تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بر شما باد رجوع به كتاب خدا (قرآن) ... كسى كه به آن عمل كند از همه پيشى مى گيرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1842134922




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

صفات عاليه انسانى


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
صفات عاليه انسانى
صفات عاليه انسانى نويسنده: آیت الله العظمی شیرازی حضرت امام رضا (علیه السلام) بر حسب ظاهر دوّمين شخصيّت كشور اسلامى آن روز بودند و حضرت رضا (علیه السلام) با مقامى كه داشتند، بر حسب ظاهر آن روز وليّعهد بوده، و قادر بر هرگونه كارى بودند.امّا به خودشان تغييرى راه نداده، و پيوسته به ارشاد و هدايت مردم پرداخته و ساده مى‏زيستند، و لذا در احوالشان آمده كه به هنگام صرف غذا. تمام غلامان و زيردستان كوچك و بزرگ و حتى مهتر خويش را احضار مى‏فرموده و با سخنان خود آنان را مأنوس مى‏كرده و بعد همه باهم دسته‏جمعى بر سر يك سفره به صرف غذا مشغول مى‏شده‏اند، و هنگامى كه يكى از حضار عرضه داشت: براى زيردستان سفره جداگانه‏اى بگسترانيد، امام فرمودند: خداى ما يكى، و پدر و مادرمان حضرت آدم و حوّا هم يكى است، و جزاى هركسى در گرو عمل اوست.و در روايتى وارد شده كه آن حضرت به هنگام آماده شدن سفره غذا ظرف بزرگى را ميطلبيده، و از هرچه كه در سفره وجود داشت مقدارى در آن ظرف بزرگ قرار مى‏داده، و سپس آن را براى تعدادى از فقرا و بينوايان مى‏فرستاده است، و اين گونه اخلاق اسلامى را جز در امامان معصوم و رهبران به حق اسلام در هيچ مكتب و مذهبى نمى‏توان يافت (كافى ج4 ص52).آن حضرت همه جا در دسترس مردم بوده، و از تشريفات حكومتى و قراردادن حاجب و نگهبان و امثال آن كه معمولاً شيوه حاكمان جداى از مردم است متنفّر بود، و اگر در خانه او دربان و يا حاجبى بوده، از سوى مأمون عباسى تعيين شده، و نه تنها ارتباطى به آن حضرت نداشت، بلكه بر آن امام معصوم جاسوس هم بوده است، مثلا در تاريخ وارد شده كه شخصى به نام (هشام) (بحارالانوار ج49 چاپ جديد ص139) از سوى فضل بن سهل ذوالرياستين (صدر اعظم مأمون) و همچنين از سوى خود مأمون عباسى مأموريت يافت كه بهعنوان حاجب امام رضا (علیه السلام) جاسوسى كند، و تا آنجائى كه مى‏تواند اخبار بيت امام را گزارش بدهد، اين شخص خودش را به عنوان يكى از خدمتگزاران امام جا زده و به امر مأمون عباسى بهعنوان پيشخدمت حضرت رضا (علیه السلام) به خانه آن حضرت راه يافت.او كم‏كم ملاقاتهاى حضرت را با مردم كنترل كرده، و روز بهروز فشار بر حضرت را مى‏افزود، تا آنجائى كه تعداد بسيارى از شيعيان را از ملاقات با آن حضرت اجباراً منع كرد، و حتى فرمايشاتى را كه از امام با ديگران ردّ و بدل مى‏شد گزارش مى‏داد.امروزه تاريخ، اعمال مأمون و امثال او را محكوم مى‏كند و اين ضعف مأمون عباسى را نشان مى‏دهد كه شخصى به عنوان جاسوس بر در خانه حضرت رضا (علیه السلام) منصوب بدارد تا اينكه رفت و آمد را كنترل كرده و آنچه در خانه امام واقع مى‏شود گزارش بدهد، علاوه بر اينكه خود تجسّس بر خانه افراد و بهويژه رهبران مذهبى حرام است، و از اين جهت مأمون مرتكب خلاف اسلام مى‏شده، و اين منطق توجيهى هميشگى ستمگران است كه (هدف وسيله را توجيه مى‏كند).تاريخ افرادى را معرّفى مى‏كند كه داوطلبانه و به طور افتخارى در خدمت حضرت امام رضا (علیه السلام) در آمدند از قبيل (معروف كرخى) كه در ايام كودكيش به پيروى از آئين پدر و مادرش مسيحى بوده، و بعد بر دست شريف حضرت رضا (علیه السلام) مسلمان شده، و پيوسته ملازم خانه و خدمتگذار آن حضرت شد، و به شرف خدمت امام افتخار و مباهات مى‏ورزيد.حفظ آبروى مردمبر هر مسلمانى واجب است كه آبروى برادر و خواهر مسلمانش را نگاه دارد، و حتى در غيابش نيز بايد آبرويش حفظ شود، و اسلام غيبت مرد و يا زن مسلمان را از گناهان كبيره شمرده است.و خاندان عصمت و طهارت كه تجلّى اسلام در تمام شئون زندگى هستند در اين مسئله پيش قدم بوده، و حتى اگر كسى براى رفع نيازش به آنان رجوع مى‏كرد، نه تنها نيازش را برآورده بلكه پس از برآوردن آن از نگاه كردن به رويش خوددارى كرده تا نكند آن فرد نيازمند كمى خجالت بكشد.مثلاً در تاريخ حضرت على بن موسى الرّضا (علیه السلام) (افضل التحية والثناء آمده كه شخصى به حضورشان شرفياب شده و اظهار داشت كه: در سفر حج خرجى سفرم را گم كرده و مى‏خواهم به وطنم باز گردم در حالى كه پولى به همراه ندارم، اگر بر من لطف كنيد و خرج سفرم را بپردازيد، هنگام رسيدن به شهر خودم به قدر آنچه را كه به من داده‏ايد از سوى شما صدقه مى‏دهم، چون من از موارد مصرف صدقه نيستم.حضرت اين مرد را نشانده و احترامش كردند، و سپس به اندرون خانه تشريف برده و درب حجره را بستند، بعد از چند لحظه دست شريفشان را از بالاى در بيرون آورده و آن مرد را صدا زدند، آن مرد كه نزديك آمد، حضرت فرمودند: اين دويست دينار(هريك دينار شرعى لااقل معادل يك مثقال طلا، عيار 18 نخود است) است، با خودت ببر و به مصرف برسان و از سوى من هم صدقه نده، آن مرد كيسه زر را دريافته و از خانه حضرت خارج شد. يكى از اصحاب پرسيد: شما كه لطف زيادى بر اين مرد روا داشتيد، ديگر چرا چهره خودتان را از او مخفى نموديد؟! امام فرمودند: نخواستم چون حاجتش را برآورده‏ام ذلّت خواهش و سؤال را در چهره‏اش ببينم، پيغمبر اكرم فرمود: (كسى كه كار نيكى را مخفيانه انجام بدهد، معادل پاداش هفتاد حج است، و خداوند گناهان او را مى‏بخشد) (كافى، جلد4 صفحه24)در حمام عمومىيكى از نكات بارز در اخلاق ائمّه اطهار عليهم‏السلام، همان جنبه مردمى آنان مى‏باشد، بهطور مثال حضرت امام رضا (علیه السلام) كه مى‏توانستند در خانه براى خودشان حمّام اختصاصى بسازند، و يا لااقل هنگام رفتن به حمام عمومى، مثل بسيارى از قدرتمندان دستور بدهند كه آنجا را خلوت كنند، در نهايت تواضع و فروتنى مثل تمام مردم روزى به حمام عمومى تشريف بردند، داخل آن حمام مردى غريب و ناشناس بود كه مى‏خواست كسى بدنش را كيسه بكشد، نگاهى به اطراف حمّام انداخت و چشمش به رخسار پر مهر و لطف امام هشتم (علیه السلام) افتاد، آنگاه از امام خواهش كرد كه: آقا اگر ممكن است پشتم را كيسه بكشيد؟و امام رضا (علیه السلام) با آن شخصيّت معنوى و همچنين مقام ظاهرى كه داشتند بدون هيچگونه تكبّرى، خواسته آن مرد ناشناس را بر آورده، و كيسه را بدست گرفته، و او را شستشو مى‏دادند كه در اين ميان افرادى وارد حمام شده، و بر آن حضرت با خطاب: يابن رسول الله سلام كردند، آن مرد غريب كه متوجّه اشتباه خود شده بود، با دستپاچگى از جاى برخواسته و از حضرت معذرت‏خواهى كرد، ولى حضرت به او امركردند كه بنشيند تا كارشان تمام بشود، و همينطور هم شد (مناقب آل ابى‏طالب، چاپ ايران، جلد4 صفحه .362) ،از اين داستان دو نكته مهم به دست مى‏آيد:1 ـ اينكه حضرت امام رضا (علیه السلام) آنقدر مردمى بوده‏اند كه نه تنها بدون تشريفات وارد حمام عمومى مى‏شده، بلكه با حالتى ساده ظاهر مى‏شدند تا آنجائى كه افرادى او را نشناخته، و از وى درخواست كشيدن كيسه به بدنشان مى‏كرده‏اند.2 ـ حضرت امام رضا (علیه السلام) علاوه بر مقام امامت دوّمين شخصيت دولت اسلامى آن روز از نظر ظاهر و با اين وجود بدون تكبر از برآوردن حاجت پيش پاافتاده مؤمنى ابا نكرده، بلكه از او مى‏خواهند كه كارشان را به آخر برسانند، و اين درس مهمّى است براى حاكمان و فرمانروايان كه در ميان مردم چگونه زندگى كنند.رفتار با متكبرفضل بن سهل ذوالرياستين كه مأمون عباسى رياست نيروهاى مسلح و رياست ديوان دربار خود را بدو سپرده بود، به دستور مأمون عباسى براى خود امان‏نامه‏اى با اختيارات كامل نوشته و آن را به امضاى درباريان رسانيده، و سپس براى توشيح و مهر مأمون آن را نزد وى فرستاد، مأمون هم آن نامه را مهر زده و توشيح كرد، و سپس تمام خواسته‏هاى ذوالرياستين را برآورده ساخت، علاوه بر آنكه نامه‏اى را به خطّ خود نگاشت و در آن اموال بسيار و زمينها و املاك و سلطه را نيز بدو بخشيد.فضل براى اينكه همين امتيازات را پس از مأمون در دوران بقدرت رسيدن وليعهدش امام رضا (علیه السلام) نيز دارا باشد، از مأمون خواهش كرد كه آن نامه را به امضاى امام رضا (علیه السلام) نيز برساند، اما مأمون نپذيرفته و گفت: كه حضرت رضا (علیه السلام) با ما شرط كرده كه هيچگونه اقدامى از نظر حكومتى نكند، پس بهتر است خودت اين نامه را به حضور ايشان ببرى.به همين جهت ذوالرياستين نامه مأمون را با خود برداشته، و بر امام رضا (علیه السلام) وارد شد، ديد آن حضرت نشسته و مشغول انجام كارى است، ذوالرياستين در جاى خودش در آستانه درب حجره ايستاد تا حضرت اذن دخول و نشستن به او بدهند، او مدّتى ايستاد و حضرت اعتنايش نكردند، و پس از آنكه غرور و تكبّر او را سركوب نموده و با اين رفتار ادبش كردند، سر شريفشان را بالا گرفته و فرمودند چه حاجتى دارى؟ذوالرياستين با چهره‏اى برافروخته عرضه داشت اى سرور من اين نوشته ايست از اميرالمومنين مأمون و شما در نوشتن چنين نامه‏اى براى اينجانب شايسته‏تر هستيد، چون ولى عهد مسلمين مى‏باشيد.حضرت رضا (علیه السلام) در حالى كه چهره شريفشان را درهم كشيده بودند فرمودند: آن را بخوان، و ذوالرياستين همان طور كه ايستاده بود، همه آن نوشته را قرائت كرد، آنگاه حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: تا زمانى كه تقوى پيشه كنى و از خدا بترسى ما قبولت داريم، و سپس روى شريفشان را از او برتافته و مشغول كار خود شدند، و فضل بن سهل ذوالرياستين با غرورى درهم شكسته، و قيافه‏اى رنگ باخته از حضور شريف آن حضرت خارج شد. (بحار الانوار، چاپ جديد، جلد49 صفحه168)عيادت از مريضدر تاريخ حضرت امام رضا (علیه السلام) وارد شده كه آن حضرت همانند جدّ بزرگوارش پيامبر اسلام (ص) اگرچند روز يكى از دوستان و مؤمنين را نمى‏ديد، حالش را مى‏پرسيد، و اگر مطّلع مى‏شد كه بيمار است به ديدار او مى‏شتافت.يكى از روزها يك نفر از شيعيان آن حضرت بيمار شد، و حضرت امام رضا (علیه السلام) براى ديدار او به خانه‏اش تشريف برده و حالش را پرسيدند؟ و سپس در همان چند لحظه آن بيمار را تسلّى خاطر و موعظه و اندرزش داده و به او فرمودند: مردم دو گروه هستند، يكى با مرگ به راحتى و آسايش دست مى‏يابد، و ديگرى با مرگش مردم را از شرّ خود راحت مى‏كند، و تو اگر مى‏خواهى از گروه اول باشى، ايمان به خدا و ولايتت را تجديد كن تا پس از مرگ در آسايش باشى آن مرد چنين كرد و پس از چند لحظه در محضر پر مهر و محبّت حضرت امام رضا (علیه السلام) چشم از جهان بست.( بحار الانوار، چاپ جديد ج49)عفو گنهكاراندر زمان فرمانروائى هارون عباسى پس از شهادت امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام)، عدّه‏اى به فرماندهى (جلودى) كه مردى سفّاك و بی رحم بود، مأموريت يافتند به محلّه بنى هاشم در شهر مدينه منوّره حمله كنند، و تمام خانه‏ها را به تاراج بكشند. جلودى براى انجام مأموريت عازم شهر مدينه شده، و با افراد خود به محلّه بنى هاشم و از جمله به خانه حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) كه امام رضا (علیه السلام) در آنجا بودند يورش برده، و خانه آن حضرت را به محاصره خود در آورد. حضرت رضا (علیه السلام) كه از مقصد جلودى آگاه بودند، تمام بانوان و علويان را به اطاقى برده، و خودشان در عتبه در آن اطاق ايستادند، جلودى با خشونت و شدّتى روبروى امام ايستاده و گفت: كه من طبق دستور اميرالمؤمنين! هارون مأموريت دارم به اين اطاق هم وارد شوم و همه چيز را با خودم مصادره كنم، و اين كار بايد انجام پذيرد. امام هشتم در پاسخش فرمودند: كه تو همين‏جا منتظر بمان و صبر كن، من سوگند ياد مى‏كنم كه هرچه اين بانوان از زيورآلات و لباس و غيره دارند برايت بياورم، جلودى نپذيرفت و برخواسته‏اش اصرار مى‏ورزيد، و حضرت امام رضا (علیه السلام) پيوسته مى‏فرمودند كه اگر صبر كنى من قول مى‏دهم هرآنچه در اطاق و در اختيار آن مخدرات هست نزد تو بياورم، تا اينكه جلودى پذيرفت. امام وارد اطاق شده و به آن مخدّرات امر فرمودند كه هركدام جز يك پيراهن برتن، آنچه كه دارند اعم از زيورآلات، خلخال، گوشواره و حتى مقنعه‏هاى روى سرشان را به همراه تمام أثاثيه خانه به جلودى دادند. از اين واقعه مدتها گذشت تا اينكه حضرت امام رضا (علیه السلام) به خراسان تشريف آورده و به اصطلاح وليعهد مأمون عباسى شدند، و مأمون دستور داد كه تمام اطرافيان و درباريان با آن حضرت بيعت كنند، و همه بيعت كردند جز نفرات معدودى كه يكى از آنها همين جلودى بود. مأمون عباسى آن چند نفر را به جرم عدم بيعت با امام رضا (علیه السلام) به زندان افكند. جلودى با آن سابقه ننگين و با آن دشمنى و هتك حرمتى كه نسبت به امام رضا (علیه السلام) روا داشت، و با آنكه با آن حضرت از بيعت هم سرباز زد، مورد لطف و عنايت و عفو حضرت رضا (علیه السلام) قرار گرفت به اين ترتيب كه يك روز بعد از زندانى شدن جلودى مأمون به خدمت امام هشتم (علیه السلام) شرفياب شده، و موضوع زندانى شدن آن چند مخالف و از جمله جلودى را به ايشان عرض كرد، و سپس دستور داد كه زندانيان احضار شوند. حضرت امام رضا (علیه السلام) كنار مأمون نشسته بودند كه از دور چشمشان به جلودى افتاد، با وجودى كه از ظلم و ستم آن شخص دل‏آزرده بودند، مورد چپاول و هتك حرمت او قرار گرفته بودند، و بالاخره مى‏دانستند كه جلودى با ايشان دشمنى آشكار دارد، با تمام اينها جلودى را عفو كرده و با لطف و مرحمت خويش از گناهان او چشم پوشيدند، و به همين جهت رو كرده به مأمون و با صورت گشاده‏اى فرمودند: اين پير مرد جلودى را به من ببخش و آزادش كن، مأمون با صداى آهسته عرضه داشت: اين همان است كه دختران پيغمبر را آزرده و خانه شما را چپاول كرده است! اما جلودى از آن كينه و بغضى كه نسبت به حضرت رضا (علیه السلام) داشت، گمان برد كه آن حضرت عقوبت و مجازاتش را از مأمون مى‏خواهند، از اين رو به مأمون گفت: ترا به خدا و به خدمتگذاريم به پدرت هارون سوگند مى‏دهم كه خواهش اين آقا را نسبت به من نپذيرى! مأمون كه وضع را چنين ديد از بزرگوارى امام رضا (علیه السلام) و خباثت جلودى در شگفت شده و به جلودى گفت: نه بخدا سوگند خواهش اين آقا را نسبت بتو عملى نمى‏كنم، سپس به دژخيم خودش دستور داد گردنش را بزند (اعيان الشيعه ج1 ص42).اين اخلاق پسنديده اهل بيت پيغمبر، بخصوص راجع به عفو گنهكاران يكى از مهمترين عوامل پيشرفت اسلام و جذب مردم به اين دين مقدس بود، پيامبر بزرگ اسلام (ص) در موارد بسيارى از تقصير گنهكاران مى‏گذشت با وجودى كه قدرت داشت، و مى‏توانست انتقام بگيرد.حضرت علىّ بن ابى‏طالب (علیه السلام) اهل جمل و اسيران صفّين و خوارج نهروان را بخشيد با وجودى كه قادر بر انتقام بود چرا كه از قديم گفته‏اند (در عفو لذّتى است كه در انتقام نيست) و گرچه انتقام لذت بخش است ولى لذت ترك آن بيشتر مى‏باشد، و گفته شاعر فارسى (سعدى): اگر لذّت ترك لذّت بدانى***دگر لذّت دهر لذّت نخوانىامام حسن مجتبى (علیه السلام) از گناه آن مردى كه به ايشان ناسزا گفت چشم پوشيده و با او ملاطفت كردند (عوالم العلوم نوشته شيخ عبدالله بحرانى ج16 چاپ جديد قم ص121.)حضرت امام حسين (علیه السلام) حتى در جبهه جنگ از دشمن ناتوان شده خود چشم پوشيده و عفوش نمود، بلكه او را كمك هم كرد(پيشواى شهيدان نوشته آيةالله سيد رضا صدر ص72.)امام سجاد (علیه السلام) از مروانى كه به جدّش پيامبر، اميرالمؤمنين، حضرت فاطمه زهرا، امام حسن مجتبى و امام حسين (صلوات الله عليهم اجمعين) آسيب رسانيده و آن بزرگان را اذيّت و آزار داده بود، نه تنها چشم پوشيدند، بلكه او را پناه داده و مورد مرحمت هم قرارش دادند (الكامل فى‏التاريخ نوشته ابن الاثير چاپ1385 ه بيروت ج4 ص113.) امام محمد باقر (علیه السلام) از آن مردى كه مسيحى بود و به حضرتشان ناسزا گفت و مادر مخدّره آن امام معصوم را كلفت آشپزخانه خواند گذشت نموده و برايش دعا هم كردند (مناقب آل ابى‏طالب، چاپ ايران، جلد3 صفحه337).امام جعفر صادق (علیه السلام) از گناه كنيزى كه بچه آن حضرت را بى‏اختيار از بلندى بهزمين زده و كشته بود نه تنها چشم پوشيده، بلكه آن زن را آزاد هم فرمودند(بحار الانوار، چاپ جديد، ج47 ص24).امام موسى بن جعفر كاظم (علیه السلام) كه مواجه شده بودند با يك نفر مخالف و دشمن و از او ناسزا شنيده بودند، به مزرعه‏اش رفته و كيسه‏اى زر به وى داده، و گناهش را هم عفو كردند (بحار الانوار، چاپ جديد، ج48 ص102).و بالاخره يك نمونه از عفو و گذشت حضرت علىّ بن موسى الرّضا (علیه السلام) را نيز نقل كرديم كه آن بزرگوار نيز مانند اجداد طاهرين و نياكانش از گنهكار چشم پوشيده، و مردم را دوست مى‏داشت.متأسفانه حكومتهائى كه بهنام اسلام سركار آمدند، از قبيل بنى اميه، بنى العبّاس، عثمانيان در تركيه و غيره اين شيوه را نه تنها پيش نگرفته، بلكه چهره اسلام را نيز سياه جلوه داده و اسلام را متّهم ساختند، آنان نه تنها از تقصير و لغزش گنهكاران گذشت نمى‏كرده، بلكه بيگناهان را نيز در زندانهاو تحت شكنجه قرار داده و با شلاق و چكمه استبداد سركوبشان ساختند، و اگر تاريخ صحيح شيوه رفتار و كردار پيامبر اكرم و اهل‏بيت طاهرينش را به عنوان معيارها و نمونه‏هاى كاملى از تجلّى اسلام واقعى ثبت نمى‏كرد، امروز نامى از اسلام و رحمت اسلامى باقى نمانده بود، بلكه صفحات سياهى از كشتارهاى فردى و دسته‏جمعى، مصادره اموال، زندانهاى مخوف، شكنجه‏هاى وحشيانه، تجاوز به نواميس مردم به نامهاى مختلف، سركوب آزاديهاى مردم به نامهاى مختلف، به بند كشيدن علما و دانشمندان، دريافت مالياتهاى ظالمانه، جنگهاى وسيع بر سر قدرت و به طور كلّى زير پا گذاشتن احكام قرآن و اسلام به نام اسلام به چشم مى‏خورد، بهطورى كه هيچكس ديگر نمى‏توانست حتى سخنى از اسلام و حاكميّت آن به ميان آورد. و اين خاندان مطهّر پيامبر بودند كه انواع شكنجه‏ها، زندانها، فاجعه‏هاى خونين و ديگر نابسامانيها را بهجان خريدند، تا براى نسلهاى آينده حجّت باشند، و براى هميشه پيشوا و مقتداى جامعه اسلامى به حساب آيند. يكى از شاعران شيعه از زبان اهل‏بيت پيامبراكرم (عليهم السلام) قطعه شعرى سروده كه آن بزرگان را با حكومت‏هاى بنى اميه و بنى العبّاس اين چنين مى‏سنجد:ملكنا فكان العفو منّا سجـيـة *** ولما ملكـتم سال بالدم ابطــعوحـلّلتم قتل الاسارى وظـالما *** غدونا عن الاسرى نعفّ و نصفحفحسبكم هذا التفاوت بينــنا *** و كل انـاء بالـذى فيه ينضـحترجمه شعر: زمانى كه قدرت به ما آل محمد رسيد، عفو و گذشت از اخلاق و خوى ما بود، اما زمانى كه ملك به شما رسيد سرزمين‏هاى وسيعى را سيل خون بيگناهان فرا گرفت. و شما كشتن اسيران را حلال كرديد، و در حالى كه ما پيوسته اسيران را عفو كرده و از آنان گذشت مى‏كرديم. و همين تفاوت ميان ما براى شما كافى است، چرا كه از كوزه برون تراود آن را كه در اوست. اخلاق پسنديدهراوى نقل مى‏كند كه حضرت رضا (علیه السلام) هميشه حوائج نيازمندان را بر آورده مى‏ساخت، در كارهاى خير پيشقدم بود، در شبهاى تاريك به فقرا و نيازمندان رسيدگى مى‏كرد، بيشتر شبها را تا صبح به عبادت و احيا مى‏كرد، و روزه بسيار مى‏گرفت، بر سر خوان غذا با غلامان و زيردستان و گاهى با فقرا و مستمندان مى‏نشست، بهكسى تكبّر نمى‏فروخت هيچگاه آب دهانش را بر زمين نمى‏انداخت، و با صداى بلند خنده نمى‏كرد، اگر در مجلسى حاضر مى‏شد كسى را با زبانش از خود نمى‏راند، سخن كسى را قطع نمى‏كرد، بلكه صبر مى‏كرد تا سخن طرف مقابل تمام بشود، هيچگاه ديده نشد كه مقابل كسى پاى شريفش را دراز كند، و يا در برابر كسى تكيه كند، معمولاً چهره شريفش گشاده بود، و هيچگاه شنيده نشد كه به يكى از زير دستانش ناسزا بگويد، درب خانه‏اش بهروى عموم مردم باز بود و به همگان احترام مى‏گذاشت (عيون اخبار الرضا ج2 ص184)، و گاهى به مأمون عباسى سفارش به تقوى و رسيدگى به مشكلات مردم كرده، و مى‏فرمود: فرمانرواى مسلمين بايد بسان ستون وسط خيمه باشد، تا هركس وى را خواست بتواند به حضورش برسد. حقگوئى دعبلپس از شهادت امام هشتم، ايشان را در طوس در مقابل قبر هارون عباسى به طرف قبله كه بارگاه مقدس فعلى آن امام است به خاك سپردند، و مأمون عباسى پس از قتل امام رضا (علیه السلام) به بغداد بازگشته و آنجا را مركز خود قرار داد. دعبل خزاعى كه يكى از شعراى بنام شيعه است مى‏گويد نزد مأمون به كاخش رفتم و به او گفتم، اجازه مى‏دهى شعر جديدى را كه سروده‏ام بخوانم؟ گفت بخوان، و من چنين سرودم:قبران فى طوس خير النـاس كلـهم***و شرّ كلّهــم هـذا من العـبرما ينفع الرجس من قرب الزّكى و ما***على الزّكى بقرب الرجس من ضررترجمه شعر: در طوس دو آرامگاه است، آرامگاه بهترين مردم و بدترينشان، و اين از عبرتها و پندهاست.نه از نزديكى آن امام پاك سودى به آن پليد هارون مى‏رسد و نه بر ايشان امام رضا ضرر و زيانى از نزديكى به آن پليد است (امالى الصدوق ص661). مأمون عباسى بر افروخته شده، و از اين حقگوئى دعبل به تنگ آمد، اما چون در برابر واقع قرار گرفته بود نتوانست اعتراضى كند! جنايت بزرگ مأمونبالاخره مأمون عباسى كه از وجود حضرت امام رضا (علیه السلام) برخود و حكومتش بيم داشت، در پى بهانه‏اى بود كه به موجب آن از حضرت انتقام بگيرد، گويند كه از بهانه‏هاى مأمون حقگوئى امام رضا (علیه السلام) در موارد مختلف و از جمله در مورد زير بوده است:روزى مأمون عباسى در مجلس عمومى خودش كه حضرت امام رضا (علیه السلام) هم در آنجا تشريف داشتند، بر اريكه حكومت نشسته، و رفت و آمد مردم عمومى بود، در اين ميان به مأمون خبر رسيد كه يك مرد صوفى دست به سرقت زده و دستگير شده است، مأمون عباسى امر به احضار وى كرد، آن مرد را كه آوردند، ديد كه حالتى رقّت‏بار و ظاهرى بسيار فقيرانه دارد، و اثر سجده بر پيشانيش هست! مأمون بدو گفت: آيا تو با اين ظاهر خوب دست به سرقت زده‏اى؟! آن مرد گفت: از روى اضطرار بوده نه اختيار، چون تو از دادن حقّ من خوددارى كرده‏اى.ـ چه حقّى؟ـ حقّ من از بيت‏المال، چون من ابن‏السبيل و فقيرم با وجودى كه قرآن را هم از حفظ دارم! حال از خودت شروع كن نخست حدّ شرعى را برخودت جارى كن و سپس بر من. مأمون كه از سخنان آن مرد به خشم آمده بود به حضرت امام رضا (علیه السلام) عرضه داشت: شما چه مى‏گوئيد؟! و حضرت به آرامى فرمودند: او مى‏گويد كه تو هم دزد هستى، مأمون از فرمايش امام برآشفت و به آن مرد گفت: بخدا سوگند دستت را قطع مى‏كنم. آن مرد بى‏اينكه ترسى به دل راه دهد گفت: ـ چگونه دستم را قطع مى‏كنى؟! حال آنكه تو بنده من هستى؟!ـ واى بر تو از كجا بنده تو هستم؟!ـ از آنجائى كه پدر تو هارون، مادرت را از بيت‏المال مسلمين خريدارى كرده، پس تو برده تمام مسلمين در شرق و غرب دنيا هستى مگر زمانى كه همه آنان تو را آزاد كنند، امّا من هنوز آزادت نكرده‏ام. مأمون كه از اين گفت و شنود بستوه آمده بود، مجدداً روى به امام رضا (علیه السلام) كرده و عرضه داشت: مى‏گوئيد با او چه كنم؟ حضرت فرمودند: كه دنيا و آخرت با حجّت و برهان قائم است، و من مى‏بينم كه اين مرد با تو احتجاج كرده و تو پاسخى ندارى. مأمون عباسى برخلاف اراده‏اش چون با پاسخهاى دندان شكنى روبرو شده بود، آن مرد متّهم را آزاد ساخت و چند روزى كناره گرفت، و همين زمان بود كه بر قتل حضرت رضا (علیه السلام) تصميم گرفت (مناقب آل ابى‏طالب، چاپ ايران، جلد4 صفحه368.)خورشيد بى‏پايانآيا غروب خورشيد حكايت از پايان هميشگى آن است؟ و يا اينكه در پس غروب آن ميلادهاى مكرّرى انتظارش را مى‏كشد؟ بايد گفت در منطق فرمانروايان مستبد تاريخ، پاسخ سؤال اول مثبت است، آنان فكر مى‏كنند كه اگر بر چهره درخشانى پرده كشند، براى هميشه پوشيده مى‏ماند، غافل از اينكه خودشان نابود مى‏شوند، و تاريخ جز ننگ و نفرين برايشان چيزى ديگر ياد نمى‏كند، و در هر صبحگاه ميلاد پرنور خورشيد تجديد مى‏يابد.مأمون عباسى كه قبلاً عرض شد براى اهداف شومى كه در سر داشت حضرت علىّ بن موسى الرّضا (علیه السلام) را از مدينه به خراسان جلب كرده و آن حضرت را مجبور به اقامت نزد خود و قبول ولايت عهديش نمود، چنين مى‏انديشيد كه با قتل آن حضرت و غروب آن خورشيد نورافروز، نام آن حضرت را مى‏تواند از دلها خارج ساخته، و ياد او را براى هميشه پايان بدهد.او كه جز به بقاى دولت و حكومتش به چيزى نمى‏انديشيد و حاضر بود در اين راه زندانها بسازد، هتك حرمت كند، شكنجه‏ بدهد، مؤمنين را به زير ضربات شلاق بيندازد، اموال مردم را مصادره كند، علما و دانشمندان را خانه‏نشين و تحت نظر قرار بدهد، تهمت به بيگناهان ببندد، و بهطور كلّى بهنام اسلام و جانشينى پيامبر اسلام (ص)، اسلام را به نابودى بكشد و بدنام كند، روزى جشن ولايت عهدى امام رضا (علیه السلام) بپا داشته و دستور مى‏دهد تا بنى‏عباس لباسهاى سياه را در آورده و لباس سبز بپوشند، و درهم و دينار به نام آن حضرت سكه مى‏زند، و دستور مى‏دهد تا نام شريفش را بهعنوان ولايت عهد با القاب و مدح و ثنا بر منابر بياورند، و روزى هم تصميم به قتل آن امام معصوم گرفته، و با انگور و يا آب انار زهر آلود مسمومش مى‏كند، و به طرز دلخراشى به شهادتش مى‏رساند، و بعد براى تظاهر در برابر مردم و فريب ساده‏لوحان با چشمهاى پر از اشك گريه سر مى‏دهد، يقه چاك مى‏زند شال عزا بگردن مى‏نهد و مجلس عزا بپا مى‏دارد!!و جالب توجّه اين است كه با حالت تأسّف و زارى كنار نعش مقدّس امام رضا (علیه السلام) ايستاده و عرضه داشت: اى سرور من بخدا سوگند نمى‏دانم كداميك از دو مصيبت بر من سنگين‏تر است، آيا از دست دادن و فراق تو، و يا تهمت مردم به من كه قاتل تو هست؟سرانجام پس از شهادت حضرت رضا (علیه السلام) مأمون عباسى در همان سال عازم بغداد شده، و آنجا را مركز خود قرار داد، و از طرفى چون در اثر معاشرت خود با امام رضا (علیه السلام) علويان و شيعيان را شناخته بود، آنان را در همه جا تحت تعقيب قرار داده، و پيوسته به قتل مى‏رسانيد، و لذا مشاهده مى‏شود كه معمولا در شهرهاى ايران و حتى افغانستان، در دامنه كوهها، در وسط جنگلها و نقاط دور دست، آرامگاه امامزادگان ديده مى‏شود، آنان يا به دست مأمورين عباسى به شهادت رسيده، و يا غريبانه در آن نقاط دور از وطنشان جان سپرده‏اند.منبع: نقش رهبری حضرت رضا (علیه السلام)





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 184]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن