ترشمىکرد، شاید عصبانى هم مىشد و مجال نمىداد و اصلاً گوش فرا نمىداد؛ ولى هیچ سؤالى نبود که از علامه طباطبایى بپرسم ـ هر چه مىخواهد باشد و هر اندازه هم که دور از ذهن و حتى کفرآلود باشدـ ، و ایشان با روى باز و لبخند با آن روبرو نشود و پاسخ ندهد. من اسم این را حریت فکرى و آزادى در اندیشیدن مىگذارم. از کى به «آزادى فکر» یا «آزادفکرى» پى بردید؟ من از نوجوانى وارد عالم طلبگى شدم؛ اما از همان ماه اولـ دوم پشیمان شدم؛ولی دیگر راه بازگشت به خانه نداشتم، چون با مخالفت خانواده آمده بودم، نمىخواستم شرمگینانه برگردم؛ بنابراین تحمل کردم. پس از مدتى تأمل کردن، وقتى با علوم معانى و بیانآشنا شدم، عشق جدیدی در من پیدا شد. نمىدانم چرا عاشق علم معانى و بیان شدم! در این فن، خوشبختانه استاد بزرگى به نام ادیب اصفهانى داشتیم که متخصص مطول بود و شاید بیست بار آن را تدریس کرده بود و احاطه بىنظیرى به معانى داشت و دیدم که گمشده من، در شاگردى این مرد و خواندن مطول است! از این رو مطول را در نزد مرحوم ادیب خواندم و با خواندن معانى و بیان، شوق جدیدى در من براى علم آخوندى پیدا شد و بعد وارد علم اصول و فقه شدم و مقدارى فقه خواندم و از این بابت خیلى خوشحال بودم و اوضاع برایم خوب بود، تا به درس خارج رسیدیم. ده سال به درس خارج فقه امام خمینى رفتم. یک دوره هم در محضر ایشان خارج اصول خواندم. خودم هم رسائل و مکاسب و منظومه ملاهادى سبزوارى درس مىدادم. قبل از تدریس، در نزد استادانى چند فلسفه خوانده بودم و چون منظومه را درس دیده بودم، مسلط بودم و خودمم از عهده تدریسش برمىآمدم. در این مرحله، به سنی رسیده بودمکه داشتم از جوانى عبور مىکردم. دو مرتبه شکى بر من عارض شد که براى زندگى چه باید بکنم؟ آخوند بودم، آخوند موفقى هم بودم. منبرهاى خوبى داشتم و امرار معاشم خوب بود، خوب درس مىدادم و در مجموع موجه بودم؛ ولى دیدم حالا باید در جایى منبر بروم که معلوم نیست خوب باشد، خوب نباشد! دیدم از این کار راضى نیستم و از اینکه مایة ارتزاقم سهم امام باشد و بعد تشکیل خانواده بدهم یا اصلاً ازدواج نکنم و مجرد و زاهد بمانم و اگر ازدواج بکنم، به چه پشتوانهاى باید این کار را انجام بدهم؟و... این مسائل افکارم را پریشان کرد. ماندم که چه کنم! در همین اوان بود که بهدرس اسفار آقاى طباطبایى رفتم. عده زیادى مىآمدند، من هم رفتم. درس عمومى بود. این رفتن همان و مجذوب شدن همان. من مجذوب درس ایشان شدم. یکى دو سال به درسشان رفتم. بعد متوجه شدم که ایشان یک جلسه خصوصى شبانه دارند و فلسفه درس مىدهند. تعبیر «خارج فلسفه» مصطلح نیست؛ ولى مىتوان گفت که آن درس، درس معمولى نبود، درس خارج بود. آن هم نه در مدرسه، در منزلها و مخفیانه! اعضاى جلسه بیش از هفت/هشت نفر از اصحاب خاص ایشان نبودند و شبهاى پنجشنبه و جمعه در منزل یکى از دوستان برگزار مىشد. در این جلسه امهات مسائل فلسفه مطرح مىشد و همه کس به آن راه نداشت، مگر کسى که خود آقاى طباطبایى اجازه بدهد. یکى از دوستان، ما را معرفى کرد و ایشان اجازه دادند که من هم به آن جلسه بروم. با ورود به این جلسه، دو مرتبه شوقى دیگر در من ایجاد شد که عجیب و غریب بود و دیدم که گمشده من در آن جلسه است و دیگر زندگى برایم مهم نبود که زن بگیرم یا نگیرم و زنده بمانم یا نمانم. دیگر اساساً کارى با جهان نداشتم. براى من آنچه بود، آنجا بود و آن جلسه و فکر مىکردم این جلسه همه چیز من است و دیگر مردن و زنده ماندن و پول داشتن و نداشتن برایم مهم نبود. راحت بگویم: فکر زندگى از سرم خارج شد و چندین سال این توفیق را داشتم که در جلسات شبانه علامه طباطبایى با جمع دوستانى که بودند، حضور پیدا کنم. در آن برهه، همه چیز من آن جلسه و شخصیت علامه طباطبایى بود و ایشان هم هر چیز تازه و بدیعى داشت، در طبق اخلاص مىگذاشت. ما هم هر چه از ذهنمان مىگذشت، با او در میان مىگذاشتیم. هر چیزى؟ هر چیزى! محضر ایشان فضاى ویژهاى بود که نظیر نداشت. من از رسیدنم به ایشان همواره و تا زمانى که درخدمتشان بودم، شادمان بودم. هیچوقت از جلساتشان سیر نمىشدم، تا زمانى که از حوزه به دانشگاه روى آوردم و بعد از دکترى، استاد دانشگاه فردوسى مشهد شدم. تا وقتى که به مشهد نرفته بودم، در جلساتآقاى طباطبایى شرکت مىکردم. به مشهد که رفتم، دستم از این جلسات کوتاه شد. در جلسات تهران که هانرى کربن هم حضور داشت، شرکتمىکردید؟ بله، در این جلسات نیز شرکت مىکردم. در واقع تنها کسى بودم که همراه ایشان از قم به آن جلسه وارد مىشدم و کس دیگری با ما نبود. اصحاب جلسه شبانه نیز به تهران نمىآمدند. تنها کسى که هم در قم در آن جلسات شرکتمىکرد و هم در جلسات تهران که هفتهاى دو شب بود ـ البته در سال، شش ماه ـ بنده بودم. آقاى کربن هر سال 6 یا 4 ماه از فرانسه به ایران مىآمد و این جلسات تشکیل مىشد و آقاى طباطبایى از قم به تهران مىآمد و بنده همراه ایشان مىآمدم. آقاىصائنى زنجانى هم گاهى با ما مىآمد؛ ولى بنده مرتب همراه حضرتعلامه مىآمدم. به چه صورتى مىآمدید؟ از قم با اتوبوس به شمسالعماره مىآمدیم و این معمولاً در هواىگرم تابستان بود. بعد هم تاکسى مىگرفتیم و به منزل آقاى ذوالمجد طباطبایى مىآمدیم. او مردى متمکن بود و خانهاش در واقع آکادمى فلسفه بود و این جلسات در آن تشکیلمىشد. در این جلسه آقاى هانرى کربن حضور مىیافت و بعضى از اساتید دانشگاه نیز شرکتمىکردند. این جلسه نیز براى من از غنایم روزگار بود. چیزها آموختم و سودها بردم. علامه طباطبایى را قبلاً کشفکرده بودم؛ ولى کربن را در این جلسه کشف کردم که او نیز علامه بود. سالکى بود که از غرب به شرق آمده بود. در غرب بىنظیر بود. حرارت فراوانی داشت و نسبت به معنویات تشنگى نشان مىداد و تشنگىاش براى درک معارف اسلامى و حقایقمعنوى لایتناها بود. شاید در آن جلسه من جوانترین شخص بودم؛ با این حال مرحوم کربن عنایتى نیز به من داشت و چه استفادههایى که از این جلسه نبردم. اگر بخواهید علامه طباطبایى را در یک عنوان خلاصه معرفى کنید، چهمىگویید؟ علامه طباطبایى فقیه، اصولى، ادیب، مفسر و عارف و زاهد بود. همه اینها بود و همه اینها مهم هم هست؛ اما آن چیزى که براى من اهمیت داشت، این بود که علامه طباطبایى فیلسوفی آزاداندیش است. اهمیت این موضوع علامه براى من از همهویژگىهاى او بیشتر بود. شاید بعضىها فقیه و مفسر بودن ایشان را بیشتر بپسندند و یا عارفبودن ایشان را شاخص بدانند؛ ولى آنچه موجب پسند من بود، فیلسوف بودن آزاداندیشانه ایشان بود. ایشان چگونه به این درجه از حریّت دست یافت؟ یکى از سؤالاتى که جواب متعارف ندارد و من باید به ناچار به «کرامت» تمسک کنم و خودمم هم نمىدانم، این است! این سؤال را من از خودم هم مىپرسم که مردى که از تبریز به نجف برود و از نجف دوباره به تبریز بازگردد، آن هم در روستاى شادآباد! مدتى در آنجا زندگى کند. بعد هم به قم بیاید: جمع بین تبریز و قم و روستاى شادآباد، نمىدانم آیا حاصلشآقاى طباطبایى مىشود یا نه؟ حاصل این جمع، تفسیر و فقه و اصول و زهد و امثال این مىشود؛ ولى آزاداندیشى فلسفى که در ایشان مىدیدم، چیزى است که شاید نتوانم هیچ فیلسوفغربى را به آزاداندیشى ایشان موصوف کنم. من نمىتوانم چرایى این آزاداندیشى را به شما بگویم، مگر اینکه بگویم موهبت الهىبود. سبب ظاهرى این موضوع را مىدانم؛ چون نه در تبریز چنین کسى شناخته شده است، نهدر نجف و نه در قم؛ بنابراین، این سؤال همچنان مطرح است و من جوابى ندارم، مگر همان چیزى که گفتم: آزاداندیشى از مواهب پروردگار نسبت به ایشان است. سؤالهاى خصوصى شما از مرحوم طباطبایى معمولاً در چه مسائلى بود؟ سؤالهاى فراوانى مىکردیم. هرچه مىخواستم، مىپرسیدم. هرچه عقده در دلم بود، با ایشان در میان مىگذاشتم. حتى گاهى مسائل زندگىام را با ایشان در میان مىنهادم. بیشتر دغدغههاى فکرى و مسائل اعتقادى و فلسفى که برایم پیش مىآمد، مطرح مىکردم و او با سماحت و بزرگوارى تمام گوش مىداد، مىاندیشید و جواب مىداد. ممکن بود در مواردى از پاسخشان قانع نشوم؛ ولى او با بردبارى و سماحت بىنظیر گوش مىداد و جواب مىداد. من به عمرم مردى به اینعاطفه ندیدهام. او فیلسوفی کامل و متفکری تمام عیار بود؛ در عین حال، عاطفىترین انسان روزگار نیز بود. خیلى عاطفى بود. بهطور مشخص چه چیزى را از ایشان یاد گرفتید؟ ایشان استادم بود و من خیلى چیزها از ایشان یاد گرفتم که اگر بخواهم یک به یک بیان کنم، بهطول مىانجامد؛ اما ایشان در آزاداندیشى برایم الگو بود و من سعىکردم بتوانم آزاداندیش باشم. نمىدانم توانستهام یا نه! ایشاندر آزاداندیشى الگوى بىنظیری بود. این بود که سعى مىکردم پا جاى پاى او بگذارم. علامه طباطبایى اگر در غرب به دنیا مىآمد، چه اتفاقى مىافتاد؟ اگر آقاى طباطبایى در غرب به دنیا مىآمد، یک هگل بود، یا هایدگر و بالاتر از آنها. من احتمال مىدهم از هر دو این ها بالاتر مىشد. چیزى از خاطرات خصوصىتان با مرحوم آقاى طباطبایى را مىتوانید بیان کنید؟ خاطره زیاد است؛ ولى مواردى مهم است که چیزى بر آن بار باشد. خاطره مهمى که تا حدودى مسیر زندگى مرا عوض کرد، خاطره اوایل رفتنم به درسایشان است که هنوز احساس مىکردم که آقاى طباطبایى مرا نمىشناسد . جلسه شعرى داشتیم که هفتهاى یک غزل مىساختیم و همدیگر را تصحیح مىکردیم و سعى مىکردیم طلاب نفهمند. چون اگر مىفهمیدند، فکر مىکردند درس نخوان هستیم! وقتى بعد از درس، همینطور که مىرفتیم، ایشان یکدفعه توقف کرد، نگاهى به من کرد و لبخند زد و گفت:«شنیدهام شعر مىگویید!» من حیرت کردم، چون این موضوع را هیچ کس نمىدانست. هیچ کس! حتى همحجرهام نمىدانست. عرض کردم بله. ایشان با بزرگوارى لبخندى زد و فرمود:«حالا نمىخواد شعر بگویید...» جواب دادم: «چشم، ولى چرا منع مىفرمایید؟» فرمودند:«تو حالا فلسفه مىخوانى و من نگرانم که ذهن شما تخیلى تربیت شود.» این عین عبارت است. من اطاعت کردم و دیگر آنجلسه را ترک کردم و شعر نگفتم و تا حالا هم شعر نگفتهام؛ اما اشعار آن موقع هست. اگرشعر را ادامه مىدادم، شاید یک شاعر متوسط مىشدم! از این ماجرا از جهتی خوشحال شدم؛ چون قبلا فکر مىکردم ایشان مرا نمىشناسد؛ ولى بعد دیدم چقدر دقیق مرا مىشناسد و مخفىترین کارم را مىداند و به من عنایت دارند. این توجه و عنایتشان موجب مسرّتم شد و بسیار خوشحال بودم که به من توجه ویژهدارند. در آمد و رفت از قم به تهران، مشى ایشان در اجتماع چگونه بود؟ مشى معمولى داشت و با مردم راحت بود. از خانه که خارج مىشدند، مىدانستند کجا باید بیایند. من هم قبلاً خبر مىدادم که بلیت گرفتهام و بعد در گاراژ که در نزدیکى صحن بود، سوار اتوبوس مىشدیم و به تهران مىآمدیم. سه ساعت طول مىکشید تا به تهران برسیم. در ماشین که مىنشستیم، من مرتب سؤالهاى فلسفى مىپرسیدم و ایشان افاضه مىکرد. در این فرصتها سؤالهاى زیادى پرسیدم و صحبتهاى زیادى کردیم. حتى مسائل زندگىام مطرح مىشد، همه چیز مطرح مىشد و با هم صحبت مىکردیم. مشى او، مشى معمولى بود: در نهایت تواضعو خوش برخورد. آیا از چیزى ناراحت مىشدند؟ من ایشان را ناراحت ندیدم. از چیزى ناراحت نمىشد. شاید هم من ندیدم؛ اما وقتى درسشان به دستور آقاى بروجردى تعطیل شد، در آن مدت ایشان خیلى ناراحت بود. آقاى بروجردى دستور دادند درس اسفار ایشان تعطیل شود و بعد به دلایلى الزام کردند که شفا بگوید. در این مدت ایشان بسیار اندوهگین بود. در جریان تعلیقه زدن به بحارالانوار نیز که تا جلد 6 ادامه یافت، علماى نجف اظهار ناراحتى کردند و کسى که آن را چاپ مىکرد، به ایشان گفت: «یا ننویسید و یا ملاحظه کنید!» ایشان مقدارى با تندى گفتند: «من یا نمىنویسم و یا همین جور مىنویسم.» لحن ایشان را در این جریان تند و ناراحت دیدم. اهل ملاحظه نبود و ننوشت، در واقع ایشان را از تعلیقه نوشتن بر بحار منع کردند. مرحوم علامه را چه زمانى شادمان و با نشاط مىیافتید؟ در جلسات درس خصوصى ـچه جلسات درس شبانه در قم و چه جلسات تهرانـ، همواره ایشان را شادمان مىدیدم. در این جلسات متبسم بود: سیگار مىکشید، چای مىخورد و حرف مىزد و با شادمانى تمام سخن مىگفت. اولین جلسه تهران را بهخاطر دارید؟ بله، از ایشان اجازه گرفتم که آیا اجازه مىدهید من در جلسات تهران شرکت کنم؟ فرمودند: مانعى ندارد و من همراه ایشان به تهران آمدم. شب اولى که به این جلسه راه پیداکردم، ناآشنا بودم و استادان آنجا و خود هانرى کربن را ندیده بودم و منزلى را که مىرفتیم، نمىشناختم. در مجموع این جلسه جاذبه زیادى برایم داشت و اشخاصى که با آنها آشنا شدم، برایم جالب بودند. بیشتر گوش مىدادم. بعدها که شناختم ازحاضران جلسه بیشتر شد، صحبت مىکردم و سؤالاتى را با آقاى کربن مطرحمىکردم. قبلا فقط شنیده بودم فیلسوفی فرانسوى است که به ایران مىآید و با آقاى طباطبایى مصاحبت دارد. در مجموع کربن را چگونه دیدید؟ مردى ویژه بود. او یکى از بزرگترین فیلسوفان مغرب زمین در عصر ما بود. از این جهت مىگویم فیلسوفى بزرگ بود که همه فیلسوفان عصر خودش را دیده و درککرده بود، نه اینکه مثل ویتگنشتاین یا هایدگر تئورى خاصى بیان کرده باشد. شاید هیچ فیلسوفى به اندازه کربن استاد ندیده بود. او از هایدگر گرفته تا امیل بریه و ژیلسون و ماسینیون و... را دیده بود. با مکتبهاى فلسفى غرب فوقالعاده آشنایى داشت و متبحر بود. ویژگى هانرى کربن این بود که سخت شیفته معنویات و روحانیت بود و معنویت را جستجو مىکرد و بر این باور بود که جهان در حال تهى شدن از معنویت است و باید آن را از نو احیا و پیدا کنیم. کربن که فنومولوژى خوانده بود، از طریق ماسینیون با سهروردى آشنا شد و همه معارف را در آثار سهروردى و سپس ملاصدرا یافته بود و مجذوب این دو فیلسوف بود. به همین جهت به ایران آمده بود و تا پایان عمر سالی چهار یا شش ماه به ایران سفر مىکرد و اقامت داشت. وقتى هم که در فرانسه بود، در همین زمینه کار مىکرد. او آثار متعددى پدید آورده که شگفتانگیز است. چه کسى کربن را به آقاى طباطبایى دلالت کرده بود؟ آشنایى کربن با ایران از طریق سهروردى بود. بعد از آمدن به ایران، بر اثر نشست و برخاست با استادان دانشگاه و بحث و مذاکره با کسانى چون آقایان دکترداریوش شایگان و دکتر سید حسین نصر و دکتر عیسى سپهبدى که به زبان فرانسه مسلط بود، توانسته بود به آقاى طباطبایى برسد و بعدش هم در همان ملاقات اول مجذوب یکدیگر شدند و آن جلسات شروع شد و تا پایان عمر ایشان ادامه داشت. از علامه طباطبایى چیزى در باب کربن شنیدهاید؟ فراوان شنیدم. آقاى طباطبایى مرحوم کربن را دوست داشت و کربن نیز آقاى طباطبایى را عاشقانه دوست داشت. من در جلسات مىدیدم که چقدر همدیگر را دوست دارند و به هم ارادت و علاقه دارند. یادم مىآید که هانرى کربن یک شب آقاى طباطبایى را به منزل خودش دعوت کرد. این یک دعوت خصوصى بود و شخص دیگری در آن حضور نداشت. مرحوم علامه به منزل کربن رفت. کربن فرزند نداشت و خانمش هم اهل عرفان و حکمت بود و همراه با او روى آثار عرفانى کار مىکرد.کربن معمولاً شبها کار مىکرد و تا صبح بیدار مىماند. خانمش نیز او را همراهى مىکرد . در میهمانى آن شب، نمىدانم چه گذشت؛ ولى تا سالیان بعد، آقاى طباطبایىچندین بار از آن میهمانى سخن به میان آورد و تحت تأثیر آن جلسه بود. همچنین بارها از بزرگوارى خانم کربن تعریف مىکرد. من ندیده بودم ایشان درباره زنی صحبت کند و از یک خانم تعریف کند؛ ولى بارها از بزرگوارى خانمکربن و فرهیختگى او سخن به میان آورد. من هیچوقت خانم کربن را ندیدم؛ ولى ذکر خیرش را از آقاى طباطبایى فراوان شنیدم. کربن در وجود آقاى طباطبایى چه چیزى یافته بود؟ آن چیزى را که مىخواست: مظهر حکمت و عرفان. او حکمت شرق، حکمت شیعى و حکمت ایرانى شیعى را طلب مىکرد و مظهر کاملش را در وجود آقاى طباطبایى مىدید. درکتاب، حکمت را مىخواند؛ ولى تجسمش را در چهره آقاى طباطبایى مىدید. آنچه در آثار حکماى اسلامى مىخواند، تجسمش را در آقاى طباطبایى مىیافت. آقاى طباطبایى در کربن چه مىدید؟ آقاى طباطبایى در کربن همین معنویت و احاطه به جهان و اطلاعات فراوان و تفکر جهانى را مىدید. این پرسشى است که من در آنسال ها در آن هواى گرم که از قم به تهران مىآمدیم، از خودم مىکردم. فکر مىکردم: خب، منکه جوانم و مشتاق و این جلسه برایم خوب است، علامه طباطبایى چه استفادهاى از این جلسه مىبرد؟ ایشان استفاده مىرساند: سؤال مىپرسند، جواب مىدهد و دوستان استفاده مىبرند؛ ولى خود ایشان چه استفادهاى مىبرد؟ گاهى این سؤال برایم پیشمىآمد، تا اینکه اندکى پیش از انقلاب، بعضى از دوستان به من و آقاى صائنى گفتند که:«این جلسه و تشکیل آن از اول درست نبود؛ براى اینکه بعضى از افراد جلسه اینطور و آنطورند و خود کربن را هم نمىدانیم کیست! تشکیل این جلسه از اول هم درست نبود و ما تا حالا تحمل کردهایم؛ ولى الآن که چیزى به[پیروزی] انقلابنمانده، صلاح نیست ادامه پیدا کند. شما به علامه طباطبایى بگویید که جلسه را تعطیل کند!» من به دو دلیل نگفتم: اول اینکه رویم نمىشد، دیگر اینکه میل نداشتم جلسه تعطیل شود. دوستان دوباره هفته بعد فشار آوردند که باید بگویید! ماندیم که چه کنیم. خدمت علامه عرض کردم:«دوستان مىگویند: صلاح نیست این جلسه ادامه پیدا کند!» وقتى آن صحنه یادم مىآید، گریهام مىگیرد. ایشان یکدفعه حالش بد شد و رعشه مختصرى که دستشان داشت، چند برابر شد؛ لبهایش لرزید، صورتش قرمز شد، چهار پنج دقیقه سکوت کرد و فقط چند بار گفت:«عجب، عجب، عجب!» بعد جملهاى گفتند که خیلى عجیب بود و من جواب خودم را گرفتم که گفتم پیش از این برایم سؤال بود. ایشان فرمودند:«بهعنوان شخصى که در گوشهاى نشستهام و چیز مىنویسم، تنها راهم به جهان و تفکر جهانى و اینکه ببینم در جهان چه مىگذرد، این جلسه است. این را هم نمىتوانند براى من ببینند!» تازه فهمیدم که ایشان مىخواست بداند در دنیا چه مىگذرد و تازهترین بحثهاى فکرى جهان چیست و به چه منوالى است. او زبان خارجى نمىدانست و کتب خارجى نمىخواند؛ ولى با حضور در این جلسه مىخواست ببیند که آخرین مرحله تفکر جهان چیست و به چه سمت و سویى مىرود و ما در کجاى جهان ایستادهایم؟بهعنوان یک متفکر آزاداندیش مىخواست این را بداند و مسائل این بحث را پی مىگرفت. او پیام را مىگرفت، به درستى هم مىگرفت. در آن جلسه کتاب خوانده نمىشد، حرف زده مىشد؛ ولى پیامها به میان مىآمد و آخرین نظریات و مسائل تفکر جهانى در امور مختلف و بیشتر فلسفه جهان مطرح مىشد؛ نظیر اینکه: معضلات جهانى چیست؟ اساسىترینفکر فلسفى چیست؟ و... شما از کربن سؤالات خصوصى هم مىکردید؟ بله، سؤالاتى از ایشان مىکردم که معمولاً اشخاص جلسه نمىکردند. کربن در ضمن اینکه اشراقى و معنوى بود، بهصورت تیپیکال، غربىبود و کاراکتر غربى/ اروپایى داشت. مىدانستم که از یک آدم غربى مثل کربن، سؤالخصوصى پرسیدن خلاف ادب است؛ ولى گاهى من این کار را مىکردم و وقتى که سؤال خصوصى از کربن مىپرسیدم، علامه طباطبایى گوشش را تیز مىکرد تا ببیند چه مىپرسم و او چه جوابى مىدهد! خود همین مسئله از ظرایف این جلسه بود. یـــک بــار پرسیدم: «آقــاى کــربن، شما در هــمه نوشتهها و آثارتان روى مرشد در طریقت، تکیه و تأکید مىکنید و او را براى سالک راه حق لازم مىدانید. از حرفها و نوشتههاى شما چنین برمىآید. مرشد خود شما کیست؟» دیدم آقاى طباطبایى تیز شد تا جواب ایشان را بشنود. کربن لبخندی زد و گفت: «من اویسى هستم.» سالکان اویسى و اویسیه، سلاکى هستند که وجود مرشد را در هر زمانى لازم نمىدانند و مىگویند: انسان در هر زمانى سلوک کند، خودش مىرسد. من باز سماجت کردم و پرسیدم:«اگر اویسى هستید، ذکر جلى شما چیست؟» ایشان این بار قیافه جدى گرفت و فرمود: «من چنانچه مىدانید، شبها تا صبح بیدارم. تا صبح که قال الباقر و قال الصادق مىخوانم، این ذکر سلوکى من است!» قانع شدم و چیزى نگفتم. از تلاقى طباطبایى و کربن چه تحلیلى داشتید و دارید؟ تحلیل من این بود که کربن تحت تأثیر اندیشههاى علامه طباطبایى قرار گرفت و علامه هم از اندیشههاى کربن خیلى بهره برد و نتیجه آشنایى و سود بردن علامه از آشنایى با مکاتب فلسفى غرب بود و توانست در مسائل فلسفى و برخى موضعگیرىهاى علمى، از آنها بهره ببرد و علىالاعمیا سخن نگفت و تیر به تاریکى نینداخت. مىدانست چه بگوید. اینها بهرههایى است که علامه از آن جلسه مىبرد. از طرف دیگر، کربن هم فراوان استفاده مىکرد. آنچه در کتابها خوانده بود، در اینجا تطبیق مىکرد و تصحیح مىشد و از حرفهاى علامه تجسم آنها را مىیافت و هر دو واقعاً استفادههاى فراوان مىکردند و این به نفع عالم تشیع بود. خدمات علامه طباطبایى به عالمتشیع نیاز به گفتن ندارد. تفسیر او و کتابهاى دیگرش چیزى است که همه مىدانند؛ اما منمعتقدم هیچ کس و هیچ غربى در طول تاریخ به اندازه کربن به عالم تشیع خدمت نکرده است. کتابهاى کربن که درباره فلسفه اسلامى نوشته است، امروز به زبانهاى مختلفترجمه شده است و جهان تحت تأثیر کربن قرار دارد. بسیارى از عربها، تحت تأثیر کربن به جهان تشیع نزدیک شدهاند. این کم خدمتى نیست. متأسفانه آثار او به فارسى ترجمه نشده است. او به جهان تشیع و تشیع معنوى و عرفانى، خدمتى بزرگ انجام داد و آثارش در دراز مدت باقى خواهد ماند، اثر خواهد گذاشت و جاودانه است. کربن در میان حکماى مغرب زمین چه جایگاهى دارد؟ هانرى کربن یک فیلسوف معنوى از تبار حکماى اشراقى است. او فیلسوف معنوىاست که در مغرب زمین تقریباً نوبر است. نمىخواهم بگویم اصلاً نیست. بوده و خواهد بود .ویژگى کربن، این است که با حکمت اسلامى هم آشناست. ممکن است کسانىبا حکمت مشرق زمین به نوعى آشنا باشند، ولى در فیلسوفانى که ما در مغرب زمینمىشناسیم، هیچ کس به اندازه ایشان به حکمت و معرفت اسلامى و بخصوص شیعى آشنایى ندارد. او از همه بالاتر است. انتهاى اندیشه کربن کجاست؟ انتهاى اندیشه کربن رسیدن به معنویت تشیع است. در آنجا مستغرق مىشود. معنویتتشیع، عرفان و ولایت است و ولایت کلیّه. او از سرگشتگى غرب فراوان سخن مىگفت و دنیارا در سراشیب انحطاط مادى و خالى شدن از معنویت مىدید و نگران بود. کربن نگران خالىشدن عالم از معنویت بود و از این رو، تا آنجا که مىتوانست، مىکوشید نورى از معنویت را بهجهان بتاباند. ( منبع : روزنامه اطلاعات )
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 406]
صفحات پیشنهادی
مانع تصحیح بحارالانوار توسط علامه طباطبایی شدند
مانع تصحیح بحارالانوار توسط علامه طباطبایی شدند. اندیشه - علامه طباطبایی از متفکران بزرگ مشرق زمین در سده اخیر به شمار میرود . از او با عنوان یکی از بزرگترین ...
مانع تصحیح بحارالانوار توسط علامه طباطبایی شدند. اندیشه - علامه طباطبایی از متفکران بزرگ مشرق زمین در سده اخیر به شمار میرود . از او با عنوان یکی از بزرگترین ...
ارتباط با امام زمان(ع) در عصرغیبت (4)
... و به خاطر جایز شمردن ما, ظاهر نشدن را برای برخی, یا تمام شیعیان, علت مانع از ظهور را ذکر کردیم. ... چون این امری است نهانی143, دیگران از آن آگاه, نخواهند شد. ... (کتاب الغیبه) 99/; (بحارالانوار), ج196/51; (جنة المأوی), چاپ شده در (بحارالأنوار), ج313/53. ... علامه طباطبائی (شیعه در اسلام152/) بر تأثیر معنوی امام در نفوس تأکید می کند و می ...
... و به خاطر جایز شمردن ما, ظاهر نشدن را برای برخی, یا تمام شیعیان, علت مانع از ظهور را ذکر کردیم. ... چون این امری است نهانی143, دیگران از آن آگاه, نخواهند شد. ... (کتاب الغیبه) 99/; (بحارالانوار), ج196/51; (جنة المأوی), چاپ شده در (بحارالأنوار), ج313/53. ... علامه طباطبائی (شیعه در اسلام152/) بر تأثیر معنوی امام در نفوس تأکید می کند و می ...
جهاد اقتصادی با رویکرد جایگاه توکل و نقش آن در کسب روزی
جهاد در کشور ما همراه با مجاهده در راه هدف معنا شده است همانگونه که در دوران دفاع مقدس این تعبیر برای ما معنا شد، حتما در مفهوم اقتصادی هم ... را ولی و وکیل خود قرار دادن و بر اثر آن از حجم مشکلات و انبوه موانع نهراسیدن؛ و این یکی از .... تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (یوسف/67)علامه طباطبایی در المیزان در این ... بحارالانوار، ج 68، 138، ح 23.
جهاد در کشور ما همراه با مجاهده در راه هدف معنا شده است همانگونه که در دوران دفاع مقدس این تعبیر برای ما معنا شد، حتما در مفهوم اقتصادی هم ... را ولی و وکیل خود قرار دادن و بر اثر آن از حجم مشکلات و انبوه موانع نهراسیدن؛ و این یکی از .... تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (یوسف/67)علامه طباطبایی در المیزان در این ... بحارالانوار، ج 68، 138، ح 23.
حکايات و توصيه هاي اولياء خدا و معارفي سلوکي(3)
(29) و همين اقدام انجام شد و در حالي که امام (ع) در حالت سجده نماز بودند، تير را از پاي ... رفع موانع و حجاب هاي راه با زدودن رذائل اخلاقي يکي از رذائل اخلاقي که همه ي امامان و بزرگان .... در همان سال ها به جمع اولين شاگردان علامه طباطبايي (ره) پيوست و از خواص اصحاب ... و دعوت به توحيد و ولايت و تصحيح و تعميق ارتباط مردم با قرآن و عترت پرداختند.
(29) و همين اقدام انجام شد و در حالي که امام (ع) در حالت سجده نماز بودند، تير را از پاي ... رفع موانع و حجاب هاي راه با زدودن رذائل اخلاقي يکي از رذائل اخلاقي که همه ي امامان و بزرگان .... در همان سال ها به جمع اولين شاگردان علامه طباطبايي (ره) پيوست و از خواص اصحاب ... و دعوت به توحيد و ولايت و تصحيح و تعميق ارتباط مردم با قرآن و عترت پرداختند.
قانون گرایی در سیره و گفتار معصومان علیهم السلام
... این معیارها با مصالح اجتماعی تضاد دارد و از موانع ایجاد جامعه ضابطه پذیر شمرده ... متاسفانه مبانی چنین مکتب هایی سبب شد جنایتکارانی مانند هیتلر تمام جنایات ... (12) مفسرانی مانند علامه طباطبایی، همسویی با فطرت را از ویژگیهای قوانین .... 16 - بحارالانوار، ج 40، ص 281 و 282. ... نت ارسال توسط کاربر محترم سایت :savin125125 /ج ...
... این معیارها با مصالح اجتماعی تضاد دارد و از موانع ایجاد جامعه ضابطه پذیر شمرده ... متاسفانه مبانی چنین مکتب هایی سبب شد جنایتکارانی مانند هیتلر تمام جنایات ... (12) مفسرانی مانند علامه طباطبایی، همسویی با فطرت را از ویژگیهای قوانین .... 16 - بحارالانوار، ج 40، ص 281 و 282. ... نت ارسال توسط کاربر محترم سایت :savin125125 /ج ...
مقدمات سیر و سلوک(1)
در بحارالانوار از کتاب ادریس پیامبر علیه السلام در صحیفه چهارم که صحیفه معرفت ... (16)علامه طباطبایی در تفسیر المیزان بعد از ذکر این حدیثشریف میفرماید: «شیعه و ... و از فنای خویش پی به بقای او میبرد، چه اگر او هم فانی میشد مخلوق بود نه خالق، و ... در بیماریهای اخلاقی نیز مطلب همین گونه است; غالبا خود خواهی و حب ذات مانع از ...
در بحارالانوار از کتاب ادریس پیامبر علیه السلام در صحیفه چهارم که صحیفه معرفت ... (16)علامه طباطبایی در تفسیر المیزان بعد از ذکر این حدیثشریف میفرماید: «شیعه و ... و از فنای خویش پی به بقای او میبرد، چه اگر او هم فانی میشد مخلوق بود نه خالق، و ... در بیماریهای اخلاقی نیز مطلب همین گونه است; غالبا خود خواهی و حب ذات مانع از ...
زمینه های امنیت جهانی در عصر انتظار
سخن علامه طباطبایی در این باره چنین است:دین حق سر انجام پیروز است نوع انسان به .... ارتباط امنیت و انتظارگفته شد از تحولات و دگرگونی های مهمی که در عصر ظهور در .... رؤس العباد ، فجمع به عقولهم و اکمل به احلامهم »(بحار الانوار ، ج ۵۲ ، ص ۳۳۶)« قائم ما .... حضرت حجت با برداشتن موانع رشد و کمال انسان و رهایی انسان از قید و بندها زمین را ...
سخن علامه طباطبایی در این باره چنین است:دین حق سر انجام پیروز است نوع انسان به .... ارتباط امنیت و انتظارگفته شد از تحولات و دگرگونی های مهمی که در عصر ظهور در .... رؤس العباد ، فجمع به عقولهم و اکمل به احلامهم »(بحار الانوار ، ج ۵۲ ، ص ۳۳۶)« قائم ما .... حضرت حجت با برداشتن موانع رشد و کمال انسان و رهایی انسان از قید و بندها زمین را ...
امامان شيعه (عليه السلام) و برخورد با انحرافات
از اين کلام والا استفاده مي شود که ائمه تنها مانع انحراف وکج روي جامعه شيعه ومسلمانان نبودند، ... سوگند به خداوند که ديگر من و تو زير يک سقف جمع نخواهيم شد! ..... 17- بحارالانوار، ج 10، ص 221 ( البته به دليل تواتر اجمالي ضرورتي براي بررسي ... 26- علامه حلي، منتهي المطلب، ترجمه حسين پيش نماز، ج2، ص 893، انتشارات حاج احمد، تبريز ...
از اين کلام والا استفاده مي شود که ائمه تنها مانع انحراف وکج روي جامعه شيعه ومسلمانان نبودند، ... سوگند به خداوند که ديگر من و تو زير يک سقف جمع نخواهيم شد! ..... 17- بحارالانوار، ج 10، ص 221 ( البته به دليل تواتر اجمالي ضرورتي براي بررسي ... 26- علامه حلي، منتهي المطلب، ترجمه حسين پيش نماز، ج2، ص 893، انتشارات حاج احمد، تبريز ...
مقالات دین و اندیشه : داروخانه ی معنوی ، ارتباط با خدا
تجار مدینه هم که دیدند وضع چنین است با هم دست به یکی کرده و هم قسم شدند که این ... بحارالأنوار، ج 63، ص314 و مانند آن در الکافی ج2 باب العفة .... همچنین علامه طباطبایی تصریح می کند: مقصود از زینتین (در آیه لایبدین زینتهن) مواضع زینت است. ... خود نزدیک سازند که آنان را محفو0داشته و مانع آشکار شدن زینت ها و لباس های زیر آنان شود.
تجار مدینه هم که دیدند وضع چنین است با هم دست به یکی کرده و هم قسم شدند که این ... بحارالأنوار، ج 63، ص314 و مانند آن در الکافی ج2 باب العفة .... همچنین علامه طباطبایی تصریح می کند: مقصود از زینتین (در آیه لایبدین زینتهن) مواضع زینت است. ... خود نزدیک سازند که آنان را محفو0داشته و مانع آشکار شدن زینت ها و لباس های زیر آنان شود.
زکات در آیینه قرآن و حدیث
(3)مرحوم استاد علامه طباطبایی رحمهالله مینویسد: «معنای لغوی زکات تطهیر میباشد. ... سؤال شد: شما نیز با آن مقام بزرگی که دارید به سبب تأخیر زکات از خدا میترسید؟ ... حضرت امام صادق علیهالسلام :«السُّراق ثلاثة: مانع الزکوة و مستحل مهور النساء و ..... همان، ص 684.19 - همان، ص 58.20 - بحارالانوار، ج 96، ص 29.21 - سوره حج (22) آیه 41.22 ...
(3)مرحوم استاد علامه طباطبایی رحمهالله مینویسد: «معنای لغوی زکات تطهیر میباشد. ... سؤال شد: شما نیز با آن مقام بزرگی که دارید به سبب تأخیر زکات از خدا میترسید؟ ... حضرت امام صادق علیهالسلام :«السُّراق ثلاثة: مانع الزکوة و مستحل مهور النساء و ..... همان، ص 684.19 - همان، ص 58.20 - بحارالانوار، ج 96، ص 29.21 - سوره حج (22) آیه 41.22 ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها