واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اثر لقمه حرام
قرآن کریم و حرام خواری وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَ لَكُمْ بَیْنَكُم بِالْبَـطِلِ وَتَدْلُواْ بِهَآ إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُواْ فَرِیقًا مِّنْ أَمْوَ لِ النَّاسِ بِالاِْثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ1؛ اموالتان را میان خود به ناحق نخورید و آن ها را براى فرمانداران نفرستید ، كه بخشى از اموال مردم را به ناروا بخورید در حالیكه شما مى دانید . اشارهلقمه حرام از نتایج حب دنیا و حرص به آن است و از شدیدترین مهلكات و بزرگ ترین موانع رسیدن به سعادت است . بیشتر كسانى كه به هلاكت رسیده اند به خاطر آن بوده و بیشتر مردم كه از فیوضات معنوى محروم مانده اند به واسطه آن است ، و سدى از این محكم تر در راه توفیق آدمى نیست. آثار و نتایج حرام خواری1- حرام خوارى بركت را از مال مى برد :از حضرت صادق(علیه السلام) روایت شده است :مَنْ كَسَبَ مالاً مِنْ غَیرِ حله سلط البناء والطین والماء2؛ كسى كه مالى را از راه غیر مشروع به دست آورد ساختمان و آب و گل بر او مسلط مى شوند . 2- حرام خوارى مانع قبولى عبادات مى شود :پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)در این مورد مى فرمایند :اِذا وَقَعَتِ اللُّقْمَةِ مِنْ حَرام فی جَوْفِ الْعَبْدِ لَعَنَهُ كُلَّ مَلِك فی الّسمـواتِ وَالاَْرْضِ3 ؛ هرگاه كسى لقمه حرام بخورد و جزء بدنش شود تمام ملایكه آسمان و زمین او را لعنت مى كنند . و همچنین مى فرمایند:اَلْعِبادَةُ مَعَ أَكْلِ الحَرامِ كَالْبِناءِ عَلَى الرَّمْلِ4 ؛ عبادت كردن به همراه حرام خوارى مانند بنا ساختن بر روى رمل است . 3- دعاى خورنده حرام مستجاب نمى شود:رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرمایند :مَنْ اَكَلَ لُقْمة حَرام لَمْ تُقْبَلُ لَهُ صَلواتُ اَرْبَعینَ لَیْلَة وَلَمْ تَسْتَجِبْ لَهُ دَعْوَةُ اَربَعینَ صَباحاً وكلُّ لَحْمُ یُنْبِتُهُ الحرامُ فالنارُ أَوْلَى بِه وَأَنَّ اللُقْمَةَ الواحَدَةِ تُنْبِتُ اللّحْمَ5 ؛ كسی كه لقمه حرامى بخورد تا چهل شب نمازش قبول نمى شود و تا چهل روز دعایش مستجاب نمى شود وهر گوشتى كه در بدن او از حرام روئیده شود ، آتش به آن سزاوارتر است و جز این نیست كه یك لقمه هم گوشت را در بدن مى رویاند و حرام خوارى قساوت قلب مى آورد ، خود را كسى كه انسان مى خورد به منزله بذرى است كه در زمین ریخته مى شود پس اگر آن خوراك پاكیزه و حلال باشد .هرگاه كسى لقمه حرام بخورد و جزء بدنش شود تمام ملایكه آسمان و زمین او را لعنت مى كنند.4- حرامخوارى قساوت قلب مى آورد:خوراكى كه انسان مى خورد به منزله ى بذرى است كه در زمین ریخته مى شود پس اگر آن خوراك پاكیزه و حلال باشد اثرش در قلب كه به منزله سلطان بدن است از رقت و صفا ظاهر مى شود و از اعضا و جوارحش جز خیر و نیكى تراوش نمى كند و اگر آن خوراك پلید و حرام باشد ، قلب را كدر و تیره نموده ، در اثر قساوت و ظلمت امید خیرى به او نخواهد بود و پند و اندرز در او اثر نمى كند و سخت ترین مناظر رقت بار او را متأثر نمى كند چنانچه حضرت سید الشهداء به لشكریان پسر سعد ضمن خطبه اش فرمود : « شكم هایتان از حرام پر شده و بر دلهایتان مهر خورده دیگر حق را نمى پذیرید . واى بر شما آیا انصاف نمى دهید ؟ آیا گوش فرا نمى گیرید »؟6 خلاصه در یك جمله، خوراك حرام قلب را سخت و تاریك نموده آن گاه از پذیرفتن و تسلیم به هر حقى خوددارى مى كند و از هیچ اندرزى متأثر نمى شود بلكه دیگر از هیچ جنایتى رو گردان نیست.با اندكى تأمل مى توان دریافت كه لقمه حرام بزرگ ترین حجاب و مانع براى رسیدن به درجه ابرار و عالم انوار است . آرى دلى كه از لقمه حرام روییده باشد ، كجا و قابلیت انوار عالم قدسى كجا ؟ نطفه اى كه از مال مردم به هم رسیده باشد با مرتبه بلند و والاى انس با پروردگار چكار؟ حکایت
لقمه ایمان سوزروزى « شریك بن عبد الله نخعى » به دربار « مهدى عباسى » سومین خلیفه بنى عباس رفت.مهدى گفت : « یكى از این سه كار را بپذیر : یا منصب قضاوت را قبول كن یا معلم فرزندان من شو و یا از غذاى ما بخور ».شریك فكر كرد كه تعلیم فرزندان خلیفه مشكل است و قضاوت كردن سخت و سنگین ، ولى یك بار با خلیفه نشستن و غذا خوردن آسان است . لذا سومین مورد را انتخاب كردم . مهدى عباسى به آشپز دستور داد چند نوع غذاى بسیار خوشمزه بپزد . وقتى غذا حاضر شد و شریك سر سفره خلیفه نشست و از آن غذاى لذیذ ، سیر خورد . رییس آشپزخانه به خلیفه گفت : « اى امیر ، این شیخ بعد از خوردن این غذا ، هرگز رستگار نخواهد شد » . و چنین هم شد .شریك پس از آن لقمه حرام ، هم نشینى با عباسیان را برگزید و قضاوت را پذیرفت و هم معلمى فرزاندان خلیفه را . روزى حواله اى براى شریك از بابت حقوقش به صرّافى نوشتند . شریك به صرّاف مراجعه كرد و درباره پول سخت گیرى كرد و گفت : « باید حقوقم را نقد بپردازى » .صرّاف گفت : « كتان و لباس قیمتى نفروخته اى كه این قدر سخت مى گیرى»!شریك گفت : « به خدا قسم از كتان با ارزش تر را فروختم؛ دینم را فروخته ام ؛ ایمانم را فروخته ام.»7 گروه دین و اندیشه - مهدی سیف جمالی[1] _ بقره : 188[2] _ بحار الانوار : ج 73 ، ص150 و وسائل الشیعه ( آل البیت ) : ج5 ، ص315[3] _ بحار الانوار : ج63 ، ص314[4] _ بحار الانوار : ج81 ، ص258[5] _ بحار الانوار : ج63 ، ص314[6] _ بحار الانوار : ج45 ، ص8 فَقَدْ مُلِئَتْ بُطونَكُمْ مِنْ الحَرامِ وَطبِعَ عَلَى قُلوبَكم ، وَیلَكُم أَلا تَنْصِفون ؟ ! أَلا تَسْمَعون ؟ ! ( نفس المهموم )[7] _ پند تاریخ، ج4، ص86 و مروج الذهب، ج3 ، ص320
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 302]