واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: واكنش ظریف به رسانه ای شدن ریشش!
محمد جواد ظریف که برای انجام مذاکرات هستهای کشورمان با غرب در وین به سر میبرد در پستی در فیسبوک به خبر باشگاه خبرنگاران واکنش نشان داد.
محمد جواد ظریف نوشت: دوستان سلام، وقتی خبر محبت آمیز! باشگاه خبرنگاران جوان در مورد وضع ظاهری خودم را خواندم، به یاد شعر معروف شیخ اجل سعدی افتادم که:"به کوشش توان دجله را پیش بست نشاید زبان بد اندیش بست.... "این هم متن کامل شعر از بوستان:اگر در جهان از جهان رستهای است،در از خلق بر خویشتن بستهای استکس از دست جور زبانها نرستاگر خودنمای است و گر حق پرستاگر بر پری چون ملک ز آسمانبه دامن در آویزدت بد گمانبه کوشش توان دجله را پیش بستنشاید زبان بداندیش بستفراهم نشینند تردامنانکه این زهد خشک است و آن دام نانتو روی از پرستیدن حق مپیچبهل تا نگیرند خلقت به هیچچو راضی شد از بنده یزدان پاکگر اینها نگردند راضی چه باک؟بد اندیش خلق از حق آگاه نیستز غوغای خلقش به حق راه نیستازان ره به جایی نیاوردهاندکه اول قدم پی غلط کردهانددو کس بر حدیثی گمارند گوشاز این تا بدان، ز اهرمن تا سروشیکی پند گیرد دگر ناپسندنپردازد از حرف گیری به پندفرومانده در کنج تاریک جایچه دریابد از جام گیتی نمای؟مپندار اگر شیر و گر روبهیکز اینان به مردی و حلیت رهیاگر کنج خلوت گزیند کسیکه پروای صحبت ندارد بسیمذمت کنندش که زرق است و ریوز مردم چنان می گریزد که دیووگر خنده روی است و آمیزگارعفیفش ندانند و پرهیزگارغنی را به غیبت بکاوند پوستکه فرعون اگر هست در عالم اوستوگر بینوایی بگرید به سوزنگون بخت خوانندش و تیرهروزوگر کامرانی در آید ز پایغنیمت شمارند و فضل خدایکه تا چند از این جاه و گردن کشی؟خوشی را بود در قفا ناخوشیو گر تنگدستی تنک مایهایسعادت بلندش کند پایهایبخایندش از کینه دندان به زهرکه دون پرورست این فرومایه دهرچو بینند کاری به دستت درستحریصت شمارند و دنیا پرستوگر دست همت بداری ز کارگدا پیشه خوانندت و پخته خواراگر ناطقی طبل پر یاوهایوگر خامشی نقش گرماوهایتحمل کنان را نخوانند مردکه بیچاره از بیم سر برنکردوگر در سرش هول و مردانگی استگریزند از او کاین چه دیوانگی است؟!تعنت کنندش گر اندک خوری استکه مالش مگر روزی دیگری استوگر نغز و پاکیزه باشد خورششکم بنده خوانند و تن پرورشوگر بی تکلف زید مالدارکه زینت بر اهل تمیزست عارزبان در نهندش به ایذا چو تیغکه بدبخت زر دارد از خود دریغو گر کاخ و ایوان منقش کندتن خویش را کسوتی خوش کندبه جان آید از طعنه بر وی زنانکه خود را بیاراست همچون زناناگر پارسایی سیاحت نکردسفر کردگانش نخوانند مردکه نارفته بیرون ز آغوش زنکدامش هنر باشد و رای و فن؟جهاندیده را هم بدرند پوستکه سرگشتهٔ بخت برگشته اوستگرش حظ از اقبال بودی و بهرزمانه نراندی ز شهرش به شهرغرب را نکوهش کند خرده بینکه میرنجد از خفت و خیزش زمینوگر زن کند گوید از دست دلبه گردن در افتاد چون خر به گلنه از جور مردم رهد زشت روینه شاهد ز نامردم زشت گویگرت برکند خشم روزی ز جایسراسیمه خوانندت و تیره رایوگر برد باری کنی از کسیبگویند غیرت ندارد بسیسخی را به اندرز گویند بسکه فردا دو دستت بود پیش و پسوگر قانع و خویشتندار گشتبه تشنیع خلقی گرفتار گشتکه همچون پدر خواهد این سفله مردکه نعمت رها کرد و حسرت ببردکه یارد به کنج سلامت نشست؟که پیغمبر از خبث ایشان نرستخدا را که مانند و انباز و جفتندارد، شنیدی که ترسا چه گفت؟رهایی نیابد کس از دست کسگرفتار را چاره صبرست و بس
1392/11/30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]