تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نابودى جوانانتان را آرزو نكنيد ، گرچه بدى‏هاى بسيار در آنان باشد، زيرا آنان با ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804514931




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تربیت‌یافتگان مکتب سرخ حسینی محاصره نعل اسبی و رشادت 18 ساله‌‌های خمینی کبیر در فاو


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: تربیت‌یافتگان مکتب سرخ حسینی
محاصره نعل اسبی و رشادت 18 ساله‌‌های خمینی کبیر در فاو
یک مرتبه خود را در محاصره نعل اسبی دشمن دیدیم، در این بیابان سنگری برای پناه گرفتن نداشتیم، دوستان عزیز ما یکی پس از دیگری بر اثر تیر مستقیم دشمن یا مجروح شدند یا به شهادت رسیدند.

خبرگزاری فارس: محاصره نعل اسبی و رشادت 18 ساله‌‌های خمینی کبیر در فاو


به گزارش بخش دفاع مقدس خبرگزاری فارس از ساری، ماندگار‌ترین لحظاتی که برای رزمندگان سال‌های مجاهدت و ایثار خاطره‌انگیز بوده، نبرد فاو است، همزمان با ایام غرورآفرین عملیات والفجر 8، یکی از مداحان لشکر همیشه پیروز 25 کربلا «سیدپرویز رضوی» به بیان خاطراتی از این عملیات پرداخته که تقدیم به مخاطبان می‌شود. بعد از سلسله عملیات‌های قدس که به اتفاق دوستان عزیزم شهید سیدجمال طالبی سنگدهی، شهید سیداحمد تقوی سنگدهی و شهید غضنفر ولی‌پور در محورهای هورالعظیم و هورالهویزه حضور یافتم، تابستان 1364 به سفارش و تأکید سردار شهید الیاس حامدی برای ادامه تحصیل راهی پشت جبهه شدم، پاییز و مدتی از زمستان سپری شد که ندای پیروزی در عملیات غرورآفرین والفجر 8 از رادیو و تلویزیون شنیده شد. وقتی رادیو اعلام کرد «رزمندگان به مسجد فاو رسیدند و فرمانده وقت لشکر 25 کربلا ـ مرتضی قربانی ـ پرچم امام رضا(ع) را بر فراز مسجد فاو به اهتزاز درآورد و بنا است صادق آهنگران در این مسجد دعای کمیل بخواند»، بر دلم که مدتی با حال و هوای جبهه خو گرفته بود، چه‌ها که نگذشت؟! شور و حال رفتن باز در دل‌ام افتاد با مشورت شهید سیدمحمد محمودی که بعد از عملیات به مرخصی آمده بود، به همراه دوست شهیدم سیدعلی تقوی سنگدهی راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم، در روز اعزام نوحه‌ای را که آهنگران در مسجد فاو خوانده بود به پیشنهاد شهید محمودی چند مرتبه خواندم، این نوحه حال و هوای خاص خود را در روز اعزام‌مان از ساری ایجاد کرد: جنگ است جنگ سرنوشت‌ای سپاه قرآن / بـنـما تـوکل بـر خـدا رو نـما به مـیـدان مدتی نگذشت که به هفت تپه رسیدم، طبق برگه اعزام باید به گردان امام محمدباقر(ع) می‌رفتم، با توجه به تجربه حضورم در گردان‌های امام حسین(ع) به فرماندهی «سردار شهید صمد آسودی» و گردان مالک اشتر(س) به فرماندهی «سردار جانباز غلامرضا بابایی» و از آن جایی که دوستانم به گردان مالک اشتر(س) رفته بودند، با هماهنگی پرسنلی گردان امام محمدباقر(ع) راهی گردان مالک اشتر(س) شدم؛ گردانی که همراهی با بعضی از ارکان آن برایم تداعی کننده شرکت در دوره‌های گذشته و دوستان شهیدم بود، شهید سیدعلی تقوی شد تیربارچی و من هم شدم کمک تیربارچی و قرار بود خود را آماده کنیم برای شرکت در ادامه سلسله عملیات‌های کوتاه که پس از آزادسازی فاو صورت می‌گرفت، مرخصی شهید محمودی به اتمام رسید و برای دیدار دوستانش به ما ملحق شد، ولی از آن جایی که او در حفاظت و اطلاعات سپاه سوم قدس مأموریت و مسئولیت داشت، زیاد پیش ما نماند، بعضی از مواقع برای سرکشی به گردان ما سری می‌زد و دیداری تازه می‌کرد، این بار پس از مدت کوتاهی حضور در اروندکنار که به دیدار دوست شهیدم «عزیزالله دارایی» انجامید، راهی مناطق عملیاتی والفجر 8 در شهر فاو عراق شدیم تا در عملیات کوتاهی که نامش را «یاصاحب الزمان(ع)» گذاشتند شرکت کنیم، حضور فرماندهان عزیزی همچون سردار شهید حمیدرضا نوبخت و سردار علیجان میرشکار و سایر عزیزان به رزمندگان این گردان روحیه می‌داد. غروب شب عملیات فرا رسید، فرمانده گروهان ما «برادر ضیاتبار» که خود از ذاکرین اهل بیت(ع) هم بود، شروع کرد به مداحی و نوحه سرایی. نماز مغرب و عشا را در کانال به صورت نشسته خواندیم، عملیات آغاز شد، رزمندگان چون شیر می‌خروشیدند و مواضع دشمن را یکی پس از دیگری فتح می‌کردند، شهید نوبخت به همرزمان روحیه می‌داد، فرمانده دسته ما در سنگچولی بر روی مین رفت و هدایت دسته به جانشین او سپرده شد. من و شهید تقوی، مرحوم مختاری و آقای هدایتی از آمل در یک جا مستقر بودیم، به ما دستور دادند تا قبل از روشنایی روز با بیلچه و گونی‌ای که هر رزمنده به همراه داشت برای خود سنگری بسازیم تا روز بعد در مقابل تک دشمن بتوانیم مقاومت کنیم، این کار تقریباً تا اذان صبح طول کشید، نماز صبح را به جا آوردیم، پس از آن دستور صادر شد که از این سنگر برویم و خط مقدم را به کمی جلوتر انتقال دهیم و به اصطلاح نظامی با گردان های دیگر دست دهیم. به اتفاق جانشین دسته به سوی هدف مشخص شده حرکت کردیم که دشمن از شیوه غافل‌گیری استفاده کرد و ما یک مرتبه خود را در محاصره نعل اسبی دشمن دیدیم، در این بیابان، سنگری برای پناه گرفتن نداشتیم، دوستان عزیز ما یکی پس از دیگری بر اثر تیر مستقیم دشمن یا مجروح شدند یا به شهادت رسیدند. در این مرحله از عملیات مجروح شدم، «شهید سیدعلی تقوی» که به همه روحیه می‌داد، شروع کرد با چفیه به بستن جراحات‌ام. حال و هوای دلهره‌آوری در میدان عملیات به وجود آمده بود، از طرف مقابل گلوله‌های مستقیم دشمن می‌آمد پشت سر دریاچه نمکی بود که امکان حضور در آن وجود نداشت، از طرفی هم هواپیمای جنگی از آسمان ما را به کالیبر بست. من هنوز بی‌حال و بی‌هوش نشده بودم، به شهید تقوی گفتم: «شما به اتفاق چند نفری که سالم ماندید از فرصت استفاده کنید و به عقب بروید، ما منتظریم ببینیم چه سرنوشتی برای ما رقم می‌خورد.» تقوی جمله‌ای گفت که شاید گفتن آن آسان باشد، ولی در آن شرایط سنی که همه ما زیر 18 سال بودیم و آن هم در میدان معرکه و آتش عجیب بود، گفت: «ما با هم حرکت کردیم و اگر بناست هر سرنوشتی نصیب ما بشود، همه جا با همدیگر هستیم.» و بعد تلاش کرد مرا از این معرکه بیرون بیاورد، زمان به سختی سپری می‌شد. بالاخره شهید تقوی موفق شد از شیب ملایم کنار جاده که متصل به دریاچه بود، استفاده کند و مرا از محاصره بیرون بکشد، وقتی کنار سنگری رسیدیم که شب گذشته آن را آماده کرده بودیم، دیدم این سنگر بر اثر اصابت گلوله خمپاره، کاملاً متلاشی و منهدم شده است، امدادگران مرا به بیمارستان شهید بقایی اهواز انتقال دادند. در بیمارستان شهید بقایی وقتی لباسم را عوض کردند و وسایلم را تحویل گرفتند، کاملاً هوشیار شده بودم، دیدم در جیب لباسم یک عطر هست، مطمئن بودم این عطر را قبل از عملیات نداشتم، بعد از چند ماه در شهرستان قائمشهر با یک روحانی سید مواجه شدم که با من روبوسی کرد و به من گفت: «شما وقتی در بیمارستان صحرایی فاطمه زهرا(س) آبادان روی برانکارد نیمه بی‌هوش بودید، من پیشانی‌ات را بوسیدم و یک عطر در جیب‌تان یادگاری گذاشتم.» مرا از بیمارستان شهید بقایی به نقاهتگاه حضرت سیدالشهدای اهواز بردند و از آن جا با هواپیما به بیمارستان سینای تهران، بعد از بهبودی نسبی و ترخیص موقت از بیمارستان وقتی شهید تقوی را ملاقات کردم به من گفت: «بقیه نیروها در همان روز سازماندهی شدند و مجدداً بعد از یک حمله برق‌آسا محورهای موردنظر را آزاد کردند.» انتهای پیام/86020/ب۴۰

92/11/23 - 09:22





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن