واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
ملکوت کجاست؟
در حالی که از همه چیز، جز فرو رفتن در حریم او و محو شدن در شعاع نورش، دل کنده بودم. در این هنگام، گویا تیری قدسی سمت من شتافت و مرا از آشیانة پیکر خاکی در ربود، پس تور آهنین حس را بر دریدم، گرههای طنابهای طبیعت را گشودم و... ملکوت به معنای سلطنت، حکومت و مالکیت، صیغه مبالغه در معنای ملک است. مانند کلمه رحموت، که مبالغه در معنای رحمت است. اضافه «و» و «ت» نشانة تأکید و مبالغه آن است.
ملکوت هر چیز، عبارت است از آن جهتی که رو به خدا دارد. چون هر موجودی دو جهت دارد: یکی رو به خدا و یکی رو به خلق. جهت رو به خدا، باطنی است که ملک آن، سمت رو به خلق و ظاهری است.(1) به بیان دیگر، عالم معنی و آخرت،
عالم ملکوت و جهان طبیعت و دنیا، عالم ملک است. مثلا انسان، همانطور که در این دنیا، یک صورت ملکی و دنیوی دارد. یک صورت و خلق باطنی هم دارد که در وقت خروج از بدن، با هر ملکهای از دنیا رفت، آن صورت آخرتی را به خود میگیرد و چشم برزخی او را میبیند و خود او هم در وقت گشودن چشم برزخی، خود را به هر صورتی هست میبیند. پس لازم نیست کسی در این دنیا به هر صورتی که هست آن جا هم، به همان صورت باشد.(2)
پرواز در ملکوت: یکی از بزرگان حکمت و عرفان (میرداماد) میگوید: در بعضی از ذکرهایم، خدا را با نام غنی میخواندم و «یا غنی یا مغنی» را تکرار میکردم. در حالی که از همه چیز، جز فرو رفتن در حریم او و محو شدن در شعاع نورش، دل کنده بودم. در این هنگام، گویا تیری قدسی سمت من شتافت و مرا از آشیانة پیکر خاکی در ربود.
پس تور آهنین حس را بر دریدم، گرههای طنابهای طبیعت را گشودم و با بال خرد، در فضای ملکوت حقیقت، به پرواز در آمدم. پس گویا جامه پیکرم را کندم، اقامت گاه خاکیام را ترک کردم، از کالبد بیرون آمدم، سرزمین زمان را پشت سر نهادم،به جهان دهر فرود آمدم و ناگاه خود را در سرزمین وجود یافتم. سرزمینی که همة ذرات کوچک و بزرگ جهان را در خویش گنجانده بود و همه چهرههای خود را به سمت درگاه خداوند بزرگ گردانده و چشمان حقایق خویش را، از جایی که نمیدانند، به سوی پروردگار دوخته بودند.
همگی با زبانهای تهیدستی، ندای درماندگی و فریاد ناتوانی بر میآوردند با ذکر «یا غنی یا مغنی». از جایی که در نمییافتند، خدا را میخواندند.
من در میان آن نداهای عقلی و فریادهای غیبی، ناگهان حواس و توان جنبش از کف دادم. نزدیک بود از شدت تحیر و هراس قالب تهی کنم که ناگهان آن خلسه مرا وداع گفت. در حالی که مشتاقش بودم و در اندوه از کف دادنش آه حسرت بر میآوردم. پس بار دیگر به دنیایی نیستی و فریب بازگشتم.(3)
صورت ملکوتی:
آیت الله حاج میرزا میرزا جواد آقای انصاری همدانی نقل میفرمود: من در یکی از خیابانهای همدان عبور میکردم، دیدم عدهای جنازهای را به دوش گرفته و به سوی میبرند. ولی عدهای دیگر، جنبه ملکوتی او را به سمت یک تاریکی مبهم و عمیقی میبردند. روح مثالی این مرد متوفی، در بالای جنازه میرفت و پیوسته میخواست فریاد بزند که ای خدا مرا نجات بده، مرا اینجا نبرند، ولی زبانش به نام خدا جاری نمیشد.
آن وقت رو کرد به مردم و گفت: ای مردم مرا نجاتم دهید نگذارید مرا ببرند. ولی صدایش به گوش کسی نمیرسد. آن مرحوم میفرمود: من صاحب جنازه را شناختم، اهل همدان بود و حاکم ستمگری بود.(4)
یکی از اصحاب امام باقر ـ علیه السّلام ـ نیز وقتی در سفر حج گفت: چقدر حاجیان فراوانند و ضجه و فریاد زیاد است حضرت فرمود: بگو، چقدر ضجه و فریاد زیاد است و حاجیان کم. میخواهی حقیقت آن چه را گفتم ببینی؟ سپس حضرت دستی بر چشمان من کشید و دعایی خواند، تا دوباره بینا شدم (و چشم ملکوتیام به راه افتاد) و فرمود: ابوبصیر به حاجیان بنگر. وقتی نگاه کردم، بسیاری از مردم را به صورت میمونها و خوکها دیدم. در حالی که آدم مؤمن در میان آنان، هم چون ستارگان در شب تاریک بود.(5)
کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود
حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست
امیر المؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ میفرماید: فالصورة صورة الانسان و القلب قلب حیوان... ذلک میت الاحیاء. صورت مانند صورت انسان است. ولی قلب، قلب حیوانی... چنین کسی، مردهای در بین زندگان است.(6)
دی شیخ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آن که یافت می نشود، آنم آرزوست
پنهان ز دیده و همه دیده ها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست(7)
خداوند متعال میفرماید: بعضی در وقت حشر میگویند: خدایا! چرا مرا کور محشور کردی، با آن که در دنیا چشم داشتم؟ جواب میفرماید: چون تو آیات ما را فراموش کردی، امروز فراموش شدی.
ای بیچاره! تو چشم ملکی ظاهر بین داشتی، امّا ملکوتت کور بود. کوری خودت را حالا ادراک کردی و الّا از اول کور بودی. چشم بصیرت باطنی نداشتی. ولی اگر آدمی در مسیر حق قرار گیرد، همچون حضرت ابراهیم ـ علیه السّلام ـ میتواند ملکوت آسمانها و زمین را ببیند و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض.(8) (این چنین به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را نشان میدهیم). ابراهیم خلیل با چشم ملکوتی خود دید که عالم و هر چه در آن است، همه فعل خداست.(9)
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
این همه نقش می عکس مخالف که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
بنابراین ملکوت هر چیز، عبارت از آن جهت باطنی و الهی است که رو به خدا دارد و ملک، عبارت از آن جهت ظاهری و خلقی. اگر آدمی، چشم ملکوتیاش به راه افتد، حقایق اشیاء را آن طوری که هست میبیند. اللهم ارنا الاشیاء کما هی. خدایا حقایق عالم را آن طوری که هست به ما نشان بده.
1392/10/11
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]