واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران:
گفتوگو با سرآشپز بینالمللی دیروز، زندانی امروز
صدایش میلرزد. با بغض میگوید: « زمانی من سرآشپز بین المللی فست فود در کیش بودم و اکنون نگرانم به خاطر زندانی شدن دیگر اجازه ادامه کار در آن رستوران بزرگ را به من ندهند.»
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، نامش عبداله است. مردی 38 ساله که دندانهایش را به خاطر مصرف داروهای اعصاب از دست داده است. او به جرم ضرب و جرح و دیه به مبلغ یک میلیون و دویست هزار تومان، از سه ماه پیش در زندان رجایی شهر تحمل حبس می کند.
از زندگی و خانواده ات صحبت کن.
از پدر و مادر واقعیام اطلاعی ندارم. آن طور که شنیدهام، پدر و مادر خواندهام مرا در بیمارستانی به جای نوزاد خودشان که مرده به دنیا آمده بود تحویل گرفتهاند. نمیدانم چرا کسی دنبال من نگشت یا شاید پدر و مادرم مرا فروخته بودند.
به هر حال در کنار پدر و مادر خواندهام بزرگ شدم. پدرم خیلی مرد خوبی بود. آنان یک پسر معلول هم داشتند که ده سال از من بزرگتر بود. مادر خواندهام مرا دوست نداشت. به اجبار او با دختری ازدواج کردم که دوستش نداشتم اما به خاطر پدر خواندهام زندگی را تحمل می کردم. زنم هم مرا دوست نداشت. بالاخره بعد از فوت پدرم، زنم را طلاق دادم. دخترم مانیا با مادرش بزرگ شد و اکنون هر دو ازدواج کردهاند.
برای فراموش سختیهایم، به کیش رفتم و سیزده سال در آن جزیره یکی از معدود سرآشپزهای بینالمللی فست فود بودم. همه روی چشم و دل پاکی من قسم میخوردند و هیچ وقت دست از پا خطا نکردم.
چه شد که به زندان آمدی؟
من هیچ سابقهای ندارم. حتی پا به کلانتری هم نگذاشته بودم. برای درمان دندانهایم از کیش به تهران برگشتم. وقتی متوجه مشکلات زیاد مالی مادرخوانده و برادرم شدم، دلم طاقت نیاورد و بیشتر پساندازم را به آنان دادم. احساس می کردم کسی را جز مرا ندارند.
وقتی دیدم پولی برایم نمانده، به عنوان نظافتچی چند جا کار کردم. سه ماهش در خانه خانمی بود که یک آژانس تاکسی تلفنی هم داشت. شبها در آن آژانس میخوابیدم. آن خانم حقوقم را نمیداد. اواخر چند بار از او خواسته بودم پولم را بدهد. دلم می خواست دندانهایم را درست کنم و زودتر به کیش برگردم.
در آژانس خانم جوانی به عنوان منشی کار می کرد. یک روز با عصبانیت سراغ صاحبکارم را گرفتم. آن منشی میخواست مانع تماس من شود.
گوشی تلفن را از روی میزش برداشتم. او برای گرفتن گوشی، دستم را گاز گرفت. من هیچ وقت در زندگیم دستم را روی کسی بلند نکرده ام که بخواهم برای یک دختر جوان غریبه هم دست بلند کنم. انگار کنار دهانش تب خال داشت و آن زخم کنده شد. اما آن دختر با سر وصدا دیگران را در خیابان به کمک خواند و من دستگیر شدم.
برای ضرب و جرح مرتکب نشده، با نظر پزشکی قانونی که گفته بود یک درصد خراش روی لب فوقانی شاکیه است، یک میلیون و دویست هزار تومان جریمه شدم. هر چه قسم خوردم، فایدهای نداشت. حتی چند نفر شاهد هم معرفی کردند که همگی رانندههای آژانس بودند و اصلا هیچ کدامشان آن جا نبودند و خواستهاند به رئیس آژانس خوش خدمتی کنند.
خودت با شاکی برای جلب رضایت صحبت نکردهای؟
چرا... گفتم شما که خودت باعث این زخم شدی، رضایت بده. من هیچ پولی ندارم و ماندنم در زندان هم برای شما پول نمی شود ولی قبول نکرد. گفت من دیه میخواهم و حاضر به بخشش نیستم.
چرا داروهای اعصاب میخوردی؟
همیشه کنایههای مادرخوانده را می شنیدم که تو بچه ما نیستی. من فقط دو نفر را در دنیا داشتم یکی پدرخوانده و دیگری دختری بود که عین من کسی را نداشت. آن موقع من متأهل بودم. او را خواهرم میدانستم. برایش عروسی گرفتم. همسرم هم او را خواهرشوهر خود میدانست.
پدرم مقابل چشمانم جان داد و خواهرخواندهام هم در مقابل چشمانم در آتش سوزی خودرواش جانش را از دست داد. این دو فاجعه و بعد طلاق همسرم و دور شدن از دخترم، باعث افسردگی شدید من شد و اگر خودم را با کار در آشپزخانه غرق نمیکردم، شاید زنده نمیماندم.
چه آرزویی داری؟
می خواهم آزاد شوم و دوباره در همان فست فود کار کنم. مدتی هم در یک هتل بین المللی سرآشپز بودم و تمام دورههای غذاهای ملل، فست فودها، شیرینی پزی و کافی شاپ را طی کردهام ولی ای کاش هیچ وقت برای تهیه پول درمان دندانهایم به عنوان کارگر نظافتچی کار نمیکردم تا آبرویم را با زندان رفتن ببرند.
می خواهم آزاد شوم و دوباره در همان فست فود کار کنم. مدتی هم در یک هتل بین المللی سرآشپز بودم و تمام دورههای غذاهای ملل، فست فودها، شیرینی پزی و کافی شاپ را طی کردهام ولی ای کاش هیچ وقت برای تهیه پول درمان دندانهایم به عنوان کارگر نظافتچی کار نمیکردم تا آبرویم را با زندان رفتن ببرند.
تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۳۹۲ - ۲۱:۳۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]