واضح آرشیو وب فارسی:فارس: 9/ برگی از خاطرات شهدای قزوین
شهیدی که آخرین عکس خود را به دیوار میخکوب کرد
مادر شهید محسن مهردادی گفت: فرزندم آخرین عکسی را که گرفته بود بزرگ کرده و به دیوار خانه زد و گفت احساس میکنم اینبار که به جبهه میروم شهید میشوم.
![خبرگزاری فارس: شهیدی که آخرین عکس خود را به دیوار میخکوب کرد خبرگزاری فارس: شهیدی که آخرین عکس خود را به دیوار میخکوب کرد](http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/11/23/13921123000379_PhotoA.jpg)
ربابه شکرزاده صفار امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در قزوین به بیان خاطرات فرزند شهیدش پرداخت و گفت: دانشآموز دبیرستان بود که به جبهه رفت؛ برای آخرینبار چند روزی بود که به مرخصی آمده بود. یک روز قبل از اینکه به جبهه برود آخرین عکسی را که گرفته بود بزرگ کرده و به دیوار خانه زد. به زور خندیدم و گفتم: چرا عکست را به دیوار میزنی، گفت: مادر، من احساس میکنم اینبار که به جبهه میروم شهید میشوم؛ تو هم قول بده که برایم گریه نکنی و لباس سیاه هم نپوشی. او خیلی راحت این حرف را زد اما هنوز حرفش تمام نشده بود که تمام دلم لرزید، لرزشی که هنوز هم ادامه دارد و همیشه با خودم میگویم: آخه این چه سئوالی بود که پرسیدی. صبح فردای آن روز که میخواست به جبهه برود، من بدرقهاش نکردم، یعنی توانش را نداشتم. توی اتاق نشسته بودم و کاری هم به جز گریه کردن نداشتم. آن روز به جای من، خواهرش او را راهی کرد، اما من همانطوری که داشتم گریه میکردم و عجیب پریشان بودم، دیدم محسن برگشت و به بهانه اینکه چیزی جا گذاشته، آمد توی اتاق. متوجه شدم و او را تا جلوی در بدرقه کردم. خداحافظی عجیبی بود، او رفت ولی انگار همه دلم را با خودش برد. روزهای سختی را میگذراندم؛ روزهایی که به زبان سه ماه بود اما برای من شاید سی سال، طی این مدت حتی یک تلفن هم به ما نزد، شاید میترسید که ما بهانه درسهایش را بگیریم و بگوییم: بیا و درست را بخوان. سر سه ماه زنگ خانه به صدا درآمد، صدای زنگ انگار آواری بود بر سرم؛ جواب دلهرههای تمام نشدنیام را دوستش آورده بود که پشت در بگذارد و برود، او گفت که محسن شهید شده تا بیتابیهایم را به باد بسپارم. بسیجی شهید محسن مهردادی در تاریخ پانزدهم بهمن سال 41 در قزوین به دنیا آمد و پنجم آبان سال 60 در شهرستان مهاباد در هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید که مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. پدر شهید محسن مهردادی اسکندرخان غلام نام داشت و خواربار فروش بود، این شهید بزرگوار تا دوم متوسطه در رشته مکانیک تحصیل کرد و از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. گفتنی است در یکی از وصیتنامههای این شهید بزرگوار نوشته شده، بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر انبیاء و سلام بر اوصیاءالله، سلام بر ائمه طاهرین، سلام بر امام زمان (عج) منجى عالم بشریت و سلام بر نایب برحقش امام خمینى، این ابراهیم زمان، این بتشکن قرن و این ابوذر زمان. حال که به جبهه رفته و پاى در چکمه میکنم و سینه دشمن را نشانه میروم، بدانید که به خاطر کینه و خشم نیست، بلکه براى احیاى دین و صدور انقلاب اسلامی است. از خداى بزرگ میخواهم که در این راه مرا یارى کرده و هر گلولهاى که بر من اصابت میکند، گامى باشد به سوى الله، از خداوند میخواهم که در این راه بر من قدرت و صبر عنایت فرماید. سلام بر پدر و مادر مهربانم که براى من سالها زحمت کشیدهاند و در این راه مرا یارى نمودهاند. از خداوند میخواهم که به شما صبرى عظیم و اجرى جزیل عنایت فرماید، و از پدر و مادرم میخواهم بعد از شهادتم لباس عزا بر تن نکنند و خدا را شکر کنند که فرزند آنها در این راه شهید شده است. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته. خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار. محسن مهردادى انتهای پیام/77009/ق40
92/11/23 - 12:37
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 92]