تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  امام جواد (ع):اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845718628




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

یادداشت/حسین قرایی جنگ پابرهنه آقارحیم مخدومی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت/حسین قرایی
جنگ پابرهنه آقارحیم مخدومی
سرم داغ می‌شود. مانده‌ام چه بگویم. دانش‌آموز بیست میلیون را چنان با آب و تاب می‌گوید که نزدیک است چشمانش بیرون بزند. نمی‌داند که تازه این مال روده ‌باریک‌هاست. وای به حال روده‌ گشادها!

خبرگزاری فارس: جنگ پابرهنه آقارحیم مخدومی


خبرگزاری فارس - گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ صبحی با پسرم رفته بودم نان بگیرم. هفت هشت نفر در صف گرفتن نان بودند. در صف مردی را دیدم که پیری در سرش شعله دوانیده بود و تابلوتر از این سپیدی مو، چرکی بود که از گوش چپش سرازیر شده بود و توی ذوق می‌زد. یاد «علی‌اکبر ابراهیمی» بیست سال پیش مخدومی در «جنگ پابرهنه» می‌افتم. رحیم مخدومی، کتاب ارزنده‌ای با نام «جنگ پابرهنه» دارد. او سرآغاز کتاب را با دو عبارت زیبا از فرمایشات امام خمینی(ره) آذین بسته است و خواننده باید از زیر این طاق نصرت رد شود تا مفاهیم کلیدی و انقلابی کتاب را دریابد. یکی از آن عبارات را در ادامه می‌آورم تا مشاممان از کلام مردی که آسمان را ورق زد، سرمست شود؛ «آن هایی که در خانه‌های مجلل، راحت و بی‌درد آرمیده‌اند و فارغ از همه رنج‌ها و مصیبت‌های جان‌فرسای ستون محکم انقلاب و پابرهنه‌های محروم، تنها ناظر حوادث بوده‌اند و حتی دستی از دور هم بر آتش نگرفته‌اند، نباید به مسئولیت‌های کلیدی تکیه کنند که اگر به آن جا راه پیدا کنند، چه بسا انقلاب را یک‌شبه بفروشند و حاصل همه زحمات ملت را بر باد دهند.» قالب این کتاب صد و شصت و دو صفحه‌ای «خاطره»‌ است و با مطالعه این کتاب متوجه می‌شویم که مخدومی جزو علمداران «خاطره‌نگاری» در سال‌های پس از انقلاب است. * به هرحال پیرمرد را دیدم و ده - بیست دقیقه‌ای در فضای «جنگ پابرهنه» بودم. یاد «علی‌اکبر ابراهیمی»‌در کلاس کارورزی مخدومی افتادم. قضیه از این قرار است که نویسنده کتاب، برای کارورزی به یکی از مدارس باقرآباد ورامین می‌رود و دست برقضا کلاس در کانتینر تشکیل شده است. و معلم کلاس هم قصاب بود! خودش با بیان طنزآمیز همیشگی‌اش این‌گونه درد را روایت می‌کند؛ «وقتی کلاس کانتینر باشد و معلم، قصاب، لابد گل سر سبد این سلاخ‌خانه هم من هستم!» به نظر من، بهترین فصل خاطرات موفق «جنگ پابرهنه» همین فصل «جهاد مالی»‌است که مخدومی با کلماتی از جنس انقلاب به ترسیم آدم‌هایی زلال از جنس بلور پرداخته است، روایت این نویسنده از فضای یک کلاس کوچک - که البته پیشنهاد می‌کنم شرح جزئیات آن را مو به‌ مو در صفحه نود و نه بخوانید - تحقیقا روایت شنیدنی و تلخ بخش عظیمی از جامعه ماست که نویسنده انقلابی‌ای مثل «مخدومی» آن را به تصویر کشیده است. نویسنده سر کلاس می‌رود، دیالوگ‌هایی که او می‌آفریند هرکدام یک شعر است که باید شعاع درد هر مصرعش را ضربدر عذاب کنید تا بعد از خواندنش مساحت رنجش را حساب کنید. بنگرید؛ «هنوز گرد و غبار کلاس ننشته، یکی می‌گوید: «آقا اسمت چیه؟» دیگری می‌پرد وسط حرفش: «آقا شما همیشه می‌آی؟» مبصر کلاس، دفتر زهوار در رفته‌ای را به دستم می‌دهد. دفتر را می‌گشایم و اسامی را می‌خوانم: - ... موسی پیری‌زاده همه می‌زنند زیر خنده. دانش‌آموز ژولیده‌ای با شرمساری به پا می‌خیزد: - چرا می‌خندین؟ آقا با زیرشلواری اومده! - خب اومده باشه، اینکه خنده نداره. مگه درس خوندن لباس مخصوص می‌خواد؟ ... علی زمانی! - حاضر! - محمود عرفاتی! - آقا دیگه نمی‌آد،‌ اسمشو خط بزنین. - چرا نمی‌آد؟ - آقا تو کوچه ما می‌شینن، آقا صاحب‌خونه اسباباشونو ریخت بیرون. یه خونه نسیه خریدن. باباش گفته اگه کار نکنی پول خونه رو نمی‌تونیم بدیم. آقا میدون خراسون کار می‌کنه، سری دوزی. آقا ساعت ده شب می‌آد خونه. - همین یه پسرو دارن؟ - نه آقا، داودشون بزرگ‌تر از محموده، آقا همیشه جبهه‌اس. دفتر را می‌بندم و همه بچه‌ها را از نظر می‌گذرانم. ناگهان چشمم به دانش آموزی در ته کلاس می‌افتد که خوابیده است. می‌گویم: «اون کیه آخر کلاس خوابیده؟» یکی می‌گوید: «آقا علی‌اکبر ابراهیمیه. مریضه. کسی پیش اون نمی‌شینه، میکروب داره!» بالای سرش می‌روم. با ترس و دلهره سرش را از روی میز برمی‌دارد و در چشمانم زُل می‌زند. مگس‌ها در اطراف سر و گوشش بازی می‌کنند. لباس‌هایش کثیف است. می‌گویم: چرا حمام نمی‌روی؟ صدایش به زحمت بیرون می‌آید که: «آقا می‌ریم؟» - پس این مگس‌ها چیه؟ می‌خواهد چیزی بگوید که یکی راحتش می‌‌کند: «آقا گوش‌هاش چرک کرده.» گوشش را نگاه می‌کنم. عفونت بیرون زده و مگس‌های لعنتی دست‌بردار نیستند. - تا حالا رفتی پیش دکتر؟ - بله. دانش‌آموزی حرفش را کامل می‌کند: «آقا باید عمل بشه» - چرا عمل نمی‌کنی؟ سرش را می‌اندازد و می‌گوید: «آقا... آقا، ننه‌ام می‌گه، بیست هزار تومن می‌شه.» - بابات کجا کار می‌کنه؟ - گاوداری. باز دانش‌آموزی می‌پرد وسط حرفش: «آقا گاوداری مال حاج براته. صد تا کارگر داره. بابام می‌گه بیست میلیون تومن وام گرفته یه گاوداری دیگه بسازه. آقا روزی صد هزار تومن شیر می‌فروشه.» سرم داغ می‌شود. مانده‌ام چه بگویم. دانش‌آموز بیست میلیون را چنان با آب و تاب می‌گوید که نزدیک است چشمانش بیرون بزند. نمی‌داند که تازه این مال روده ‌باریک‌هاست. وای به حال روده‌ گشادها! می‌روم پای تخته و درشت می‌نویسم: جهاد مالی. این روزها امام، جهاد مالی داده است. جهاد جزء فروع دین است. فروع دین را فقط مسلمان‌ها می‌فهمند و متاسفانه بیشتر مسلمانان عصر ما، ابراهیمی‌ها و عرفاتی‌ها و پیری‌زاده‌هایند، که به خاطر نداشتن بیست هزار تومان سال‌ها درد می‌کشند و شنوایی خود را از دست می‌دهند...» (جنگ پابرهنه صص 102-100) و همین برادر «محمود عرفاتی» در فصل «کتک‌خورها» تماشایی است، سکانس تماشایی کلمات و دردآلود محمود عرفاتی‌ها از دریچه کتاب «جنگ پابرهنه» قابل توجه است؛ مخدومی به جبهه می‌رود و این‌گونه از چهره مظلوم و زحمتکش عرفاتی‌‌ها چهره برمی‌دارد. «به گردان‌های قبلی فکر می‌کنم، شاید در اوراق دفتر خاطراتم او را بیابم، به رفقای شهر فکر می‌کنم، به همکلاسی‌ها، به مدرسه و ناگهان اسمی شبیه این اسم را در دفتر زهوار در رفته مدرسه باقرآباد می‌یابم. عرفاتی... عرفاتی... محمود عرفاتی: - آقا غایبه... آقا دیگ نمی‌آد، اسمشو خط بزنین... - چرا نمی‌آد؟... داود را صدا می‌زنم: - خونه‌تون کجاست؟ - چه طور مگه؟‌ باقر‌آباد. - محمود عرفاتی رو می‌شناسی؟ - چه طور؟ تو از کجا می‌شناسی‌اش؟ - برادرته؟ - آره، پاک گیجم کردی بگو ببینم چی شده! ماجرا را می‌گویم. دستش را نشانم می‌دهد، هرچند اهل درددل کردن نیست ولی این یکی را تصادفی می‌گوید، غافلگیر می‌شود. در ساعدش جای سوختگی عمیقی است، می‌گوید من هم از بچگی کار کرده‌ام و همیشه به خاطر عقب افتادن از درس، از معلم و مدیر و ناظم کتک خورده‌ام. این هم اثر کتک صاحب کار است. قبل از این که به جبهه بیایم در شیشه‌گری کار می‌کردم. یک روز که بر اثر خستگی و بی‌خوابی زیاد یک شیشه گردسوز در زیر پایم شکسته بود. صاحب کار سر رسید و انبر داغش را در دستم فرو کرد تا دیگر خوابم نبرد! داوود کم‌سن‌ترین نیروی گردان است. ویزای اولین اعزامش را با التماس گرفته و قبل از گردان غواصی، در یکی از عملیات‌های برون مرزی شرکت نموده است.» (جنگ پابرهنه صص 126-125) مخدومی نویسنده دغدغه‌مند و پرکاری است که بیشترین توجه و وقتش در بیان دردهای اجتماع است و از همین نظرگاه است که هرگاه به «آن‌ها که رفتند» و «مردان درد» او می‌نگریم، دردواره‌هایی در قالب خاطره و داستان به تماشا می‌نشینیم. او در ترسیم این دردهای گزنده، همیشه موفق بوده است. شجاعت آقا رحیم مخدومی، در بیان واقعیات اجتماعی،‌ سیاسی، فرهنگی، ادبی در نوشته‌هایش قابل رویت است. او سال‌های سال است که پای آرمان‌های ادبیات انقلاب اسلامی ایستاده است و برای بالندگی این درخت تنومند از هیچ کوششی باز نایستاده است. راقم این سطور معتقد است که اگر دغدغه‌های دیگر او اجازه می‌داد کتاب‌های جدی‌تر دیگری مثل «جنگ پابرهنه‌ها»‌در عرصه خاطره و داستان می‌نگاشت، ولی او همیشه خود را مکلف به تکلیف می‌داند و همین امر است که او را به معلمی وا داشته تا به پرورش نسل جوان انقلاب همت کند و جشنواره‌های ارجمندی برگزار کند و همین که در گوشه و کنار می‌شنویم خیلی از جوانان کتاب‌‌‌های این استاد دوست‌داشتنی را سطر به سطر نوشیده‌اند، نشان از موفقیتش در این عرصه است. هرگاه اسم رحیم مخدومی را می‌شنوم، ناخودآگاه این کلمات جلوی دیدگانم رژه می‌روند؛ سادگی، انقلابی، ابوذر، درد، علی زمانی،‌ موسی پیری‌زاده، محمود عرفاتی، علی‌اکبر ابراهیمی ... جنگ پا برهنه. انتهای پیام/

92/11/15 - 10:01





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 72]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن