واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گزارش فارس از بزرگداشت سیمین دانشور
روایتی از آخرین لحظه مرگ سیمین دانشور/سیمین در آخر عمر به درک دیگری از جلال رسید
در حالی که خانم دانشور در حال احتضار بود، ناگهان به ذهنم خطور کرد که آب زمزمی که از خانه خدا آوردهام را به سیمین خانم بنوشانم. بعد از اینکه وی دو قاشق چایخوری آب زمزم خورد، چند نفس بلند کشید و از دنیا رفت.

● گزارش تصويري مرتبط
-------------------------------
به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، جمعی از علاقمندان به سیمین دانشور در سالروز درگذشت این داستاننویس معاصر که در منزل شخصی آنان برگزار شد، یاد این بانوی نویسنده را گرامی داشتند و در ضمن کتاب «دو برادر» که تقریر ناگفتههایی از زندگی و زمانه جلال و شمسآلاحمد که خاطرات محمدحسین دانایی است. نیز رونمایی شد. مهدی حسینی نقاش و استاد دانشگاه در این جمع صمیمی گفت: سیمین دانشور ابعاد متکثری داشت ولی من با توجه به حرفهام که نقاشی است میخواهم از بُعد یک نقاش به سیمین دانشور بپردازم. وی در ادامه افزود: با توجه به سنّم، خانم دانشور استاد من محسوب میشد و سیمین مقالهای راجع به حسین بهزاد نوشتند که آن زمان استاد هنرستانهای تهران بود. حسینی با بیان اینکه ما با وجه هنری بهزاد آشنا بودیم، اما با درونیات این هنرمند سرشناس آشنا نبودیم، گفت: سیمین دانشور مقالهای نوشتند و از نگاه یک نویسنده حرفهای به درونیات حسین بهزاد پرداختند. وی گفت: نخستین نقدها در مورد هنر نقاشی را سیمین دانشور به جامعه ما معرفی کردند از جمله نقدی که راجع به سهراب سپهری،بعد از اینکه سهراب آثارش را در گالری فرهنگ به نمایش گذاشت، نوشت. این مقاله در خور توجهای بود به این خاطر که افراد کمی در آن زمان بودند که درباره هنر معاصر و نقاشی مدرن بنویسند. این نقاش با بیان اینکه حسین زندهرودی یکی از چهرههای بینالمللی هنر معاصر ایران در زمینه خط و نقاشی است، گفت: سیمین با آنکه آن زمان حسین زندهرودی دانشجوی سال آخر نقاشی بود، او را کشف کرد و آسیبهایی که ممکن بود سبک وی داشته باشد را نیز به او گوشزد کرد. *خاطره سیمین یاوری از این بانوی نویسنده سیمین یاوری از دیگر سخنرانان این مراسم بود که در آخرین لحظههای حیات این بانوی نویسنده حضور داشت و به بیان خاطرات خود از آخرین لحظات سیمین دانشور پرداخت و گفت: در آخرین لحظه عمر این بانوی نویسنده در کنارش بودم، درحالی که خانم دانشور در حال احتضار بود، ناگهان به ذهنم خطور کرد که آب زمزمی که از خانه خدا آوردهام را به سیمین خانم بنوشانم. وی افزود: بعد از اینکه سیمین خانم دو قاشق چایخوری آب زمزم را خورد، چند نفس بلند کشید و از دنیا رفت. *بانوی نخستینها تصمیم گرفت نزد جلال رفت این دوست خانم دانشور گفت: من در آن لحظه خواهری مهربان و دوستی حکیم را از دست دادم و با پیکر زنی روبرو بودم که هنوز حلقه جلال در انگشتش بود و بانوی نخستینها تصمیمش را گرفت که نزد جلال برود. *سیمین دانشور به من زندگی کردن آموخت زهره نامدار یکی از شاگردان سیمین دانشور از دیگر سخنرانان مراسم بود که اظهار داشت: من در سال 44 دانشجوی سیمین دانشور بودم و با او درس تاریخ هنر را گذراندم، اما من درسهای زیادی علاوه بر تاریخ هنر از او گرفتم و از ایشان چگونه زیستن را آموختم. وی گفت: هر کس در زندگی با این تیپ آدمها که معیار و شاخص هستند، آشنا شوند که منحنی صداقت و مهربانی را میشکنند و بالاتر میآورند، سعادتمند است و من نیز سعادتمند هستم. خانم دانشور به ما آموخت که مسئله کلی زندگی توجه داشته باشیم و نگذاریم جزئیات به کلیات زندگی ضربه بزند و کدام معلم است که 40 سال به دانشآموز توجه داشته باشد؟ محمد متوسلانی هنرپیشه و کارگردان از دیگر علاقمندان به سیمین دانشور بود که به ذکر خاطراتی از سیمین دانشور پرداخت و گفت: از افتخارات من این است که با سیمین دانشور زیاد ملاقات میکردم و او در قله نویسندگی و ادبیات جای دارد و ذات معلمی در وجودش بود. *سیمین دانشور بدون تکبر جایگاه خود را در ادبیات میدانست وی افزود: سیمین دانشور هیچگونه تکبری نداشتند، با اینکه نویسنده اولینها بود، اما بدون اینکه فخری بفروشند، جایگاه خودش را میدانست. این هنرمند با بیان اینکه جلال شخصیت کاریزماتیک داشت، گفت: سیمین با اینکه عاشقانه جلال را دوست داشت، اما استقلال خودش را حفظ کرد. کائینی: سیمین در آخر عمر به درک دیگری از جلال رسید محمدرضا کائینی روزنامهنگار و نویسنده کتاب «دو برادر» از دیگر سخنرانان این برنامه بود، وی عنوان کرد: افتخار این را داشتم که اواخر عمر سیمین دانشور با او ملاقاتهایی داشته باشم و گاهی به او زنگ میزدم. دانشور متأثر از فضای زمانه و مراوداتی که داشت، نظریاتش در ذهن او شکل گرفته بود و هر زمان از آل احمد صحبت میکردیم، با بیمیلی میگفت به سراغ سوژههای دیگر بروید. وی افزود: سیمین دانشور چند سال قبل از درگذشتش بیماری بدی را به صورت معجزهآسا از سر گذرانده بود، البته سیمین با توجه به امید و حالتهای روحی عجیبی که داشت، توانست این بیماری را به سلامت پشت سر بگذارد و عجیبتر آنکه تمام حافظه ایشان نیز برگشته بود. این روزنامهنگار ادامه داد: در سال 1387 در کسوت سردبیر یادآور خواستم با او مصاحبه کنم از طرف دیگر تصور میکردم ایشان در رابطه با جلال صحبت نمیکند و همیشه مردد بودم که چگونه بتوانم با او در رابطه با آل احمد صحبت کنم. به طریقی توانستم وقت ملاقات با ایشان بگیرم. وی افزود: اما با کمال تعجب در آخرین دیدارمان او خودش شروع به صحبت در رابطه با جلال کرد و این اتفاق به زمانی برمیگردد که خواهرش ویکتوریا و آقای فرجام به منزل او آمدند و از او پرستاری میکردند و او به دور از القائات شبه روشنفکران به تصور ملایمتری از جلال رسیده بود با توجه به اینکه روشنفکران میخواستند حتی همسری سیمین با جلال را انکار کنند. *افراط و تفریط نسبت به جلال حقیت جلال را غبارآلود کرده است محمدحسین دانایی خواهر زاده جلال از دیگر سخنرانان این برنامه بود، اظهار داشت:افراط و تفریط دو تیغه یک قیچی هستند که ظاهراً مخالف یکدیگر هستند اما کارکرد آنها یکی است و آن هم از بین بردن حقیقت بود. وی افزود: مدتها بود که بسیاری از حقایق نسبت به سهگانه جلال، سیمین و شمس واژگونه نشان داده میشد. تا زمانی که سیمین و شمس آل احمد زنده بودند به دلیل اینکه آن دو وارث جلال بودند با خود میگفتم اگر دفاعی میخواهد صورت بگیرد از جانب آن دو بزرگوار است. بعد از درگذشت این دو عزیز وظیفه خود دیدم که افکار غیر واقعی از شخصیت این سه نفر را تصحیح کنم. وی گفت: به فکر افتادم که گزارشهای عینی خود را با این دو نفر به رشته تحریر در بیاورم و زمانی که با محمدرضا کائینی آشنا شدم که به نوعی جلالپژوه بود و در حوزه تفکر مدافع این بزرگان و اهل رسانه نیز بود، گفتم به صورت مصاحبه به موضوع جلال بپردازیم. وی گفت: من در این کتاب که به صورت مصاحبه خاطراتم را با جلال داشتم بازگو کردم، سعی کردم بیطرفانه خاطراتم را بازگو کنم و آقای کائینی در نقش یک مدافع بود و این تضاد به نوعی کتاب را به واقعیت نزدیکتر کرد. دانایی گفت: اسم 541 نفر در این کتاب آمده است که سه نفر اسمشان در تمام این صفحه وجود داشت و به نوعی ساختار این کتاب بر پایه سه ستون بنا شده است. ستون جلال و شمس ستونی بتونی است که مشخص است اما ستون سوم، ستون بلوری است که به خانم دانشور تعلق دارد. وی افزود: سعی کردم در این کتاب خاطرات را با جزئیات بیان کنم، چون معتقدم حقایق در جزئیات است، به این دلیل ما به حقایق بزرگ دست پیدا میکنیم که جزئیات ما را به حقایق میبرد، کافیست حشر و زوائد بزدائیم تا حقیقت آشکار شود. انتهای پیام/
92/12/18 - 20:24
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 55]