واضح آرشیو وب فارسی:فارس: 11/ برگی از خاطرات شهدای قزوین
شهیدی که زمان شهادت خود را میدانست
مادر شهید قدیر حیدری گفت: به پسرم گفتم چی شده خیلی سرحالی، جواب داد قراره که من شهید بشوم، جایش را هم به من نشان دادند.
گوهر رضایی مادر شهید قدیر حیدری امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در قزوین به بیان خاطرات فرزند شهیدش پرداخت و گفت: قدیر دوازده سالش بود، اما همیشه گریه میکرد که من میخواهم بروم جبهه، رضایت بدهید. من میگفتم: تو هنوز سنت کم است، هر وقت که بزرگ شدی میروی. میگفت: اگر رضایت ندهید از شهر دیگری میروم جبهه. آن سالها گذشت. 17 سالش بود و چند باری هم به جبهه رفته بود و آخرین باری که به مرخصی آمد، شب یلدا بود. همه دور هم جمع شده بودیم. صبح فردا هم قرار بود برود. آن شب تا دیر وقت بیدار بودیم، هنوز خواب به چشمانش نرفته بود که با اضطراب از رختخواب بیدار شد و رفت وضو گرفت. چهرهاش خیلی خندان بود، گفتم: چی شده خیلی سرحالی؟ گفت: قرار است که من شهید بشوم، جایش را هم به من نشان دادند! نماز شب که خواند من هم همراه او بیدار بودم اما کم کم از هوش رفتم و چیزی نفهمیدم. صبح که بیدار شدم آماده رفتن بود. از زیر قرآن ردش کردم و جلوی در، پشت سرش آب ریختم؛ بیصبر شده بودم و به دنبالش به سپاه رفتم. سوار ماشین شده بود، همین که مرا دید از ماشین پیاده شد و گفت: چرا آمدی؟ زبانم بند آمده بود و فقط تماشایش میکردم. انگار وقت دیگری برای این کار نبود! گفت: حالا که آمدهای، بیا با همین ماشین میرسانمت. ته دلم هم همین را میخواست، اما انگار هنوز باشد را نگفته بودم که داشتم از اتوبوس پیاده میشدم. گفتم: پسرم انشاءالله به سلامت برگردی. گفت: مادر دعا کن که من به آرزویم که شهادت است برسم. این را که گفت، توی دلم آشوب به پا شد؛ آشوبی که دقیقاً تا روز اول عید همراهم بود و درست روز اول عید بود که عیدیام را از خدا گرفتم. وقتی خبر شهادتش را آوردند دیگر آشوبی در کار نبود. بسیجی شهید قدیر حیدری در تاریخ پنجم فروردین سال 48 در روستای ناصرآباد از توابع شهرستان قزوین به دنیا آمد و بیست و چهارم اسفند سال 63 در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. پدر شهید قدیر حیدری، یوسف نام داشت و این شهید بزرگوار تا پایان دوره ابتدایی تحصیل کرد و از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. شهید قدیر حیدری در یکی از وصیتنامههای خود نوشته بود، بسماللهالرحمنالرحیم، سپاس بیحد خداوندی را، که به ما خاکیان جان بخشید و نعمات گوناگون را بر ما ارزانی داشت. حمد «الله» یکتا را، که بر ما منت نهاد و در این چند صباح عمر آبرویی عطا کرد. پروردگارا! وحدانیت تو را شهادت میدهم، که تویی خالق بیهمتا و تویی آفریننده همه موجودات و برای تو شبیه و نظیری نیست. پروردگارا! شهادت میدهم به رسالت خاتمالنبیین و سید کائنات، محمد بن عبدالله (ص) که پیرو مکتبش بودهام و به قرآنش و عترتش وفادار بوده و هستم. پروردگارا! شهادت میدهم که بعد از محمد بن عبدالله (ص)، علی بن ابیطالب (ع) و یازده فرزندش تا حضرت بقیهاللهالاعظم (عج)، امامان معصوم ما و پیشگامان مکتب قرآن بودهاند و گواهی میدهم که محبت رسولالله (ص)، بانوی بزرگ اسلام، فاطمه زهرا (س) و علی (ع) و فرزندانش را در دل دارم. شهادت میدهم به روز رستاخیز و اینکه معاد، صراط، میزان و بهشت و دوزخ حقیقت محضاند و به درگاه باریتعالی دست نیاز و نیایش بلند میکنم، که با شفاعت خاندان پیغمبر از گناهان من درگذرد و مرا در بین محشریان رو سیه نگرداند. شهادت میدهم که خداوند، قادر، رحمان و عادل است و به این گفته خود ایمان دارم که همه اعمال و گفتههای او از روی عدالت است و لاغیر. پروردگارم! در این دم آخر بر عهدم وفا کردم و به سوی تو میآیم و میدانم که تو بخشایندهای و میدانم که تو عفو کننده گناهانی؛ پس با تضرع خاک درگاهت را توتیای چشم میکنم و چشم امید به بخشایش خطاهای خود دارم. پس از من درگذر «یا ارحم الراحمین». خداوندا! این قلب تپنده تاریخ، این حسین (ع) زمان و این نجات دهنده مستضعفین، خمینی کبیر را تا انقلاب مهدی (عج) موعودت به سلامت بدار. پدر و مادر عزیزم! گرچه من فرزند خوبی برای شما نبودم و شما هر چه به من میگفتید سر پیچی میکردم (چون آن موقع بچه و نادان بودم)؛ ولی حالا از شما میخواهم که این بنده حقیر و گناهکار را به بزرگواری خودتان ببخشید. پدرم و مادرم! از قول من از تمام برادران، خواهران، دوستان و آشنایان حلالیت بطلبید. راستی، مادر عزیزم! امیدوارم بعد از شهادت من در انظار مردم و در مزار شهدا گریه نکنید؛ ولی اگر در خلوت خواستید، با خدای خود راز و نیاز کنید و از خدا بخواهید که این فرزند حقیرتان را در آخرت با حسین (ع) محشور بگرداند. پدر عزیزم! تو را وصی خودم قرار میدهم. امام عزیز را تنها نگذارید و فرزندان خود را به جبههها بفرستید؛ زیرا خدا با ماست و یاری و نصرت از جانب خداست. همچنین از امت حزبالله میخواهم که در نمازها و نمازهای جمعه امام عزیز، رزمندگان و این بنده حقیر «قدیر حیدری» را دعا کنند. پدر و مادر گرامی! اگر من شهید شدم، از وابستگان حلالیت بطلبید و شما پدر و مادر مرا حلال کنید و انشاءالله از من راضی باشید». و السلام علیکم و رحمةالله و برکاته. 15/12/1363. قدیر حیدری انتهای پیام/77009/ط40
92/11/28 - 09:26
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]