تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نشانه منافق اين است كه بدى اش ناراحتش نمى كند و خوبى اش او را خوشحال نمى سازد. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834792517




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پيوند عقل و وحى راز ماندگارى شريعت محمدى (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پيوند عقل و وحى راز ماندگارى شريعت محمدى (2)
پيوند عقل و وحى راز ماندگارى شريعت محمدى (2) نويسنده: مجتبى احمدى توجه به حجابها و برداشتن آنها شرط پيوند عقل و وحى وحى, نسيم بامدادان است, خوشايند و روح افزا, به جانى مى وزد كه دريچه سينه اش را به روى خود باز ببيند و زمينه هاى لازم را براى خوش وزيدن وحى آماده كرده باشد.قرآن به عقلى مى تابد كه خود را در برابر تابش آفتاب قرآن قرار دهد و در دلِ ميغ, ابرهاى سياه فرو نرفته باشد, بين خود و وحى و پيامهاى روشنايى بخش وحى ديوار نكشد, پرده نياويزد, چهره از چهره رخشان وحى پنهان نكند, روى از وحى نگيرد و چهره خود را به گِل نيندود.قرآن, بر عقل كسانى كه راه كتمان و ناديده انگارى حق را پيش گرفته اند, نمى تابد. يهود و نصارايى كه نسل اندر نسل, چشم به راه سپيده بودند كه از سينه حراء بردمد و در افق سينه ها بشكفد و زمين و زمان را به نور خود بدرخشاند و نام و ياد پيامبران پيشين را احيا كند, تحريفها را از ساحت دين يهود و نصارا بزدايد, مشعل راستيها را برافروزد و توحيديان را از سرگردانى گرفتارى در چنگ دشمنان, زبونى و بى خانمانى برهاند و به سُرادق نور و حقيقت محمديه ره نمايد, پس از آن كه آن وجود شريف, با همان نشانه هايى كه مى شناختند و از پيش مى دانستند و در كتابهاى خود خوانده و از آگاهان و خردمندان و دين آشنايان خود شنيده بودند, بر بامِ جهان درخشيد و بر هر جان و قلبى نور دميد, شگفتا! به كتمان برخاستند, خدا هم بين آنان و نور وحى پرده افكند و حجاب قرار داد:(وقالوا قلوبنا غلف بل لعنهم الله بكفرهم فقليلاً مايؤمنون. ولمّا جآء هم كتاب من عندالله مصدق لما معهم وكانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلمّا جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنةالله على الكافرين.)17گفتند دلهامان پوشيده است. نه, كه خداوند هم به ناباورى شان, به كفرين شان داشته است, پس چه اندك گردند. چون از نزد خدا نامه اى شان آمد كه آن چه را با ايشان بود, راست داشت با آن كه پيش از اين بر ناباوران پيروزى مى خواستند [يعنى به آمدن محمد(ص) در آينده كه يارى شان كند, يا در جنگها, خدا را به نام او سوگند مى دادند كه پيروزى شان دهد]پس چون آمدشان آن چه خود مى شناخته اند, بدان ناباور شدند. پس نفرين خدا بر ناباوران باد.سرچشمه پوشش دلها و برندميدن خورشيد وحى بر دلها و عقلها, آفرينش نيست. يعنى خدا دورماندگان از تابش وحى را, چنين نسرشت و نهادشان را برننهاد, بلكه در نهاد و سرشت هر موجود زنده اى راز هدايت را نهاده است. آن چه سرچشمه دور ماندن كسان از سرچشمه خورشيد وحى است, راهى است كه خود مى پيمايند, چاهِ ويلى است كه خود مى گزينند, پرده اى است كه خود جلوى عقل و دل خود مى آويزند.ييهود, گام در راه بى بازگشت گذارد. محمد(ص) را مى شناخت و به خوبى مى دانست همان است كه چشم به راهش بوده و قرنها به افقهاى دور و نزديك چشم دوخته تا آمدنِ آن والاگهر را به تماشا بنشيند و براى رهايى از آوارگى, سرگردانى, چنگِ دشمنانِ تيز چنگ, به دامنش آويزد, امّا آن گاه كه آمد, برترى جويى قومى گريبان شان را گرفت و چشم از روشنايى فرو بستند و در برابر كتاب روشنگر پيامبر راستين و آيه هاى روشنى كه او برمى خواند و دلها و عقلها را روشن مى گردانيد و از تاريكيها به درمى آورد, عالمان قوم يهود گفتند: دلهاى ما در درون پرده و غلاف او گنجينه اى از معارف و دانشهاست, از اين روى سخنان محمد به آن راه ندارد. خدا هم به خاطر اين غرور, كتمان, برترى جويى از پرتو قرآن راندشان. اين سرنوشت هر فرد و گروهى است كه به كتمان حق بپردازد و خود را در دانش برتر از قرآن بينگارد و برتر از آن كه به آيين اسلام بگرود, و دين و آموزه هاى دينى را ويژه عوام بپندارد.قرآن از حجابهاى گوناگونى نام مى برد كه بر عقل و دل انسان, بر قوه بينايى, شنوايى, چشمِ باطن و عمق ضمير او چيره مى گردند و نمى گذارند آفتاب وحى بر آنها بتابد. رانده شدگان از شعاع هدايت قرآن و گرفتار آمدگان در گوناگون حجابها, كه هر يك از انحراف ذهنى, فكرى و خوى پست باطنى سرچشمه مى گيرند, تنها اهل كتاب, كه روى از حق و كتاب خدا و پيام وحى برتافتند, نيستند, بلكه هركس و گروهى است كه حجابى از حجابهايى را كه قرآن به آنها اشاره دارد: حجاب, اكنة, وقر, غلف و قفل, بر تن روح و جان خود فرو پوشاند:* (واذا قرأت القرآن جعلنا بينك وبين الذين لايؤمنون بالآخرة حجاباً مستورا وجعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه وفى آذانهم وقراً.)18و چون قرآن بخوانى, ميان تو و ميان آنان كه به سراى پسين نمى گروند, پرده اى پوشيده افكنيم.بر دلهاشان پوششهايى نهيم كه آن را درنيابند و گوشهاشان را سنگين بداريم.* (ومنهم من يستمع اليك وجعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه وفى آذانهم وقراً وان يروا كل آية لايؤمنوا بها.)19از ايشان كسانى اند كه به تو گوش فرادهند. و بر دلهاشان پرده افكنده ايم, تا در نيابندش و گوشهاشان را سنگين داشته ايم. اگر هر نشانه اى بينند, بدان نگروند.* (انّا جعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه وفى آذانهم وقرا وان تَدعُهم الى الهدى فلن يهتدوا اذاً ابدا.)20ما در دلهاشان پوششهايى نهاده ايم, تا درنيابندش و گوشهاشان را سنگين داشته ايم. اگر به راه خوانى شان, پس هيچ به راه نيايند.* (وقالوا قلوبنا فى اكنة مما تدعونا اليه وآذاننا وقرو من بيننا وبينك حجاب فاعمل اننا عاملون.)21گفتند: دلهامان از شنيدن آن چه بدان مى خوانيدمان در پرده است و در گوشهامان سنگينى است و ميان ما و تو, پرده اى است. پس بكن, كه ما نيز كنيم.يهود, با آن سرمايه بزرگ و با ارزشى كه به بازار زندگى آمد, معامله بدو بسى زيان بخش كرد. اين قوم, به عشق پيامبر آخرين و كتاب روشنگر او, هر سختى, گرفتارى, شكنجه, آزار و تنگنايى را به جان خريد و به اميد خورشيد نبوت كه به خوبى آگاه بود در افق يثرب خواهد شكفت, راه درازى را پيمود و خود را به يثرب رساند تا آن هنگامه پر شور را از نزديك شاهد باشد و آن كتاب مقدسى را كه فرود مى آمد, در آغوش گيرد و بر عالم و آدم فخر فروشد و برترى فكرى و عقيدتى خود را بنماياند; اما هنگامى كه آن روز فرا رسيد در طوفان و گردبادى بس سهمگين گرفتار آمد و روز روشن بر او شب گرديد. چنان از نشانه هاى آخرين فرستاده خدا سخن گفت كه مردم مشرك يثرب نيز به شوق آمدند و آن هنگامه كبرى را انتظار مى كشيدند. انتظارشان به ثمر نشست و از شك رهايى يافتند و به پرديس توحيد بار يافتند; اما قوم يهود, انتظارش به بار ننشت و ثمر نداد و با توحيد به بازار آمدند, چون چشم از حق فرو بستند, كژانديشى پيشه كردند, شرك دريافتند. قوم كمال جو, در پى حقيقت و شرافت فطرى و با سرمايه بزرگ و باارزش انتظار, در بازار زندگى سخت زيان ديد; روشنايى داد و تاريكى خريد, كمال, حقيقت و شرافت داد و ذلت, خوارى وزبونى گرفت.قوم يهود, با انتظار و با فكر روشنى كه در شبهاى ديجور شرك به همراه داشت, خود و همه كسانى كه از نزديك با انديشه ها و باورهاى اين قوم آشنا بودند, آينده زيبا, رخشان و روح انگيزى را براى قوم يهود انتظار داشتند و آن اين كه با پيامبر خود و كتاب روشنگر, بر اريكه قدرت مادى و معنوى جهان فراز خواهند رفت و به رنج و درد, سرگردانى و پراكندگى, خوارى و درماندگى خود پايان خواهند داد. مى پنداشتند پيامبر آخرين از ميان قوم يهود برانگيخته مى شود و كتابى خواهد آورد, پَر آنان را نخواهد گرفت و از عقيده ها, باورهاى سخيف, سركشيها و آزار و اذيتى كه اين قوم بر پيامبران روا داشته اند, در اين كتاب سخنى به ميان نخواهد آمد, همه اش تأييد و بلند كردن آنان است و برترى دادن اين قوم بر ديگران; اما وقتى ديدند پيامبر از ميان آنان برانگيخته نشد و كتاب روشنگرى كه بر سينه او فرود آمده در تأييد اصول و بنيادهايى است كه وهمهاى اختلاف انگيز بشرى, آنها را از نظرها پوشانده و غرورها و هواها, نور و شعاع آنها را خاموش كرده است و ديدند به گونه شگفت انگيز, زشتيها و پليديهاى رفتار آنان را در درازاى تاريخ رو مى كند و بى محابا سركشيها و هوسرانيها و تحريفها و واژگون سازيهاى آنان را يك به يك برمى شمارد و براى عبرت ديگران مى نماياند و از آنان مى خواهد در امت اسلامى درآميزند و بدون هيچ برترى طلبى و فخرفروشى در كنار برادران دينى خود از فضاى آفريده شده بهره برند, برنتابيدند و از خورشيد نبوت روى برتابيدند, به خشمى بر اثر خشمى دچار گشتند: فباوء بغضب على غضب….(چنانكه هر فضيلت و خير و ثوابى به سوى فضيلت و خير برتر مى كشاند, هر گناه و خوى زشتى, منشأ شرّ بيش تر و خوى بدتر مى گردد. مانند بيمارى كه به هر عضوى سرايت نمود, به اعضاى ديگر نيز سرايت مى كند و موجب بيماريهاى ديگرى مى شود. قدم نهادن در هر لغزشگاهى, به سوى سقوطگاه مى برد. انحرافِ اندك همواره به سوى انحرافِ بيش تر مى كشاند.يهود, با اين خوى حسد و بدانديشى نسبت به حق و حقوق خلق, خود را پيوسته در جهت مقابل خير و خدمت به اجتماع قرار داد. هرچه دشمنى و فتنه جويى و جنگ افروزى و سرمايه سوزى آنها درباره مسلمانان و ملل دنيا بيش تر شد, آتشهاى خشم را نسبت به خود افروخته تر كردند و از قلوب خلق و كاروان جوامع رانده تر شدند. چنانكه امروز, آنها استعمارگران و سرمايه داران را وسيله جنگ و فتنه جويى قرار مى دهند و استعمارگران, آنان را براى پيشرفت مقاصد خود به كار مى برند و قدرت مى دهند و جز اين, حيثيت و مقام اجتماعى ديگر در دنيا ندارند.)22مسلمانان در همه حال, بايد از اين سرنوشت شوم و پر ادبار يهود و ديگران كه روى از كتاب خدا برتافتند و راه هواها و هوسها را پيشه كردند و عقل خود را از پرتوگيرى از آفتاب قرآن بازداشتند, عبرت بگيرند و آن به آن, حجابهايى كه سبب مى گردد, قرآن پرتوهاى رخشان و حيات بخش خود را از آنان باز دارد, كنار بزنند و از دانشها, پندارها, گمانه ها, رأى و نظرها, ديدگاه ها و بينشهايى كه حجاب مى گردند و انسان را از پرتوافشانى قرآن دور مى سازند و بين او و قرآن درّه اى ژرف پديد مى آورند, بپرهيزد و باور كند هيچ دانش و نظرى در برابر قرآن پايگاه و جايگاهى ندارد, جز آن دانش و نظرى كه ما را به ژرفاى درياى قرآن ره نمايد و گوهرهايى از آن دريا فراچنگ آورد و فرا راه زندگى ما قرار دهد و درهاى سعادت قرآنى را به روى ما بگشايد و پيوند ما را با قرآن, روز به روز استوارتر سازد.سرنوشت قوم يهود در انتظار ماست, اگر همچنان حجابها را آويخته بداريم و تلاش نورزيم آنها را كنار بزنيم و عقل و روح و روان خود در شعاع و پرتو آن قرار دهيم.كسانى, با چنگ زدن به روايتهاى مخدوش, بى سند و ناسازگار با روح آموزه هاى اسلام و مردم با تقليد و پيروى از اينان, حجابهاى سخت ضخيم و نفوذناپذيرى برروى عقل و روح و روان خود افكنده و سبب دورى امت اسلامى و شيعيان از قرآن گرديده اند.ساحَت قرآن, ساحَت تقليد و تعبد نيست. نمى توان به آستان قرآن, با تقليد از فلان عالم راه يافت و جرعه نوش كوثر قرآن شد و نه با تعبد به روايات, آن هم روايات ناپيراسته و سره از ناسره آن جدا نشده, آميخته به خرافات و فرازهاى ناسازگار با قرآن و عقل.نبايد عرصه را چنان تنگ كرد و تنگ نظرانه به قرآن نظر دوخت كه به جاى عرضه روايات به قرآن,به عرضه قرآن به روايات رو آورد. اين گونه نظر افكندن به قرآن و به ترجمه و تفسير آن پرداختن, راه هدايت به قرآن بسته مى شود.بهره بردارى از روايات, بايد به گونه اى باشد كه فهم هدايتى و پرتوگيرى از خورشيد قرآن را آن به آن بيش تر و ژرف تر كند و بر دامنه فكر و انديشه بيفزايد و نور عقل را فروزان تر سازد, نه اين كه به بهانه استفاده از روايات در تفسير و بيان قرآن, به گونه ناشيانه و غير فنى و اصولى روايتهاى مخدوش و نارسا و پر ابهام به آستان قرآنى كه خود, برهان حق, نور مبين و هدايت متقين است راه يابد و جلوى هدايت گرى و نقش آفرينى قرآن را در هدايت انسانها بگيرد.انسان مسلمان, با روشن انديشى, از اين گونه حجابها و از حجابهايى كه بيمارى اند, مانند حسد, كبر و هر انحراف و خوى پست بايد بپرهيزد و خود را از هر حجابى بركنار بدارد, تا از كوثر قرآن بتواند بهره مند شود.آن چه مى بينيم از پريشانى امت اسلامى و گرفتارى بخشهاى مهمى از پيكره جهان اسلام در سرپنجه اهريمنى و آهنين قدرتهاى زورگو, از دورى امت اسلامى از شعاع قرآن است و از حجابهايى كه به دور فكر و انديشه و عقل خود تنيده و از روشنايى قرآن بى بهره شده است.قرآن از عرصه زندگى سياسى, اجتماعى, اقتصادى و فرهنگى مسلمانان خارج شده و در هيچ حركت بنيادينى از آن كمك گرفته نمى شود و به دستورها, پيامها, اندرزها, پندها و عبرت آموزيهاى آن بها داده نمى شود. كتاب در زواياى گوناگون زندگى مسلمانان, نقشى ندارد, بسيار بسيار در حاشيه است و در وراى فكر و عمل مردم مسلمان و عالمان و دانشوران, دست اندركاران, رهبران فكرى و سياسى قرار گرفته و كسى از آن كتاب شريف, نه الگو مى گيرد و نه در گاه بحرانها و طوفانها, براى پيدا كردن جهت, بهره مى برد.بر اين حجابها روز به روز و آن به آن افزوده مى شود. امت اسلامى و گردانندگان چرخ زندگى سياسى, اقتصادى, اجتماعى و فرهنگى, از شعاع قرآن دور و دورتر مى شوند و به انديشه هاى غيرقرآنى و جاهلى و سرريز شده از گندابهاى غرب و تمدن جاهلى غرب نزديك تر.آن چه امت اسلامى پيرامون روح و روان, فكر و انديشه و عقل خود مى تند از انديشه هاى ماوراى روشنايى, از افقهاى تاريك, از ديدگاه ها, نظريه ها و مكتبهاى مادى, تاريكى بر تاريكى و حجاب بر حجاب, اكنة بر اكنة, وقر بر وقر, غلف بر غلف و قفل بر قفل مى افزايد و امت اسلامى را به راه بى بازگشت مى كشاند و ذائقه فهم حقيقت را در فردا فرد امت اسلامى مى ميراند, به گونه اى كه نمى توانند حق را از باطل بازشناسند و از مشعلهاى هدايتى قرآن, بهره گيرند و راه از بى راه سره از ناسره را بازيابند.(اين گونه حجابهاست كه ذائقه فهم هر حقيقتى را فاسد و از لذت درك آن باز مى دارد و طنين آيات حق را وامى تاباند و مانع نفوذ آن در ضمير انسانى مى شود. چون بيش تر مسلمانان دچار همين گونه حجابها شدند, از هدايت و پيروى قرآن محروم گشتند. اگر مسلمانان پيرو هدايت اقوم قرآن اند, پس چرا پراكنده ذلت زده, حيرت گرفته, خودباخته شده اند و به جاى قيام به اقوم, بيش تر آنان زمين گير شده, يا به خواب رفته اند. اگر هم بخواهند برخيزند و به راه افتند, كوره راه هاى تقليد از ديگران را پيش مى گيرند؟مسلمانان در پيشگاه خداوند, از كتاب خدا مسؤولند, نه از گفته هاى مفسرين و نه از روايات نارسايى كه استناد آن به منابع وحى اثبات نشده. با پروا گرفتن (اتقاء) از حجابهايى كه اشاره شد و مانند آن, نور هدايت قرآن بر دلها مى تابد: (هدى للمتقين) و همواره جمال آن رخ مى نمايد و سايه رحمت اش بر سر مسلمانان وحشت زده, آن گاه بر دنياى حيرت زده گسترده مى گردد.)23امت اسلامى براى رهايى از شَرار شِرار, شرانديشانِ شرانگيز, بدسگالان اهريمن خوى, كه به نام تمدن و دموكراسى, شرر مى بارند و جهالت بر جهالت مى افزايند, ناگزير بايد از تارهايى كه به نام انديشه بر عقل و فكر گروه گروه از مردم مسلمان تنيده اند رهايى يابد و اين حجابها را از هم بردرد و خود را به سرچشمه خورشيد برساند, سرچشمه اى كه نه تاريك مى شود و نه تاريكى پديد مى آورد.دلبستگى به تمدن غرب, به تمدن بى ثبات و ساخته خردهاى كوتاه بشرى, خودباختگى در برابر فلسفه غرب, حجاب است و مسلمان را از آراستگى به جمال هدايت و كمال قرآنى دور مى كند و پيوند عقل را از وحى مى گسلد و انسان مسلمان, هرچه از قرآن دور شود و به عقل خود مجال بهره گيرى از سرچشمه نور و آيه آيه زندگى ساز و شكوه آفرين آن ندهد, در برابر دنيامداران و تمدن پر زرق و برق غرب و تكنولوژى و فن آورى جديد و انديشه هاى گوناگون فلسفى و… دچار فقر علمى مى شود و ناگزير بايد تن به بردگى بدهد و در لابه لاى چرخهاى تمدن جديد خُرد شود.انسان مسلمان, اگر راهى را كه غرب رفته براى رسيدن به صنعت و تكنولوژى, بپيمايد و در همان راه به تلاش و تكاپو برخيزد, نه تنها چيزى به دست نمى آورد كه خسران مى كند, در بازار معامله زندگى مى بازد, چيزهاى بسيار بسيار ارزشمندى را داده و به جاى آن باتلاقى را خريده كه هويت انسانى او, دير يا زود در آن گم خواهد شد.انسان مسلمان, بايد به قرآن برگردد و بازدارنده هاى اين بازگشت بزرگ را از سر راه بردارد و از پيرامون فكر و انديشه خود بتاراند, تا به لجن زار تمدن غرب فرو نيفتد. تمدن غرب با جدايى از سرچشمه هاى وحى به چنين عفن زارى دگر شده است.حجابهايى كه امروز تمدن غرب پديد مى آورد و آن به آن دامنه آنها را مى گستراند و عالَم و آدم را از شعاع وحى دور مى سازد, ريشه در همان حجابهايى دارد كه قوم يهود و نصارا را از قرآن و سرچشمه هاى وحى دور كرد و آن سرنوشتِ شوم را براى آنان رقم زد.تا انسان مسلمان از رسوبهاى فرهنگى كه بيگانگان بر ذهن و فكرش بر جاى گذاشته اند, نجات نيابد, نمى تواند زلال حقيقت را بفهمد و جرعه نوش زلال گواراى قرآن گردد. از اين فرات هميشه جارى كسى مى تواند بهره برد و تشنگى اش را فرونشاند كه جام وجودش از رسوبهاى فرهنگى و آيينى بيگانگان و انديشه جاهلى و رهزن پاك و پاكيزه باشد.سيد قطب مى نويسد: (تا مدتها نمى توانستم از تأثيرى كه رسوبات فرهنگى بيگانگان بر وجودم بر جاى نهاده بود, نجات يابم, رسوباتى از مصادر فرهنگهاى بيگانه و به دور از احساس اسلامى. على رغم توجه دقيق و ايمان روشن كه من در آن هنگام نسبت به آيين ام داشتم, در عين حال, آن آثار رسوب يافته فرهنگهاى بيگانه, پندار مرا تيره ساخته بودند و روح مرا تاريك و كدر مى داشتند. و در عين حال از تمدن, تعبيرى در ذهنم بود كه زاده تمدن اروپايى بود و از مجراى استعمارى در ذهنم جاى خوش كرده بود.و لذا همين پندار, انديشه ام را به سوى خود مى كشيد و لوح ذهنم را تيره مى ساخت و مرا از رؤيت دقيق واقعيت حقيقى و اصيل باز مى داشت.)24انديشيدن, رمز جاودانگى و گامى بلند در پيوند عقل و وحىسعادت, خوشبختى و سپيد روزگارى آن گاه بر كسان و امت و قومى پرتو مى افشاند و مشعلهاى عزت و شكوه آنان را مى فروزاند كه باب انديشيدن, همه گاه به روى فردا فرد آن قوم و امت گشوده باشد و هيچ رادع و بازدارنده اى, راه را بر اين نسيم و شميم مينوى و روح انگيز نبندد.خورشيد انديشيدن, از بام تا شام بايد بر جان امتى بدرخشد, تا چشم آن امت بينا شود و گام در جاده خورشيد بگذارد و به سوى سرچشمه خورشيد حركتِ شورانگيز خود را بياغازد. بى خورشيد انديشيدن كه نمى توان بينا شد و چشم به سوى چشمه خورشيد گشود و به جاده اى گام گذارد كه رو به سپيده دارد و پشت به شب و هر چه شب را پديد مى آورد و مى گستراند. امتى كه به قله انديشيدن رسيده است و يا به سوى آن در حركت است و يا مى كوشد راهى براى فراز رفتن به آن بيايد, درهاى روشنايى را به روى خود گشوده است و به قله اى فراز رفته كه از سيلاب سياهى در امان خواهد بود و در كشتى اى جاى گرفته كه امواجِ سياه و سياهى آفرين را مى شكند و به پيش مى رود و نمى گذارد موجهاى سياه كه از هر سوى هجوم مى آورند, بر جان سرنشينان اش چيره گردند.انديشيدن, رمز سعادت است, هر امتى كه به اين رمز دست يافت, به سعادت و خوشبختى رسيد و از شوربختى رهيد و جامعه اى نو و سالم بنيان گذارد, مدينه فاضله اى كه حق و عدل, عقل و منطق ايمان و عشق به كمال و زيباى و روشنايى در آن نهادينه شده و هميشه موج مى زند.محمد(ص) دستور داشت و فرمانِ ربِ جليل در دست كه رمز سعادت را به امت خود بياموزد و دفينه ها خردها را بگشايد و آنها را به عرصه هاى انديشيدن وارد سازد و به عرصه دارى وادارشان كند, عرصه دارى در ميدان و ميدانهايى كه رمز سعادت روح در آنهاست.كمال انسان به انديشيدن است, انديشيدن در حيات طيبه, آن جا كه سعادت, هميشه در حال شكفتن است و پژمردگى و افسردگى به آستان آن راه ندارد.به قلّه حيات طيبه, حيات و زندگى كه وحى به روى انسان مى گشايد, با سازو برگ انديشيدن مى توان رسيد و روح خود را در آن بهشت دلگشا به گردش درآورد.راهى كه پيامبران بويژه خاتم آنان به روى انسانها گشودند, هماره گشوده خواهد ماند اگر انديشيدن فراراه قرار بگيرد.پيامبر باب انديشه را به روى امت خود گشود, با برداشتن بازدارنده ها و آن چه فكر را از پرواز باز مى داشت و عرضه كتابى كه قفل آيه آيه آن گشوده نمى شد, مگر با انديشيدن و بسيار درنگ ورزيدن.او به تلاش برخاست تا با سازوكارهاى نوين و برنامه هاى دقيق و همه سويه, بشر را از دوران هدايت به الهامهاى غريزى و فطرى, دور و دورتر كند و مشعل دوران هدايت عقلى و عقلانى را برافروزد و بشر را در اين جاده روشن قرار دهد, جاده اى كه وجب به وجب آن, قطعه به قطعه آن, هرچه پيش رود, با نيروى عقل و انديشه ساخته مى شود. چنان نيست كه از پيش ساخته شده باشد و بشر روى جاده هموار و آماده گام بردارد و به سوى مقصد به حركت درآيد. اين خود اوست كه مى بايست به نيروى عقل و انديشه جاده را بسازد و با بهره گيرى آن به آن از پيامهاى قرآن و روشنگريهاى رسول به سوى آينده گام بردارد.پيامبر بايد كارى مى كرد كه بشر, حال كه قوه عقلانى او قوى شده است, به سرعت دوران كودكى و نابالغى را پشت سر بگذارد و به دوران بلوغ گام بگذارد كه هم شايستگى و توان دركِ پيام او را داشته باشد و هم شايستگى افروختنِ چراغ آينده را براساس پيام و مكتب قرآنى او. اين مهم, اين حركتِ بزرگِ گذر از دوره اى و گام گذاردن به دوره اى ديگر, جز با انديشيدن در آن چه خداوند بر سينه پيامبر فرو ريزانده و جزء جزء پيام او, هشدارها و اندرزها, واداركردنها و پرهيز دادنها, سرگذشت عبرت انگيز قومها و امتهايى كه برافتاده اند و امتها و قومهايى كه فراز رفته اند, آفاق و انفس, طبيعت, آسمانها و زمينها و آفريده هاى بحرى و برّى, آن هم, همه دَم, همه آن, پا نمى گيرد و به انجام نمى رسد.از اين روى در كتابى كه خداوند به سينه او فرو ريزاند, انديشيدن, محورى ترين پيام و دستورى است كه باورمندان بايد باب آن را به سوى سينه خود بگشايند وگرنه بدترين جاندارانند, كر و گنگهايى كه باب انديشيدن را بر خود بسته اند, با هواهاى نفسانى, پيروى از طاغوتها, شرك ورزيدن, دورى گزيدن از سرچشمه هاى دانش و آگاهى, تقليد كور از پدران و بزرگان, آويختن به خرافه ها و….انسان بايد بينديشد, تا از وادى بهيميت بيرون رود و وارد عرصه و ساحَتِ انسانيت شود. انسانى كه نينديشد و در پديده ها و آفريده ها و در راه ها و روشها و در فرازها و نشيبها, افولها و طلوعها, انديشمندانه ننگرد و چشم و گوش بسته به راه خود ادامه دهد و به تقليد كور از پدران و بزرگان خود بپردازد, هيچ گاه نمى تواند از پيله بهيميت به در آيد و به آستان باشكوه انسانيت وارد شود.خداوند براى اين كه انسان بسان چهارپايان در خود نلولد و از بهشت انسانيت بيرون رانده نشود و متفكرانه دنيا را زير نگين خود بگيرد و وارث خردمند و صاحب انديشه وحى شود و به كاروان انبيا بپيوندد كه به سوى نور در حركت است, در آخرين كتاب خود, قرآن, پى گيرانه و با گوناگون بيانها او را به انديشيدن فرامى خواند; چرا كه آخرين كاروانى كه از اين دنيا مى كوچد, جز با انديشيدن گام از گام برنمى دارد, چراغ راه آن, قافله سالار و طلايه دار آن فكر است. فكر انسانى كه از صدف كودكى به درآمده و به فراخناى بزرگى و سالارى گام گذارده, مى تواند با انديشيدن و مدام فكر كردن, ره به حقيقت بگشايد و از قرآن و پيام روشن وحى, در پيچ و خم زندگى بهره بگيرد و براى رسيدن به سعادت ره توشه بردارد.اين كاروان كه به سوى ابديت در حركت است, با انديشيدن گام در جاده روشنايى و حقيقت گذارده است. هيچ گاه نپذيرفته و نمى پذيرد و نخواهد پذيرفت كه كسى بى انديشه با او همراه شود كه نمى تواند در گردنه ها و عقبه ها و راه هاى دشوار گذار, زانوان اش خواهند خميد و توان نخواهد داشت كه گام از گام بردارد. در اين راه, زانوان با انديشيدن قوت و نيرو مى گيرند. انسان هرچند توان مند باشد; اما اگر با انديشه و در پرتو خرد گام در اين راه نگذارده باشد, درمى ماند و نمى تواند ادامه بدهد.از اين روست كه قرآن با اصرار و پافشارى بسيار از انسان باورمند و مسلمان مى خواهد كه بينديشد, با دل خود دريابد, با چشمان خود ببيند و با گوشهاى خود بشنود, تا در صف ستوران, و گمراه تر از آنها درنيايد و از بى هُشان باشد.(ولقد ذرأنا لجهنّم كثيراً من الجنّ والانس لهم قلوب لايفقهونَ بها ولهم اعين لايبصرون بها ولهم ءاذان لايسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون)25بسيارى از پريان و آدميان را براى دوزخ آفريديم. دلهايى دارند كه بدان درنيابند و چشمانى دارند كه بدان نبينند و گوشهايى دارند كه بدان نشنوند. آنان چون ستوران اند. نه, كه گمراه تر, آنان همان بى هشان اند.انسان قرآن, اهل انديشه است, صاحب خرد و خردوز. هيچ نكته و جستارى را تا در آيينه خرد خود به روشنى و رخشانى همه زواياى آن را نبيند و به كفه آن پى نبرد, به آستان قلب اش راه نمى دهد. با تمام توان تلاش مى ورزد با هر پديده اى خردمندانه و انديشمندانه رو به رو شود و به ارزيابى آن بپردازد.انسان قرآن, بايد به جست وجو برخيزد تا به حقيقت مطلق دست يابد; يعنى به خدا نزديك شود. نزديك شدن به خدا, راه هاى گوناگون دارد يكى از آن راه ها تفكر و انديشيدن است. هرچه انسان بيش تر در آفاق و انفس بينديشد دانش خود را در اين عرصه بالا ببرد, بيش تر پى به عظمت خداوند, حق بودن او و تدبير شگفت ذات بارى مى برد.(قرآن مى گويد: نظر كنيد در اين آسمانها و زمين.برويد هر چه هست بشناسيد. اى انسان خودت را بشناس, جهان را بشناس, خدا و تاريخت را بشناس. (يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم) معناى دقيق اش اين است كه خداوند مردم را (اشهد هم على انفسهم) شاهد بر نفسهاى خود گرفت. خداوند بشر را به خودش ارائه داد و گفت خودت را ببين. تا بشر خودش را ديد گفت: آيا من پروردگار تو نيستم؟نگفت خدا را به بشر ارائه داده. گفت: خودش را به خودش ارائه داد. يعنى اين قدرشناسى به خداشناسى نزديك است. (من عرف نفسه فقد عرف ربه) جمله اى است از جمله هاى معروف جهان, ولى احدى به زيبايى قرآن اين را بيان نكرده است.چون در جمله (من عرف نفسه فقد عرف ربه) معرفت لازم است. يكى معرفت نفس, يكى معرفت رب. ولى در قرآن آن قدر خدا خود را نزديك به تو مى گويد كه يعنى عرفان نفس كافى است.)26انسان قرآن از چنان جايگاهى برخوردار است كه مى تواند خود با انديشيدن و خرد ورزيدن نقبى به روشنايى بزند و به والاترين معارف دست يابد و آن شناخت حق است, سرچشمه تمام شناختها و معرفتها.شناخت حق, با انديشيدن در نفس خود, طبيعت و سنتها و قانونهاى تاريخ به دست مى آيد. انسان بايد اين مرحله ها را بپيمايد و از خود, از طبيعت و از سنتها و قانونهاى تاريخ شناخت پيدا كند, تا حق را بشناسد. وقتى حق را شناخت, به روشنايى دست يافت, جان و روح اش را در كوثر زلال حق از آلودگيها پيراست, به اوج آگاهى و بينايى رسيد, خود خواهد توانست از روشناييها پاس بدارد و از گل آلودگى چشمه سارانى كه مدام از آنها نوشيده, تا اين اوج از شادابى رسيده, جلوگيرى كند و نگذارد آفتاب, گِل اندود شود و چهره خورشيد را غبار بگيرد.انسان صاحب انديشه, انسانى كه با انديشه عرصه هاى گوناگون را درنورديده, سرچشمه انديشه خود را با نثار جان پاس مى دارد و در روشنايى دانش خود به مطالعه و انديشيدن در آن مى پردازد, روشنايى بر روشنايى مى افزايد و با اين تلاش و انقلابِ دَمادَم, نه قرآن, سرچشمه انديشه هاى نابِ اهل انديشه, مهجور مى ماند و نه صاحبان انديشه, انديشه شان بى رونق مى گردد و در بازار انديشه از سكه مى افتد. چون انديشه اى جاودانه خواهد ماند و هميشه بازار خواهد داشت و خريدار, كه از قرآن پرتو بگيرد و همه دَم از آن چشمه شاداب گردد. خداوند براى هميشه فروزان نگهداشتن مشعل قرآن, پيام وحى, نام رسول گرامى خود, فرات انديشه را جارى ساخت, باب انديشه را گشود, انسان مسلمان را به انديشيدن فراخواند و آن را والاترين و زيباترين جلوه بندگى خواند, بنده انديشمند را ستود, بر اريكه نشاند و به او ارج نهاد. زيرا كه قرآن در پرديس انديشه و در ميان مردمان صاحب انديشه, شاداب و تازه مى ماند و با عطر روح افزاى خود, به جانها حيات مى بخشد. در برهوت, در سرزمينهاى خشك, بر لبِ چشمه هاى خوشيده, خشكرودها و بركه هاى عفن گرفته, لجن زارهاى بويناك و در ميان سنگستانها و ريگزارها, چه جاى رويش و چه جاى شكوفانى و چه جاى شاداب ماندن و زيبا درخشيدن.قرآن, يك موجود زنده است, به هر جاى آن بنگرى حيات را احساس مى كنى. آيه هاى آن چون چشمه مى جوشند, چون نسيم مى وزند و جان را صفا مى بخشند و چون خورشيد مى درخشند.اين موجود زنده, چشمه هميشه جوشان, باغ هميشه سبز, بايد در ميان زندگان باشد, تا بماند و از زندگى سرشار گردد و لبالب, حيات بگيرد و حيات بدمد.امت اسلامى, چون امت زنده اى بود, پر تكاپو, با انگيزه و سرشار از حيات, قرآن در رواق زندگى و چشمخانه فردافرد اين امت ماند, نور افشاند و به جانها جان بخشيد.امت اسلامى به فرمان حق و سفارشها و تأكيدهاى فراوان رسول گرامى اسلام, انديشيدن را سرلوحه كار خود قرار داد و به مطالعه و تفكر در پديده ها و چيزهايى پرداخت كه در قرآن طرح شده بودند و يابيدن كليد رمز آنها و شناخت شگفتيهاى آنها.انديشيدن, آن هم در مقوله ها, جستارها و پديده ها و آفريده هايى كه در قرآن طرح شده بودند, در زندگى مادى و معنوى او دگرگونى ژرفى پديد مى آورد و اين را به خوبى احساس و بازتاب آن را به روشنى مى ديد. اين بود كه به حقيقت يابى روى آورد و پرده افكندن از جمال دلاراى دانشهاى ظلام شكن و حيات آفرين قرآن. از اين روى, نياز او به قرآن, سرچشمه همه روشناييها, آن به آن شد و قرآن روز به روز در زندگى او اثرگذارتر مى شد و والاتر و والاتر قرار مى گرفت.در جامعه اى كه پشت به جهل كرده بود و رو به روشنايى و از جان و دل در پى روشنايى مى دويد, قرآن جايگاه بس والايى داشت; چرا كه همه گاه از آن دانشهاى مفيد مى تراويد و راه هاى جديد را فراروى او مى گشود, در آسمان و در زمين, در خشكى و در دريا. روشن است كتابى با اين همه بركت و خير, روشنايى آفرينى, حيات بخشى, بركننده انسان از زمين و بالا برنده او به عرش برين, در بين مردمانى كه آن به آن از آن پرتو مى گيرند, ارج مى يابد, در رواقِ چشمها جاى مى گيرد و بر بام زندگى شان افراشته مى شود.انسانِ قرآن, همه چيز خود را از قرآن داشت. چون به انديشيدن روى آورد و با تفكر چراغ زندگى خود را روشن كرد و با آن عجين شد, قرآن گنجينه هايش را براى او رو كرد, راز گشود, به سخن آمد. هر چه بيش تر انديشيد و در درياى قرآن فرو رفت, قرآن بيش او را بهره مند ساخت و دامن اش را گوهرهاى ناب لبريز كرد.اين آيين و قانون قرآن است كه هر چه در آيه هاى آن بيش تر انديشيده شود, بيش تر خود را مى نماياند, دانش خود را آشكار مى سازد و دامن دامن گوهر به جست وجوگر ارزانى مى دارد, بويژه در امورى كه خود تأكيد مى ورزد انديشيده شود.انديشيدن در طبيعتقرآن كتاب طبيعت را به گونه شگفت انگيزى فرا روى انسان مسلمان گشود. از چيزهايى سخن به ميان آورد كه در زندگى او موج مى زد و روزان و شبان با آنها سروكار داشت, سخن از طبيعت با جان و طبيعت بى جان براى او سخت هيجان انگيز بود, بويژه هنگامى كه با بيانى استوار و به هم تنيده و آهنگى دلكش و موسيقارى روح انگيز, وصف مى شد, به گونه اى كه هر شنونده و خواننده اى را مى انگيزاند, به فكر فرو مى برد, عبرت مى آموزاند و او را براى فراگيرى دانشهاى لازم به حركت درمى آورد, به شتاب وامى داشت و مزمار روح او را با نغمه ها و نواهاى طبيعت هماهنگ مى كرد و از اين هماهنگى دنيايى از شور و نشور حيات و سرزندگى پديد مى آورد. به طبيعت بى جان و با جان, جان دوباره مى بخشيد و از همه پديدگانى كه روزان و شبان, همه گاه, همه آن, هميشه و در همه حالها, مى ديد, با آنها سر و كار داشت, استفاده مى برد, حس مى كرد و در دل آنها زندگى را مى گذراند و در آغوش آنها مى غنود, به گونه اى سخن گفت و به نگارگرى پرداخت, كه هيچ گاه, از زبان هيچ شاعر طبيعت سرا و نگارگر طبيعت نشنيده بود.آن چه را قرآن از طبيعت به زيبايى و رخشانى بيان مى كرد, نه وصف بود و نه نگارگرى شاعرانه و نگارگرانه از چهره طبيعت, بلكه بيان حقيقتى بود كه بشر سرگردان و درمانده در گردباد جهل, از آن دور مانده بود و با گذر روزگار از آن دورتر مى شد و كرانه هاى زندگى اش ديجورتر و هراس انگيزتر از پيش و آن دست و اراده اى بود كه آن را چنين شكوه مندانه, زيبا و ماهرانه و شگفت انگيز و عبرت آموز مى چرخاند و در هر آن, افقهاى روشنى را به روى انسان جست وجوگر مى گشود و او را به سرزمينهاى ناگشوده, دانشهاى دگرگون كننده, مفيد و راه گشا, ره مى نمود و آن به آن, او را براى زندگى بهتر و بهره برى عالمانه از طبيعت از مرحله به مرحله اى و از منزلى به منزلى گذر مى داد و فرود فرود پيش مى برد.استاد محمدرضا حكيمى مى نويسد:(قرآن به صورتى شگفت, به تجربه و حس نيز دعوت كرد, حتى سوگندهاى خويش را به نام اشياى محسوس و طبيعى ياد مى كرد:از آسمان و ستاره و فجر دَم مى زد, از آفرينش و صورت گرى در رحم سخن مى گفت, خلقت شتر را به ياد مى آورد, زندگانى مورچگان و زنبوران عسل را تذكار مى داد, به چگونگى پرواز پرندگان اشاره مى كرد, از شكفتن دانه در زمين و از خوشه گندم و خرمابن و انجير و زيتون, سخن مى آورد, چرا؟براى اين كه مردمان در چيزها بينديشند و در چگونگى آفرينش آنها ژرف شوند و از كنار هيچ پديده و هيچ موجود به سادگى نگذرند.و اين موضوعها كه ياد شد, تخمه اصلى بسيارى از دانشها بود كه در روزگار بعدى, در فرهنگ اسلام پيدا شد و رواج گرفت و با ديد علمى اسلامى بررسى گشت.و اين دانشها, بجز علوم فقهى و شرعى و اخلاقى و تفسيرى و قرآنى و حديثى و ادبى (علوم نقلى) بود كه پايه گذار اصلى آنها نيز كتاب خدا بود.)27فكر سرآغاز حركت شد. مردمان ناآشناى با خواندن و نوشتن و بى بهره از دانش و آشنايى با فن قلم, پس از آن كه جام جان شان را از كوثر فكر لبالب ساختند, به قله هاى دانش فرارفتند و بر تارك گيتى درخشيدند.انديشيدن در طبيعت با جان و بى جان, و درشگفتيهاى آفرينش, دريچه هاى دانش را به روى انسان مسلمان گشود و پرده هاى جهل را دريد و از تارهاى به هم تنيده خرافه ها و پندارها رهايش ساخت و نظام علت و معلولى را به او نماياند و انقلاب شگرفى در زاويه نگاه, بينش و روح و روان او پديد آورد.او براى رهايى از جهل و خرافه, و اسارت طبيعت و آشنايى با اسرار طبيعت, بايد به فرمان قرآن گردن مى نهاد و به آبشخور انديشه فرود مى آمد و از فرات قرآن مى نوشيد, تا چشم سر و چشم روح اش بينا شود و به هر پديده و آفريده اى, دقيق و همه سويه بنگرد و از اين راه نقبى به روشنايى بزند, به آسمان فرا رود, آسمان دانش و از چنان اوجى, درخواهد يافت, هيچ پديده و چيزى بيهوده آفريده نشده و پديدآورنده و گرداننده همه پديده ها, ريز و درشت, پيدا وپنهان, همه و همه, ذات بارى است, آن داناى توانا و هيچ چيز در دايره اراده, نگاه و فرمان او بيرون نيست و همه پديده و آفريده ها, جاندار و بى جان براساس نظم دقيق, در حركت و تكاپو و پويش اند.انسان اگر دريابد, يعنى از روى خرد و انديشه و در پرتو استعداد و توانايى كه خداوند مشعل آن را در درون او افروخته, به اسرار طبيعت پى برد, به سرچشمه هاى دانش دست يافته است, از آن پس, دنياى خود به بهترين وجه خواهد توانست آذين بندد و جايگاه خود را در آفرينش بيابد و از سرگردانى و گردابهاى هلاك كننده رهايى يابد و در شعاع اين دانش مقدس پى به هدف آفرينش خود ببرد كه خداوند او را نيافريده تا بين آخور و مزبله, شبان و روزان در حركت باشد و هِى شكم خود را بياگند و خالى كند! بلكه او را آفريده تا بندگى كند و سر به فرمان حق به دانشهايى دست يابد كه بتواند در پرتو آنها دنيايى براى الگوى طبيعت براى خود بسازد كه همه چيز برابر نظم و نَسقى حكيمانه باشد و حركت انسان و جامعه, آن به آن, در دايره اى خاص و مدارى روشن انجام گيرد, بدون هيچ گسست و گسلى, اين سوى و آن سوى افتادن, خارج شدن از مدار و در تاريكى بى برنامگى, هرج و مرج, بى تدبيرى و بى سياستى فرو رفتن و در باتلاق بى خدايى و شرك گرفتار آمدن و سر از بندگى برتافتن.خداوند در قرآن راه هايى را نشان مى دهد و فراروى انسان, جهت آنها را مى گشايد كه اگر دقيق در آنها انديشيده شود, دانشهاى بسيار به روى او چشم مى گشايند, دانشهايى كه ديد و نگاه انسان را مى گسترانند و او را به سَرابستان بندگى ره مى نمايند, پيوند او را با خدا استوار مى سازند و جامعه او را از هر گزندى در امان مى دارند.در جامعه اى كه فكر نهادينه شود, دين مردمان آن جامعه, فكر را مقدس بشمارد, عبادت و راه روشن بندگى خدا, دانش, چشمه گون از جاى جاى آن مى جوشد و هر چه تاريكى است و سياهى, مى زدايد.انديشيدن, آن هم در زيباييهاى طبيعت, جامعه را از ركود و سكون به در مى آورد و از روزگذرانى در لجن زارهاى بويناك مى رهاند و به انسان كمال مى بخشد, تا جامعه خود را براساس انديشه بنا كند, انديشه اى كه با گلگشت انسان در طبيعت صيقل خورده و از خامى به پختگى رسيده و از هر آلودگى پاك گرديده, رخشان و زلال, جارى است, تشنگيها را فرو مى نشاند و شادابى و خرمى به بار مى آورد.انديشيدن در زندگى شگفت مورچگان و زنبوران, در نهان انسان دگرگونى ژرفى پديد مى آورد, دانش و بينش او را بالا مى برد و به او مى آموزد چگونه به زندگى خود نظم و نَسَق بدهد و با يك برنامه ريزى دقيق از هدر رفتن تواناييها و استعدادها جلوگيرى كند, زندگى خود را سامان دهد. در بهره بردارى از طبيعت خاموش, اما مهربان, پُر دَهِش و گشاده آغوش, راه هاى بى آفت و بى گزند را برگزيند. به گونه اى به دل طبيعت فرو رود و از آن بهره بردارد, كه به نابودى آن نينجامد و يا زخمها و جراحتهاى ترميم ناپذير بر آن وارد نسازد. هم بهره بردارى كند و از دَهِشهاى دَمادَم و همه گاهِ آن بهره برد و هم به زيبايى, سرزندگى, شادابى و خوان هميشه گسترده آن, آسيب نرساند.ييا انديشيدن در چگونگى آفرينش كشتى بيابان, شتر, اين مهربان ترين و باوفاترين يار و همدم انسان در بيابانهاى بى پايان و دلِ پرغوغا و هياهويِ گردبادها و دل سوزان و دوزخى باد سموم, انسان را سخت به هيجان مى آورد, انديشه اش آن به آن روشن تر مى شود و تاريكيها را مى شكافد و به پيش مى رود و در برابر پرسشهاى گوناگون قرار مى گيرد كه براى پاسخ يابى, ناگزير مى شود بسيارى از طلسمها را بشكند و بسيارى از ديوارهاى جهل را فرو ريزد و بسيارى از بيابانها و صحراها و راه هاى پر خطر و دشوار گذر را بپيمايد, تا به وادى نور برسد, وادى كه اگر به آن برسد, احساس مى كند نسيم رحمانى از بالا و زير, چپ وراست مى وزد و به خدا نزديك شده است, آفريننده اين همه زيبايى و شگفتى. دست او را مى بيند, دست قدرت مند و با شكوه. احساس مى كند, به خوبى و روشنى در مى يابد در برابر عظمت ذات بارى, همه كس و همه چيز و خود او, ذره اى اند معلق در فضا! و بدون تكيه بر او و پرتوگيرى از مشعلهايى كه در جاى جاى زمين افروخته, هيچ راهى به سپيده نخواهد داشت و براى هميشه در ظلام شب خواهد ماند.معلم و مفسر بزرگ قرآن, سيد محمود طالقانى, ذيل آيات شريفه:(افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت. والى السماء كيف رفعت. والى الجبال كيف نصبت. والى الارض كيف سطحت.)28با بيانى زيبا و رسا, از شكوه آفرينش شتر, آسمان, كوه و زمين سخن مى گويد و اين كه انسان با همين نظر, انديشه عابرانه, به تفكر و تحقيق وا داشته مى شود و به سوى كشف و شناسايى اين گونه پديده ها به پيش مى رود و به مبدء لايزالى پى مى برد كه از نيروى پايان ناپذيرش, عنصر نخستين و از آن ديگر عنصرها را آفريده است:(همزه استفهام انكارى و توبيخى و براى تحريك انديشه است. فاء براى عطف و تفريع, يا جواب شرط از فعل مقدر است. ضمير فاعلِ ينظرون, به قرينه سياق آيات, راجع به مردمى است كه آيات سابق را باور ندارند, نمى توانند باور كنند.كيف, منصوب به فعل قبل, يا فعل بعد; بدل اشتمال از الابل, السماء, الجبال, الارض. واستفهام از چگونگى (كيفيت) و احوال و اوضاع فعل است: اگر باور ندارند كه چگونه روز قيامت با چهره و آثار و احوال آن پديد مى آيد, پس چرا نمى انديشند در چگونگى آفرينش شتر و فراآمدن و بالا رفتن آسمان, و پايه گرفتن كوه ها و گسترده شدن زمين؟ نظر, انديشه عابرانه است. اولين اثر چنين انديشه, توجه به چگونگى پيدايش مورد نظر است. تعبير آيه, نخست برانگيختن نظر, آن گاه دريافت كيفيت است.(افلا ينظرون…؟ كيف…؟) براى كسى كه داراى هوش فطرى و انديشه آزاد است, اين گونه نظر چنين سؤالى را پيش مى آورد: (كيف خلقت…؟) گرچه جواب بررسى شده و روشنى نداشته باشد. انديشه در اين گونه سؤال و رفت و آمد آن در اذهان است كه نوع انسان را به تحقيق و بررسى واداشته. اين آيات در ضمن انكار و توبيخ و تحريك, تصويرى از انسان فطرى و هوشمند رسم نموده است. خطوط اولى اين رسم, از شعاع ديد يك انسان شترسوار و بيابان گرد, به هرسو امتداد يافته است: خطوطى كه در عرض وطول و سمت الرأس ترسيم مى يابد. الوان تاريك و روشن و مناظرى كه در حواشى و اطراف اين خطوط اولى است, پيوسته تغيير مى يابد: مناظرى كه راه پيمايى شتر آرام و بردبار در ميان بيابان باز و دامنه ها و پيچ و خم كوه ها پديد مى آيد: آفاق رنگارنگ زمين, در هنگام طلوع و غروب آفتاب, كشتى مواج و نورافشان خورشيد, آسمان پر ستاره شب, سايه هاى تاريك و روشن و متحرك كوه هاى جدا جدا و به هم پيوسته. اين مشاهد محسوس, انعكاسهايى در ذهن اين انسان فطرى دارد:در اشتر خود مى انديشد كه با گردنِ برافراشته و با چشمان سياه و پر فروغى كه بالاى سر دارد, به هرسو مى نگرد و راه مى جويد, با آن پاهاى آهنين و نرمش, استوار قدم برمى دارد, با آن لنگر نردبانى گردنش, آسان به زمين مى خوابد و چون كشتى لنگر مى اندازد و مسافر و بار برمى دارد و با آن عضلات فنرى, پست و بلندى زمين را زير پا مى گذارد, خار مى خورد و براى چندين روز در بدنش غذا و آب ذخيره مى كند, از چربى كوهانش, سوخت و حرارت توليد مى شود و از شير و پشمش گرسنگان و تشنگان و برهنگان غذا و آب و لباس مى گيرند.شب و روز راه مى رود و راه و چاه, و آشنا و ناآشنا را مى شناسد. اين كشتى زنده و نيرومند بيابان, اين تخت روان, چگونه از آبى و نطفه اى سر برآورده؟ و الى الابل كيف خلقت؟آيا در آن بيابان حيرت, كسى هست كه جواب اين فرزند فطرت, اين زنده بيدار دل (حى بن يقطان) را بدهد؟ چشم به سوى آسمان برمى دارد, تا شايد خورشيد و ستارگان, با امواجى كه مى فرستند, به وى پاسخ گويند. شايد همين ها باشند كه چرخ جهان و زندگى را مى گردانند. ولى مى نگرد كه آسمان با همه خورشيد و ستارگان و شكوه و جلالش, محكوم و مسخر است و به دست قدرتى برپا و افراشته شده است: والى السماء كيف رفعت؟ قدرت و عظمت آسمان, چشمش را خيره مى كند, آن را به سوى زمين برمى گرداند, كوه ها را با ارتفاعات مختلف در اطراف مى نگرد كه بر زمين استوار گشته اند.اكنون كه به چگونگى آفرينش شتر زير پا و آسمان بالاى سرش پى نمى برد, در كوه ها مى انديشد كه چگونه برآمده و استوار گشته اند: والى الجبال كيف نصبت؟از ميان پيچ و خم كوه ها مى گذرد, آفاق باز و پهناور زمين نمايان مى شود, اين زمين چگونه گسترده شده: والى الارض كيف سطحت؟اگر جواب روشنى براى اين پرسشهاى درونى اش نيابد, همين نظر و انديشه, انگيزنده تفكر و تحقيق است.هر چه انديشمندان نوعِ انسان در راه كشف و شناسايى اين گونه پديده ها و چگونگى و اطوار آن, پيش رفته اند, در پى همين انديشه ها و سؤالات بوده و هر چه كشف و درك شده در حدود فعل و انفعالها و تحولات و خواص و آثار و به عبارت جامع تر, تفصيلات كيفى و مورد نظر اين آيات است. اكنون شعاع تصورى كه در اين آيات رسم شده از چشم انداز مشهود يك انسان فطرى و از حدود و مكان و زمان گذشته است و از وحدت عنصر و قدرت متحرك و محرك (نيرو) سر برآورده.از اين برتر, آن مبدأ قدرت و اراده حكيمانه است كه از نيروى لايزال اش عنصر نخستين و از آن, عناصر ديگر را آفريده و از تقارن و تركيب دقيق عناصر, و فعل و انفعال آنها, آسمان را بالا برده و كهكشانها را با اختران اش پديد آورده و زمين را بگسترانده و كوه ها را با پايه هاى محكم اش بالا آورده و از ميان عناصر و رحم طبيعت, پديده زنده اى چون شتر برآورده است و همى از هر مبدأ و عنصرى, منشأها و تركيبات برتر رخ نمايد. از خاك تيره و شوره, سبزه و گل و شيرينى و از ماده فسرده و مرده, حركت و نشاط و قوا و ادراكات برمى آورد.پس مى توان و بايد باور كرد كه همان اراده خلاق و قاهر و برتر, از تركيب و تقارن عقايد و ملكات و عناصر اعمال و مكتسبات, آتش و دوزخ و چشمه هاى سوزان, يا بهشت و بارگاه و نعمتهاى بى پايان پديد آورد. اين باور بايد از طريق تذكر و تفك





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 287]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن