واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا:
خاطره ای از سال 57؛ 12 بهمن آغاز فصل رهایی از بندها تهران - ایرنا - یکی از زندانیان سیاسی در عصر ستمشاهی پهلوی، از شب 12 بهمن سال 57 به عنوان آغاز فصل رهایی از زندان یاد می کند.
ساعت از نیمه های شب گذشته بود، باز شدن در اطاق کوچک عبدالله با لگد پوتین پوشان رژیم طاغوتی پهلوی که به همراه برادر کوچکش(حمید) در حال استراحت بودند، فضای حاکم بر سکوت شبانه را در سرمای پاییز 57 فرو ریخت و فریاد دژخیمی با چهره ای متوحش پرده دلش را لرزاند.
آنها در یکی از شب های آبان ماه به دنبال کسی آمده بودند که بیش از 19 سال از بهار عمرش نگذشته بود و از نظر رژیم پهلوی عنصر نامطلوب و ضد شاه شناخته شده بود.
«عبدالله کریمی» مشاور بنیاد شهید در امور آزادگان در گفت وگو با خبرنگار اجتماعی ایرنا به نقل خاطره ای از سال 57 پرداخته که به شرح ذیل است:
از خواب پریدم و سراسیمه با مردانی مسلح با لباس های شخصی و نظامی که بالای سرم ایستاده بودند، مواجه شدم.
یکی از آنها با صدایی خشن گفت: عبدالله کدام یکی از شما هستید.
حمید را که حدودا 15 ساله داشت و در خواب بود، نشان دادم و گفتم، این عبدالله است.
به دنبال این بودم تا در فرصتی مناسب از راه پله ها فرار کنم، ماموران کمیته مشترک (ساواک و ارتش) پتوی روی حمید را کنار کشیدند و گفتند، اینکه بچه است و پریدند روی سرم.
خیز گرفتم تا از راه پله های پشت بام فرار کنم که مرا دستگیر کردند.
به محض ورود به حیاط، با پدر و مادرم روبرو شدم، بهت زده به دیوار ایوان چسبیده بودند، چشم های بی رمق مادرم گریان نظاره گر جگر گوش اش بود.
پس از خروج از حیاط، تعداد زیادی مامور مسلح را دیدم که برای دستگیری من در خیابان ایستاده اند.
من را عقب یک سواری پژو 504 نشاندند، یک دستم را به دست یک مامور و دست دیگرم را به دست ماموری دیگر به صورت ضربدری دست بند زدند.
من در کمیته مشترک شهر اصفهان بازداشت بودم، در حالیکه خانواده حدود 45 روز از من بی اطلاع بودند.
روز اول بازداشت از ساعت 8 تا 20 توسط 9 بازجو بازجویی شدم؛ بازجوها با تیپ، لهجه و قیافه های خاص که به دنبال اقرار از من بودند.
بازجویی ها با انواع ضرب و شتم و فحاشی همراه بود.
از جمله سووالاتی که آنها از من می پرسیدند این بود که نوع ارتباط تو با بغداد و پاریس (منظور امام راحل) چیست؟ ماهیانه چقدر حقوق می گیری؟ مقلد چه کسی هستی؟ هم کلاسی هایت در دبیرستان چه کسانی هستند ؟
یادم هست آن روزها برادر شهیدم، غلامرضا، در کردستان عضو سپاه دانش بود، از این رو یکی از این سووالات این بود که ارتباط تو با کردستان و برادرت چگونه است؟
بازجوها فهرستی از افرادی را که با آنها در ارتباط بودم خواستند، در حالیکه این بازجویی ها با اصرار و کتک همراه بود من فقط سکوت می کردم.
پس از 50 روز بازداشت موقت، بطور رسمی تحویل زندان دستگرد اصفهان بند 2 شدم و بعد از برگزاری چند دادگاه نظامی سرانجام در شب 12 بهمن سال 57 شبی که فردای آن روز امام(ره) تشریف فرما شدند، من را از زندان آزاد کردند.
اجتمام(4) ** 1880 ** 1071
انتهای پیام /*
: ارتباط با سردبير
[email protected]
16/11/1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]