واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: چاپ دوازدهم «من زندهام» منتشر شد
چاپ دوازدهم كتاب «من زندهام» خاطرات دوران اسارت خانم دكتر معصومهآباد، عضو شوراي اسلامي شهر تهران از سوي انتشارات بروج منتشر شد.
اين كتاب در هشت فصل با عناوين كودكي، نوجواني، انقلاب، جنگ و اسارت، زندان الرشيد بغداد، انتظار، اردوگاه موصل و عنبر و عكس و اسناد به چاپ رسيده است.
از «آغاز سخن» اين كتاب به قلم معصومهآباد آمده است: «فكر ميكردم براي نوشتن كافي است كاغذ و قلم در اختيارم باشد. اما وقتي هر دو ابزار مهيا شد، گويي توانم را براي تحرير از دست داده بودم. آنگاه بود كه دريافتم كلمات در جوهرة احساس جان ميگيرند و به جوشش ميآيند و روي هم ميلغزند تا كنار هم قرار گيرند. سالها بود سنگيني كلمات را بر شانه ميكشيدم و هر روز خستهتر و خميدهتر ميشدم. يك روز كه قدم زنان با اين كولهبار سنگين از پيادهرو خيابان وصال ميگذشتم به آقاي مرتضي سرهنگي گنجينه معرفتي شهدا، جانبازان و آزادگان برخوردم. از حال من پرسيد، گفتم هرچه ميروم و هرچه ميگذرد، اين بار سبك نميشود.
گفت: باري كه روي شانههاي توست فقط از آن تو نيست. بايد آن را آهسته و آرام زمين بگذاري و سنگيني آن را با ديگران تقسيم كني آنوقت اين خاطرات مانند مدال افتخاري در گردن همه زنان كشورمان خواهد درخشيد.
راه را آغاز كردم اما هر بار كه به نفسنفس ميافتادم ميگفت: راه كوتاه و سهل شده. به مقصد نگاه كن، آرزوها قشنگ نيستند، اين فاصلة رسيدن به آرزوهاست كه قشنگ است. آقاي سرهنگي! شما مسير را براي من كوتاه، سهل و زيبا كرديد. تدوين اين كتاب را مديون راهنماييهاي شما هستم و هميشه سپاسگزار شما خواهم بود...
اين كتاب را تقديم ميكنم به ساحت مقدس پيامآور كربلا كه قصه اسارتش از واقعه عاشورا حماسه ساخت و اسارتش سرمشق همه آزادگان جهان و از جمله زنان آزاده كشورمان شد. به پدر و مادر و برادران و خواهرانم كه در طول جنگ و دوران اسارتم دليرانه جنگيدند و ثانيههاي انتظار را با توكل برخدا شمردند و به دلواپسيها پشت كرده و ايوبوار صبوري كردند. به روح ملكوتي مرحوم حاج آقا ابوترابي كه تكهاي از خدا بود كه در زمين جامانده بود و مقام معظم رهبري او را سيد آزادگان نام نهاد.
به روح بلند شهيد محمدجواد تندگويان كه همه وجودش غيرت و شرف بود و هر بار كه بد طينتان در سلول ما را باز ميكردند فرياد ميكشيد «نصرمنالله و فتح قريب» هركس صداي مرا ميشنود فرياد بزند «وبشّرالمؤمنين». وقتي پيكر اين شهيد غريب به ايران رسيد، استخوانهاي شكسته و درهم ريخته سر و تنش دشمن زبون را رسواتر كرد.
به همة همسراني كه با تبسم از يادگاران جنگ تيمار داري ميكنند تا كاشانه زندگي گرم و پرشور بماند.
به چشمهاي هميشه تر و منتظر همسر مفقودالاثر محمد زارع نعمتي كه ميگويد: هر وقت محمد در خوابم به خانه ميآيد، همه خانه بوي عطري را ميگيرد كه او هميشه از آن استفاده ميكرد. به همة همسران صبور آزادهاي كه ثانيههاي جوانيشان در انتظار گرفتن پرندههاي كاغذي سپري شد.
به فرزنداني كه بيهيچ خاطرهاي از پدر، سالهاي بسياري را در انتظار ديدار او سپري كردند، به ويژه فرزند امير خلبان حسين لشكري كه در طول هيجده سال اسارت پدر فقط يك نامه از او دريافت كرد...
... و در پايان پس از سي سال اين بار سنگين را كه بر شانهام بود، زمين گذاشتم تا بگويم: ظلمبارترين واژه «اسارت» است.»
لازم به ذكر است كه مقام معظم رهبري نويسنده اين كتاب را مورد تفقد قرار دادهاند و قرار است فيلمي مستند نيز درباره آن ساخته شود.
چندي پيش احمد مسجدجامعي يادداشتي درباره اين كتاب نوشت كه در صفحه سوم روزنامه اطلاعات دوم آذرماه 92 به چاپ رسيد و اينك به مناسبت معرفي اين كتاب متن آن را بار ديگر به چاپ ميرسانيم:
من زنده ام!
كتابي است نسبتاً قديمي، اما با محتوايي كه هر روز زندهتر ميشود، با عنوان در جستجوي معنا از فرانكل روانشناس جهاني داراي سبك. او در اين اثر بر نكتهاي تاكيد دارد كه نتيجه مطالعاتي است درباره اسيران دومين جنگ جهانگير. فرانكل اين اسيران را در دو گروه عمده جاي ميدهد: كساني كه در جستجوي معنايي در زندگيشان بودهاند و ديگراني كه چندان تعلقي به معنايابي در حيات فردي و اجتماعيشان نداشتهاند.
نتيجهاي كه به دست ميدهد بيانگر نسبت روح و جسم است. به نحوي كه كساني از زندانيان بودهاند كه به رغم ناتواني بدني بيشترين تحمل را در برابر سختيهاي ناشي از اسارت داشتهاند و سرانجام از پس اين دوره دشوار برآمدهاند. متقابلاً ديگراني بودهاند كه با وجود قدرت جسمي بسيار به دليل فقدان معنا در زندگي نتوانستهاند از عهده مشكلات فراوان دوران اسارت برآيند و دو سرنوشت بر ايشان رقم خورده است يا خودكشي كرده و يا سريعاً از درون و بيرون متلاشي شده و از بين رفتهاند. معنا يابي در بين بسياري از رزمندگان و اسراي ايراني وجود داشت. از اين رو به خلق داستانهايي شنيدني و بعضاً اسطوره وار و ماندگار در ادبيات جنگ و اسارت انجاميد كه برخي از آنها به قلم آمده است.
اين فصل را با من بخوان، باقي بهانه است
اين فصل رابسيار خواندم، عاشقانه است
يكي از نادرترين اين وقايع داستان زندگي سركار خانم دكتر معصومه آباد در روزگار اسارت است كه مقاومتي وصف ناپذير را كه ناشي از پاسخ درخور به پرسش معنا است در برابر مخاطب قرار ميدهد. از بخشهاي زيبا و خواندني اين مقاومت، حماسهاي است كه در هنگام رويارويي با خشونت بيحد و حصر باز جويان ميبينيم. او در نخستين بازجويياش بعد از پاسخهاي صريح و تند به بعثيها در نهايت اين چنين حديث نفس ميكند: احساس كردم من سفير انقلاب به سرزمين همسايه هستم. و تقدير اين ماموريت را برايم رقم زده است.
خانم آباد در برابر مامور عراقي كه دست به تهديد ميزند و ميگويد اگر ميخواهي جواب ما را با «نميدانم» بدهي خبر زنده بودنت به خانوادهات نخواهد رسيد و ايشان در جواب ميگويد من از مردن هراسي ندارم، هراس من از زنده ماندن در اينجاست.
او با همه فحاشيها و حتي كتكها هيچ گاه عقب نمينشيند به ويژه آنجا كه از زبان موعظه براي افسر بعثي بهره ميگيرد. با آنكه مخاطب او رفتاري غير متعارف در برابر كلام پيامبر (ص) از خود بروز ميدهد و با مسخرگي ميگويد حديث ديگري بگو تا هدايت شوم و ايشان در برابر توهين و تحقير و فحاشي باز هم از حوزه معنايي خود سخن ميگويد كه حتي براي بازجو هم معاني روشني دارد، هر چند افسر عراقي به هر دليلي در آن شرايط به اين معاني تن ندهد.
اين نمونهها كه در كتاب فراوان است به بازجوها ميفهماند كه در نوع روابط با زنان اسير ايراني آزاد نيستند و خواسته و ناخواسته مجبور به رعايت ضوابطي هستند كه در نگاه آييني وجود دارد.مرحوم ابوترابي - بزرگ اسراي سرفراز و آرام بخش رزمندگان در شرايط دشوار - به هنگام ديدار با خانم آباد در اسارتگاه خطاب به ايشان ميگويد من از طريق صليب سرخ تا حدودي شرح ماجراي شما را شنيدم، شجاعت و پاكدامني شما ما را سرافراز كرده است. از رنجي كه شما در آن زندانها برديد، ما مردها خجالت كشيديم و ديگر از رنج ناله نكرديم و در ادامه اين گفتوگو كه به گفته خانم آباد زندانبانهاي عراقي مجبور به رعايت اصول وچهارچوبهاي آنان شدهاند تا جايي كه آقاي ابوترابي در برابر اين مقاومت حماسي از سر شوق اشك ميريزد.
اين مقاومت مبيّني برمعاني شرك رمز نهفته دوران اسارت بوده است. هرچند روايتهاي ديگري هم دارد كه يكي از آنها از زبان بازجويان خشن وتند خوي دشمن بعثي است. زماني كه رئيس زندان خطاب به يك مرد اسير ايراني درباره خانم آباد و ديگر زنان هم سلولي اش ميگويد چرا اين زنها از چيزي نميترسند؟ آيا همه زنهاي شما اينگونه هستند؟ كه آن ارجمند به گريه ميافتد و با گريه ميگويد به خدا همه زنها و دختران ما اين گونه اند.
اما چند نكتهاي كه در همان نگاه نخست به نظر ميرسد و پيشترها در روزي كه كتاب در شوراي شهر به دستم رسيد در همان جلسه بيان داشتم.
يكي اينكه اولين بار است كه زني داستان «خود نوشت» اسارتش در دوران جنگ را به قلمي زيبا و شيوا بيان ميكند. ديگر اطلاعات گستردهاي است كه از شرايط زندگي آن روزگار شهرش، آبادان، ارائه ميدهد:گسترده، جزيي نگر و دقيق از روابط همسايهها، برادرها و خواهرها، پدر و مادر ودوستان، بازيها، آموزشهاي رسمي و غير رسمي، مناسبتهاي سياسي و اجتماعي، نگرشها، باورها، عرف، اخلاق و فرهنگ عمومي: به گونهاي كه ميتواند منبعي براي مطالعات مردم شناسي و علوم اجتماعي باشد.
شكل و فرم داستاني اثر هم يكي از امتيازات آن است. روايت به دو گونه است يكي از نگاه اول شخص، در جايي كه پديد آورنده حضور دارد و ديگري در مقطعي كه خود حضوري ندارد اين بار راوي، از زبان برادر سخن ميگويد و اثر كم و بيش تو در تو و هزار و يك شبي ميشود. در بخشي از كتاب راوي در جايگاه داناي كل مينشيند. مثلاً آنجا كه بي بي به دنيا آمدن معصومه را به داستان ميكشد. رفتار خانم آباد با آنكه در سني كمتر از برادرانش بوده است، با عطوفتي مادرانه و تعلق ويژه به پدرش كه چشماني رنگي و زيبا و متفاوت داشت، همراه است. اين حس همچنان در ايشان وجود دارد و وقتي در شورا از برخي پيش آمدها سخن ميگويد، آن نگاه مادرانه بازهم بروز ميكند.
كتاب داستاني مفصل دارد و عنوان نيز بخشي از اين روايت خواندني است: من زنده ام.
من زنده ام گرچه يك جمله براي اطلاع دادن به خانواده از سلامتي است، اما خود دنيايي از مقاومت و معنا خلق ميكند كه در جاي جاي اثر آن را ميبينيم.
هركو نكند فهمي زين كلك خيال انگيز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چين باشد
«من زندهام» در 552 صفحه و بهاي 17000 تومان به بازار نشر عرضه شده است.
چهارشنبه 4 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]