واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
جنجالی ترین مصاحبه پیام صادقی+تصاویر الان به قول شما همه فکر می کنند ما اوضاع مان خیلی خوب است و همه چیزمان رو به راه و توی تیم مطرح داریم پول پارو می کنیم و ...
هر چه دوست داری بگو ... صدایت دارد ضبط می شود ... اصلا بیوگرافی بگو خب من سال 1370 به دنیا آمدم. توی تبریز. تا 13 سالگی تبریز بودم بعدش رفتم اصفهان. تیم ملی نونهالان (زیر 13 سال) بازی می کردم که آقای یاوری مربی اش بود. همان آقای یاوری جور کرد رفتم اصفهان برای ذوب آهن. از 13 سالگی اصفهان بودم تا 21 سالگی، یعنی تا همین پارسال که آمدم پرسپولیس. این آقای یاوری که گفتی منظورت محمد آقا بود، بله؟ برادرِ کوچکِ سرهنگ یاوری؟ بله ... برادر ایشون (خنده شیطنت آمیزی روی چهره اش ولو می شود) چرا وقتی اسم سرهنگ یاوری می آید شما می خندید؟! به تیمش که گل زدی، کری هم که برایش خواندی، باز هم مشکلت با او حل نشده؟ نه... مشکلی نداریم دیگه (همچنان خنده از روی لبش محو نمی شود. یک خاطره از پارسال و از محمود خان یاوری تعریف می کند ولی قول می گیرد که ننویسیم... الان داریم سعی می کنیم روی قول مان بایستیم!)
پس ذوب آهن از همان 13 سالگی روی پیام صادقیان سرمایه گذاری کرد و او را برداشت برد اصفهان. یعنی از همان سن و سال دور شدی از خانواده؟ نه، خانواده همراهم آمدند اصفهان. هفت سال آنجا بودیم بعدش هم باز با من آمدند تهران. امروز از ساعتی که بیدار شدی تا الان چکار کردی؟ امروز تمرین بودم دیگه. ساعت 10 صبح تمرین داشتیم، بعدش هم آمدم خانه و ناهار و ... بعد هم که شما آمدید. ساعت چند بیدار شدی؟ ساعت 9. روزهایی که تمرین نداشته باشی کی بیدار می شوی؟ - ساعت دوازده ... یک ... خلاصه ظهر! روزهایت چطور می گذرند معمولا؟ از مشغله ها و سرگرمی هایت بگو. معمولا اگر تمرین نداشته باشم توی خانه ام. خیلی به ندرت از خانه می روم بیرون، یعنی دیگر چطور بشود که بروم بیرون از خانه. خیلی که حوصلمان سر برود با بچه ها یک دور کوچولویی می زنیم بیرون. رستورانی می رویم، آبمیوه ای می خوریم، بعد دوباره سریع برمی گردیم خانه. چرا اینقدر از بیرون فراری هستی؟ - بیرون رفتن را نیستم! کلا نیستم! از ترافیک و شلوغی و این چیزها فراری ام. اصفهان هم همینطوری بودی؟ آره. آنجا هم بیرون برو نبودم. بیشتر دوست دارم توی خانه باشم و رفیق و رفقا بیایند دور هم باشیم و بگو و بخند و اینها. تفریحم این شکلی است این رفقا که می گویی از فوتبالیست ها هم بین شان هست؟ نه. با بچه های فوتبال کمتر رفت و آمد می کنم. ممکن است گاهی برویم خانه همدیگر یک ساعت بنشینیم ولی بیشتر نه. دوستانی که خیلی با هم هستیم دوستان غیرفوتبالی اند. دوستان خیلی قدیمی. مثلا همین علی که از زمان دبستان و راهنمایی توی تبریز با هم بودیم. الان هم از تبریز آمده و چند روزی مهمان من است. محمد هم که 6 سالی هست می شناسمش و صمیمی هستیم. محمد همین تهران زندگی می کند. تا تو چایی ات را می خوری دوتا سوال هم از علی و محمد بپرسیم ... بچه ها؛ این رفیق تان از وقتی آمد پرسپولیس و معروف تر شد جوّ نگرفتش؟! رفتارش تغییر نکرد؟ - علی: نه... من تقریبا 16 سالی هست با پیام رفیقم و همیشه هم همینجور خاکی بوده. یک زمانی توی مدرسه وقتی می آمد توی تیم ما خوشحال می شدیم که الان تیم ما قوی می شه. بعدش که رفت اصفهان گفتیم خب الان حتما اخلاقش عوض می شه ولی نشد. بالاخره آوازه و شهرتی به هم زده بود ولی بازم همون شکلی بود، انگار که داره توی تیم مدرسه بازی می کنه! الان توی این سن و سال الحمدالله همه چی برای خودش داره ولی رفتارش هیچ فرقی نکرده.
چرا چشم غره می روی به علی؟ بگذار راحت حرفش رو بزنه پیام:نه بابا (با خنده) من و این دیگه بعد از 16 سال خوب می شناسیم همدیگه رو. این حرف ها رو نداریم. کلا توی رفاقت هایم سعی می کنم هوای آن بچه های قدیمی که عمری را با هم گذراندیم داشته باشم. اینها زیر و بم زندگی من را دیده اند، زمانی که هیچکس مرا نمی شناخت و هیچی توی زندگی ام نداشتم اینها کنارم بودند. نمی شود که حالا رنگ عوض کنم. بنابراین هوای قدیمی ها را دارم. اما آدم هایی که جدید می آیند توی زندگی ام رفتارم با آنها یک جور دیگری است. پیام صادقیانی که در پرسپولیس بازی می کند چقدر با پیام صادقیانی که ذوب آهن بود فرق کرده؟ از نظر اخلاق و رفتار؛ از نظر سبک زندگی؛ فوتبالی؛ خلاصه همه چیز. از نظر فوتبالی که فرقی نکردم. همانم که قبلا بودم. از نظر زندیگ هم سعی می کنم تغییر نکنم ولی خواه ناخواه تا یک حدی تغییر کردم. اینکه بازی های تیمت پخش مستقیم بشود، اینکه دائم توی دید باشی خود به خود تاثیر می گذارد دیگر ولی من سعی می کنم تاثیزرش زیاد نباشد. در 21 سالگی از تیمی که به زحمت 200 تا هوادار داشت آمدی جایی که بعضی وقت ها ممکن است 50 هزار نفر صدایت بزنند. اینکه 50 هزار نفر اسم آدم را صدا کنند چه حس و حالی دارد؟ خب حس شیرینی دارد. آدم یکجورهایی می شود. یکجورهای خوبی! ولی برای یک لحظه. حس اش لحظه ای است، سریع می گذرد. بعدش می آیی خانه و تمام می شود می رود. دیگر انگار نه انگار من نگفتم نیمار صدایم کنند مردمی که زندگی امثال تو را از بیرون می بینند طبعا فکر می کنند خیلی خوشبختی. تیم بزرگ و شهرت و پول و محبوبیت و ... - دقیقا ... دقیقا. خلاصه فکر می کنند تو هیچ غم و غصه ای نداری. داری؟ خیلی «خیلی» را خیلی با سوز گفتی!! چی هستند این غم و غصه هایت؟ - شخصی است. نمی شود گفت. چرا ... می شود! خب غم و غصه «آینده» دیگه. ترس از آینده دارم همه اش. الان به قول شما همه فکر می کنند ما اوضاع مان خیلی خوب است و همه چیزمان رو به راه و توی تیم مطرح داریم پول پارو می کنیم و ... پارو نمی کنید؟ نه! اینطوری ها هم نیست. واقعا اینطوری نیست. شما برو قرارداد ببند 2 میلیارد، چه فایده؟ وقتی که پول نیست خیلی هنر کنی 700 تا دستت را می گیرد در کل فصل داری ناشکری می کنی الان؟ نه خدا را شکر می کنم. ادعا هم نمی کنم که شرایط بدی دارم ولی خدایی اش آنطور که مردم فکر می کنند هم نیست. مردم خیلی رویایی فکر می کنند راجع به ما. الان امسال سال خیلی خوب و موفقی برای من بوده، از اوضاعی که در پرسپولیس دارم هم راضی ام ولی اینجا فکر آدم دائم درگیر است. اینجا آدم پیر می شود از این همه فکر و فکر و فکر... فکر چی... فکر همه چیز. تماشاچی، ورزشگاه، بیرون، بازی، پرسپولیس، چه می شود، چه نمی شود، نکند ببازیم دوباره! فکر همه اینها. ذوب آهن که بودیم اگر 5 تا بازی را هم می باختیم کسی نمی گفت بالای چشمت ابروست. اینجا یک بازی ببازی اصلا همه چیز برای آدم جهنم می شود. از خانه هم که بیرون نروی باز جوی که سر تمرین درست می شود آدم را له می کند.
دوشنبه 30 دی 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 106]