محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه می‌تواند برندینگ کسب‌وکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853345895
روایتی از قول یک شهید به مادرش بازگشت 10 روزه پیکر بی‌جان قول شهید را عملی کرد
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: روایتی از قول یک شهید به مادرش
بازگشت 10 روزه پیکر بی‌جان قول شهید را عملی کرد
پسرم در آخرین اعزام به جبهه گفت که مادر من، ناراحت نباش این‌بار 10 روزه می‌روم و برمی‌گردم او به قولش عمل کرد و درست سر 10 روز خانه بود، اما با پیکر بی‌جانش.
کک‌لیک عزیزمحمدی امروز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در قزوین به بیان خاطراتی از فرزند شهیدش پرداخت و گفت: بعد از رفتنش، گهگاهی به مرخصی می‌آمد. آخرین باری که آمد یک هفته به او مرخصی داده بودند، اما او یک شب بیشتر نماند و گفت: من می‌خواهم بروم؛ اینجا نمی‌توانم بمانم. وی افزود: ظهر سر سفره ناهار بودیم که آمد پیش من نشست و گفت «مادر به کسی نگویید که من جبهه رفته‌ام، بگویید علی‌اصغر همین نزدیکی‌ها دارد خدمت می‌کند.» عزیزمحمدی ادامه داد: آماده رفتن که شد جلوی در، از زیر قرآن ردش کردیم، اما دلم رضایت نمی‌داد، بنابراین برای بدرقه‌اش تا سپاه پاسداران رفتیم. در حال سوار شدن به اتوبوس بود که اشک‌هایم ناخودآگاه سرازیر شد. اصلاً متوجه اشک‌هایم نبودم، آنقدر ناراحت بودم که هیچ وقت سابقه نداشت. وی در پایان گفت: به چهره‌ام که نگاه کرد، گفت: مادر من، ناراحت نباش این بار 10 روزه می‌روم و برمی‌گردم. توی حالی که بودم اصلاً متوجه حرف‌هایش نشدم و اینکه چطور ممکن است که 10 روزه برگردد، اما او به قولش عمل کرد و درست سر 10 روز خانه بود، اما با پیکر بی‌جانش! شهید اصغر مظفری در تاریخ هفدهم تیر سال 39 در شهر قزوین به دنیا آمد و در بیست و هشتم دی ماه سال 59 با سمت فرمانده واحد اطلاعات ـ عملیات در میمک توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سر و گردن به شهادت رسید که مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. پدر شهید اصغر مظفری اسدالله نام داشت و راننده کامیون بود، این شهید بزرگوار دانشجوی دوره کارشناسی در رشته صنایع اتومبیل بود که به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. شهید اصغر مظفری در یکی از دست‌نوشته‌هایش می‌نویسد: در این برهه از زمان، اسلام و مسلمانان در بوته آزمایش قرار گرفته‌اند و پس از امتحان اولیه انقلاب، حالا امتحانی مشکل رویاروی مسلمانان ایران است، نگهداری انقلاب، امتحانی که جهت قبولی آن باید از همه چیز دست کشید و باید خالص و مخلصانه پیش رفت. باید همه چیز را کنار گذاشت تا توانست پیروز شد. خدا در این سال‌ها به ما لطف زیادی کرده است که البته آن هم به خاطر امام است. ما باید همیشه پشت سر رهبرمان همانگونه که در گذشته بوده‌ایم قدم برداریم و فقط خط ولایت فقیه را که همان خط الله و خط امام است دنبال کنیم. هرگز نباید وابسته به یک گروه و دسته باشیم، چرا که با جدا شدنمان به ضد انقلاب کمک می‌کنیم، ما باید همیشه یکی باشیم. انتهای پیام/77009/غ30
92/12/09 - 11:30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]
-
گوناگون
پربازدیدترینها