تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 7 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):يك درهم صدقه دادن از يك روز روزه مستحبى برتر و والاتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1818736471




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مدیر آموزش و پرورش آبیک در گفت‌وگو با فارس مطرح کرد از سین جیم‌های ساواک تا ترک تحصیل چهار ماهه


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مدیر آموزش و پرورش آبیک در گفت‌وگو با فارس مطرح کرد
از سین جیم‌های ساواک تا ترک تحصیل چهار ماهه
مدیر آموزش و پرورش شهرستان آبیک از سین جیم هشت ساعته ساواک تا چهار ماه ترک تحصیل در سال 57، خاطره‌ای خواندنی و جالب بیان کرد.

خبرگزاری فارس: از سین جیم‌های ساواک تا ترک تحصیل چهار ماهه


به گزارش خبرگزاری فارس از آبیک، دوران انقلاب اسلامی مملو از خاطرات تلخ و شیرینی است که تعریف و بازگویی آن خاطرات برای نسل فعلی خالی از لطف نیست چراکه نسل نوجوان و جوان امروز باید بدانند که پیش از انقلاب بر مردم چه گذشته است و پس از انقلاب شاهد چه تغییر و تحولاتی بوده‌ایم. به همین بهانه خاطره‌ای جالب، جذاب و خواندنی از احمد نوروزی مدیر آموزش و پرورش را در قالب گفت‌وگو تهیه کردیم که از نظر می‌گذرد. فارس: خاطره شما مربوط به چه سالی می‌شود و چند ساله بودید؟ خاطره بنده مربوط به 26 مهر ماه سال 57 است که یک روز پیش از اربعین شهدای میدان 17 شهریور (میدان ژاله سابق) در قزوین برایم اتفاق افتاد. در آن زمان 16 ساله بودم و در رشته علوم تجربی در مقطع دوم دبیرستان در دبیرستان نظام وفای قدیم شهر قزوین واقع در چهار راه بوعلی مشغول به تحصیل بودم. فارس: چرا در قزوین تحصیل می‌کردید؟ چون آن زمان ساکن روستای زرجه‌بستان از روستاهای بخش مرکزی شهرستان آبیک بودیم و از آنجایی که مسافت روستای ما به شهر قزوین نزدیک بود آنجا مشغول به تحصیل در مقطع متوسطه شدم. فارس: رفت و آمد می‌کردید؟ خیر. با چند نفر از هم‌محلی‌ها خانه‌ای را اجاره کرده بودیم و درس می‌خواندیم ولی مینی‌بوس روستا هر روز می‌آمد و همشهریانم را زیارت می‌کردیم. فارس: روز 26 مهر سال 57 چه اتفاقی برای شما رقم خورد؟ در این روز بنده شنیده بودم که بازار قزوین به دلیل اربعین شهدای 17 شهریور تهران، 27 مهر ماه تعطیل است. به همین دلیل به گاراژ زعفرانی نزد همشهریانم رفتم و به آنان گفتم که فردا به خاطر آن دلیلی که ذکر کردم، بازار تعطیل است و خداحافظی کردم، غافل از اینکه یک ساواکی پیام مرا شنیده بود. به ساعتم نگاه کردم و به سمت مدرسه حرکت کردم آن زمان هم شیفت صبح و هم شیفت بعد از ظهر به مدرسه می‌رفتیم و من آن روز بعد از ظهری بودم. در مسیر مدرسه که می‌رفتم از پشت سر دستی روی کتم آمد و فشار داد گفت که آقا برای چه فردا بازار تعطیل است، برگشتم دیدم مردی قدبلند با عینک دودی و کراوات، متوجه شدم که ساواک است. آن زمان در قزوین به دلیل اینکه شهر مذهبی و انقلابی بود با 16 یا 17 شهر دیگر کشور حکومت نظامی بود و در سطح شهر نفربرها، تانک‌ها و نیروهای نظامی تردد می‌کردند. فرد ساواکی به بنده گفت هوس فرار به سرت نزند چراکه اگر قصد فرار داشته باشی با همین نفربری که سرباز تیربار به دست گرفته است، می‌دهم تو را آبکش کند. فارس: ترسیده بودید؟ حقیقتا ترس همه وجودم را فرا گرفته بود و دست و پایم را گم کرده بودم. فرد ساواکی به جست‌وجو در کتاب‌هایم پرداخت و زیر و رویشان کرد و گفت که اعلامیه امام رو پخش می‌کنی که با گریه قسم خوردم و پاسخ دادم امام را نمی‌شناسم. در این فاصله، یکی از دوستانم که سنش از من بیشتر بود به کدخدای روستای ما که آن روز در بازار بود قضیه بنده را اطلاع داده بود و فورا خودش را به ما رساند و گفت که این پسر از اقوام و همشهریان ماست اتفاقی افتاده که گفت من معلمش هستم و داریم به مدرسه می‌رویم و من هم تایید کردم که البته با این حرفش، دهان کدخدای روستا را هم بست. فارس: سپس به کجا رفتید؟ به مسیرمان در بازار ادامه دادیم تا به خیابان مولوی به پاسگاهی رسیدیم و چند تا پله را پایین رفتیم، فردی به این ساواکی ادای احترام کرد و گفت سروان شکار کردی که گوش‌هایم تیز شد ولی گفت نه، یکی از بستگان همسرم است که کمی خوشحال شدم. در آن پاسگاه این فرد ساواکی از ساعت دو بعد از ظهر تا 10 شب به طرق مختلف به سین جیم کردن و سئوال و بازخواست از من ادامه داد. فارس: چه سئوال‌هایی می‌پرسید؟ می‌گفت با چه کسی هستید، دوستانت چه کسی هستند و جلسات چیست و امام چه کسی است. فارس: و پاسخ و عکس‌العمل شما چه بود؟ بنده می‌گفتم اصلا امام را نمی‌شناسم و از پاسخ دادن به سئوال‌ها طفره می‌رفتم؛ این در حالی بود که می‌دانستم شخصی به نام امام، علیه شاه سخنرانی کرده، اعلامیه پخش شده و تظاهرات و راهپیمایی انجام می‌شود. فرد ساواکی متوجه شد فعال سیاسی مورد نظرش نیستم ولی به من گفت موظف هستم در مدرسه هر اتفاقی بیافتد یعنی شعار و حرفی زده شود به وی گزارش دهم و من هم قبول کردم(البته ظاهرا). سپس از پاکتی چند تا عکس بیرون آورد که در آن شش قطعه عکس دسته‌جمعی با فرح، هویدا و ازهاری بود گرفته شده بود و خطاب به من گفت مثل من درس بخوان تا بتوانی با زن شاه عکس بگیری و من هم چشم گفتم(باخنده). پس از آن ساعت مدرسه و منزلی که اجاره کرده بودیم را به وی نشان دادم ولی آدرس روستا را ندادم. فارس: شما گفتید پس از این ماجرا ترک تحصیل کردید. چرا؟ بله. آن فرد ساواکی هفته‌ای دو سه بار به ورودی مدرسه و در منزل‌مان در قزوین می‌آمد و آمار می‌خواست و همیشه تحت‌ نظر بودم. وضعیت برایم سخت شده بود تا اینکه تصمیم گرفتم به روستای خودم (زرجه‌بستان) برگردم. آبان ماه بود که ترک تحصیل کردم و دیگر به مدرسه نرفتم. فارس: حالا از امام اطلاعاتی داشتید؟ بله. آن زمان حاج آقا ابوترابی‌فرد، پدر و برادر مرحوم و بزرگوارشان در حوزه علمیه بودند و اداره‌اش می‌کردند و به روستاها روحانی اعزام می‌کردند و در روستای ما نیز روحانی بود که داستان‌وار و با بازی، مطالبی را به ما بیان می‌کرد ولی خوب متوجه نمی‌شدیم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی متوجه حضور روحانیون شدیم که البته برخی دادستان و امام جمعه شده‌اند. هر پنج‌شنبه و جمعه با دوستان به باغ‌ها می‌رفتیم و با صدای بلند شعار «مرگ بر شاه»سر می‌دادیم و حتی یک خانم باغبانی از داخل یکی از جوی‌ها وارد باغ شده و ما را دیده بود و آمار ما را به کدخدای روستا داده بود که ایشان هم به مادرم گفته بود مواظب پسرت باش که از خاطرات شیرین دوران انقلاب است. فارس: چه زمانی به مدرسه بازگشتید؟ چهار ماه از آن ماجرا گذشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مدرسه‌مان که نامش به نام شهید بخارایی تغییر یافته بود، بازگشتم و ادامه تحصیل دادم. مردم و مسئولان باید قدر انقلاب و نعمت‌های آن را بدانند و شب و روز قدردان خدای متعال باشند چرا که با سختی‌های بسیاری به دست آمده است کسانی که آن دوران را لمس کرده‌اند بهتر می‌دانند که چه مطالبی را باید به جوانان بگویند و جوانان هم باید از تجربیات و خاطرات افراد آن دوران استفاده بهینه کنند. ============== گفت‌و‌گو از هاجر عبداللهی ============== انتهای پیام/77006/ی40

92/11/21 - 11:54





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 55]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن